طرفداری - به مناسبت روز جهانی پناهندگان، سازمان های گل کلیک، UNHCR و آژانس پناهندگان اتحادیه اروپا یک مجموعه عکاسی به نام پروژه گل کلیک راه اندازی کرده اند. هدف این پروژه، این است که مهاجران و پناه جویان سراسر جهان، داستان زندگی و تجارب خود در جامعه جدید را از طریق زبان مشترک شان مطرح کنند؛ زبان مشترکی که فوتبال نام دارد.
گل کلیک، پروژه عکاسی و روایت داستان های فوتبالی جهانی است که به هر پناهجو، یک دوربین عکاسی می دهد تا از واقعیت های زندگی اجتماعی و فوتبالی شان عکس بگیرند. این فوتبالیست های مهاجر، از اردن و کنیا گرفته تا زمین های میدلزبرو و سیدنی، حضور دارند. این داستان ها، به ما فرصت می دهد تا صدای مهاجران و پناهجویان سراسر جهان که محروم و حاشیه نشین هستند را بشنویم. وب سایت گاردین، به مرور داستان چند پناهنده که به لطف فوتبال توانستند زندگی خودشان را تغییر دهند، پرداخته است.
خدیجه احمدی؛ وین اتریش
نامم خدیجه احمدی است. بیست ساله و اصالتا افغانستانی هستم. در اواخر سال 2015 به اتریش آمدم. یک سال بعد، از یک سرپرست محل اقامت جوانان شنیدم که این جا فرصتی برای زنان وجود دارد تا بتوانند فوتبال بازی کنند. این طور شد که به تیم "کیکن اونه گرنتسن" پیوستم. در اولین بازی، ما با مردان بازی کردیم، برخی از این مردان می گفتند ما دختران باید در خانه بمانیم. با آن ها صحبت کردیم و سعی کردیم به آن ها نشان دهیم که به زمین فوتبال تعلق داریم. فوتبال فقط متعلق به مردان نیست، فوتبال فقط یک مسئله مختص به مردان نیست. ما هم اگر بخواهیم، می توانیم فوتبال بازی کنیم. یک هفته بعد، آن مردان عذرخواهی کردند و این مسئله خوبی بود. زنان هم می توانند به خوبی فوتبال بازی کنند و تنها مزیت مردان این است که آن ها برای زمان طولانی تری قادر به بازی هستند.
همچنین توانستم بفهمم داوری مسابقه چه معنایی دارد چون چند بازی را هم داوری کرده ام. وقتی بین دو تیم اختلاف به وجود می آید، تحت کنترل در آوردن بازی و دو تیم، چالش بزرگی است. گاهی اوقات باید در این خصوص سخت گیر باشید. در وین توانستم به لطف فوتبال، چیزهای زیادی را ببینم. در مناطقی حضور یافتیم که تاکنون آن را ندیده بودیم و توانستیم شهر وین را بهتر بشناسیم. به لطف فوتبال و دوستان جدیدم، توانستم دوباره خودم را پیدا کنم. وقتی این را می گویم، مردم ممکن است با خودشان فکر کنند گفتن این جمله آسان است اما در مورد من، مسئله متفاوت است. من حتی زبان آلمانی نمی دانستم، هیچ کس را نمی شناختم. مثل این بود که دوباره متولد شده ام. فکر می کنم اگر تنها این مسئله را درک کنید، خودتان متوجه می شوید که تجربه من چه بوده است.
یک مسئله که طی تمام این سال ها تغییر کرد، این بود که چند عضو تیم همچنان حین بازی مقنعه به سر می کردند اما دیگر این کار را نمی کنند. به ندرت پیش می آید که من خودم حین بازی، حجاب را رعایت کنم. می خواستم مثل سایر اعضای تیم باشم و نمی خواستم به واسطه استفاده از مقنعه، متفاوت از دیگران به نظر بیایم. گرفتن این تصمیم برایم سخت بود چون من در تمام عمرم به استفاده از حجاب عادت داشتم و همیشه شنیده ام که اگر حجاب نداشته باشم، به جهنم می روم اما اکنون حس آزادی دارم. می خواهم این جا در اتریش در صلح و آرامش زندگی کنم. برای پناهندگی، باید دو سال و نیم منتظر می ماندم و بالاخره سال گذشته تصمیم مثبتی در این خصوص گرفتم. حالا می خواهم مستقلانه زندگی کنم. فکر می کنم داشتن یک دوره کار آموزی برای داشتن یک زندگی باثبات، خوب خواهد بود و برای دستیاری دندانپزشکی، درخواست کارآموزی دادم. متاسفانه انتخاب نشدم اما اکنون در حال گذراندن یک دوره کارآموزی بینایی سنجی هستم. وقتی به جای جدیدی می آیید، اوضاع برای شروع خیلی آسان نیست.
مهدی رخشنده؛ میدلزبروی انگلیس
نامم مهدی رخشنده است و در شهر رشت در شمال ایران متولد شدم. در ایران معمولا به عنوان دروازه بان، فوتبال بازی می کردم اما در سطح حرفه ای نبودم. به مدت 15 سال، عکاس و خبرنگار ورزشی بودم و برای باشگاه سپیدرود رشت، عکاسی می کردم اما در نوامبر 2017 ایران را ترک کردم و در ژانویه 2018 به میدلزبروی انگلیس آمدم. در ایران طرفدار استقلال بودم اما حالا تیم من میدلزبرو است. در نوامبر 2019 به لندن آمدم و در شهر به عکاسی می پردازم. گاهی اوقات با دوستانم فوتبال بازی می کنم. می خواهم در یک باشگاه فوتبال بزرگ مثل چلسی، تاتنهام یا آرسنال مشغول به کار شوم اما در حال حاضر متاسفانه بیکار هستم. با این حال امیدوارم در لندن، شغلی پیدا کنم. امیدوارم در آینده بتوانم در شغل موردعلاقه ام یعنی خبرنگاری و عکاسی مشغول به فعالیت شوم. امیدوارم تیمم میدلزبرو بتواند روزی جام قهرمانی لیگ برتر را بالای سر ببرد و از آن صحنه عکاسی کنم!
فوتبال برایم مهم است چون این ورزش، باعث نزدیک شدن انسان ها به یکدیگر می شود و می توانند عشق مشترکشان به این بازی را به اشتراک بگذارند. فوتبال در زندگی هم به ما کمک می کند چون احساسات متفاوتی را برای ما خلق می کند؛ از هیجان برد یک بازی گرفته تا گلزنی و مهار ضربه پنالتی تا ناامیدی از شکست و مصدوم شدن. فوتبال همیشه در زندگی من نقش بزرگی داشته و توانستم به لطف فوتبال به محیط میدلزبرو عادت کنم. با بازی در بنیاد MFC توانستم با افراد جدیدی آشنا شوم، با محیط تطبیق یابم و البته انگلیسی ام را بهتر کنم. این مسئله باعث شد من احساس خوشبختی کنم و عضوی از جامعه شوم.
قرم؛ کمپ پناهندگان زعتری در اردن
دختران می توانند فوتبال بازی کنند. فوتبال فقط برای مردم نیست. فوتبال، ورزشی عالی است، مردم را سرگرم می کند و انرژی مثبت می دهد. در سوریه و پیش از آمدن به اردن، فوتبال بازی نمی کردیم چون شرایط کشورمان جنگی بود. اردنی ها، مردمانی مثل ما هستند و تفاوتی میان افراد وجود ندارد. ابتدا عادت داشتم در خیابان فوتبال بازی کنم اما بعدا والدینم به من اجازه ندادند. بعدا آن ها متقاعد شدند که به من اجازه دهند فوتبال بازی کنم چون فوتبال بازی کردن می توانست به پیشرفتم کمک کند. این عکس طی تورنمنت UNHCR در کمپ پناهندگان گرفته شده و تیم های زیادی در این تورنمنت شرکت داشتند. در زندگی من، فوتبال بازی کردن یعنی همه چیز. آرزو دارم روزی فوتبالیست حرفه ای شوم و رویایم تبدیل شدن به یک فوتبالیست مشهور است. امیدوارم روزی بتوانم فاتح جام جهانی شوم. فوتبال، قبلا فقط برای مردها بود اما اکنون ما دختران هم می توانیم فوتبال بازی کنیم. قبلا ذهنیتم این بود که فقط ژیمناستیک برای دختران است اما اکنون ما می توانیم در هر ورزشی که بخواهیم، شرکت کنیم.
ایوان بیکامبو؛ ماجو کامرون
من اهل شرق کامرون هستم و در برتوا متولد شدم. در سال 2014 برای شرکت در دانشگاه به استان آداماوا آمدم اما به دلیل مشکلات مالی نتوانستم دانشگاه را تمام کنم. به همین دلیل به برتوا برگشتم و در سال 2016 مربیگری را شروع کردم. سه سال مربیگری کردم و اکنون سرمربی تیم رد دپورته هستم. این عکس زیر، بچه های مدرسه بیندیا در حال ورزش کردن را نشان می دهد. مدرسه بیندیا، توسط باشگاه رد دپورته در سال 2012 ساخته شده است. این بچه ها به جامعه تعلق دارند و بسیاری آن ها از جمهوری آفریقای مرکزی به کامرون پناهنده شده اند. این کودکان مهاجر حدود پنج سال پیش همراه با خانواده شان به کامرون آمدند. خیلی از آن ها می دانند فوتبال بازی کردن چگونه است زیرا در کشور خودشان فوتبال بازی می کردند.
بیشتر کودکان علاقه ای ندارند تجربیاتی که در کشورشان داشته اند را به اشتراک بگذارند و ما هم آن ها را مجبور به این کار نمی کنیم. از طرفی ما سعی می کنیم با برنامه ای که برای آن ها ترتیب داده ایم، شادی، آرامش و نشاط را برای آن ها به ارمغان بیاوریم. چیزی که توجه ما درباره خیلی از کودکان پناهجو را جلب کرده، این است که وقتی از آن ها می خواهند کشورشان را نقاشی کنند، نقاشی آن ها معمولا پر از هواپیما و سرباز است. مدرسه ابتدایی بیندیا، یک مدرسه دولتی است که بسیاری از دانش آموزان آن، مهاجران هستند. کلاس های درس، متشکل از بچه های کامرونی و آفریقای مرکزی است که معمولا آن ها در زنگ تفریح با یکدیگر بازی می کنند. هر پسری در کامرون، آرزویش این است که مثل ساموئل اتوئو شود اما اگر نتوانند به این رویا برسند، از پیشرفت شخصی خودشان می توانند لذت ببرند و دوستی ساخته شده در این راه، یک مسئله لذت بخش در این رویا بخواهد بود.
ترجمه از وب سایت گاردین