جهان فاسد مردم را بریز دور و در این دوری به عطر نافه ی خود خو کن
کمی بگیر جهانت را سپس
شکارچیانت را به تیر معجزه آهو کن
مفصلن زمستانها و برف نسخه ی خوبی نیست برای سرفه ی گلدانها
گلی نمانده خودت گل باش تو را به کار و
شکوفا شو تو را بچین و تو را بو کن
دلم دف است نیستانا نگاه صوفی ناخوانا جهان پریشی مولانا
دهان پریشی مولانا تو خوانگاه منی
با من بچرخو یا آهم و یا هو کن
شب است یک تنه زیبا شو و چند ماه شکیبا شو
سپس مرا متولد کن
بتاب روی شبم دریا
و جوجه اردک زشتم را به زیر بال و پرت غو کن کسی نمیشنود ما را
اگر که روی سخن داری
و درد حرف زدن داری
اگر دهان خودت هستی اگر زبان خودت هستی به گوشهای خودت رو کن
دوتا بریده ی از شانه دوتا خجول دو دیوانه منم
دو دست که میخواهم بغل بگیرمت ای جنگل
تفقدی نظری چیزی به این دو ساقه ی کم رو کن
مثل که پخشو پلا هستم
دچار درد و بلا هستم
تو عادلی که صلا هستی به کیمیای آیه ی مساواتت
تو را بدل به خودت اما
مرا بدل به ترازو کن
تو را ببوس که لبهایت هنوز طعم عسل دارد
تو را بخواه که آغوشت
هنوز میل بغل دارد
تو را به کار و شکوفا شو تو را بچینو تو را بو کن
.
سلبریتی واقعی
https://www.tarafdari.com/node/1625083