بررسی کامل درس اول و دوم
https://www.tarafdari.com/static/page/taxonomy/538941
بخش Reading Comprehension
لغت kind : دارای دو معنی:
●صفت ؛ مهربان،با محبت
●اسم ؛ نوع،گونه
لغت attack : داری معانی مختلف:
●اسم : حمله،یورش
●فعل : حمله کردن،یورش بردن
●فعل : (درمورد بیماری) ناگهانی دچار شدن، حمله، بروز، عود
مثال : Heart attack : حملهی قلبی
An Attack of dizziness : بروز ناگهانی سرگیجه
The disease attacked him suddenly : ناگهانی دچار این بیماری شد
●فعل : (با شور و حرارت) اقدام به کاری کردن، به انجام کاری مبادرت کردن
لغت average : ●میانگین،معدل ●متوسط،میانه
●معدل و میانگین گرفتن/متوسط چیزی را تعیین کردن
لغت compare : معانی مختلف
●مقایسه کردن،با هم سنجیدن
●تشبیه کردن،همانند فرض کردن
نکته: حرف اضافه compare در معنای مقایسه، with هست
لغتهای nearly و about مترادف هستن
بررسی جمله Let's not forget:
بعد از فعل let اگر فعل بیاید،حتما باید بدون to باشد.
در حالت منفی هم نباید not to استفاده شود.
حالت مثبت : فعل + Let
منفی : فعل + Let + not
ضمایر مفعولی (..me, you, him, her, us)و اسامی هم که بعد از let میآیند.
Let him go. بذار بره
Let him not go. نذار بره
لغت claim :
●ادعا کردن،مدعی شدن
●مطالبه کردن،خواستار بودن
لغت generate :
●تولید کردن،ایجاد کردن،به وجود آوردن
●تولید نسل کردن،زادن
بخش Vocabulary Development
لغت figure out : سر در آوردن از،فهمیدن
لغت look for :
●دنبال کسی یا چیزی گشتن،جست و جو کردن
● منتظر اتفاقی بودن
عبارت even if : حتی اگر
لغت allow : دارای معانی مختلف :
●اجازه دادن ●مجاز دانستن،جایز شمردن
●پذیرفتن،قبول کردن،اذعان کردن
مثال : We must allow that lack of money is very important باید قبول کنیم که نداشتن پول خیلی مهمه.
● با حرف اضافه for : در نظر گرفتن، منظور کردن
مثال : .Please allow for the differences in their ages, too لطفا فرق سنی آنها را هم در نظر بگیرید.
● با حرف اضافه of : نتیجه گرفتن،استنتاج کردن
مثال : These evidences allows of only one conclusion
از این شواهد فقط میتوان یک نتیجه گرفت
نکته:تفاوت allow و let
■کلمه allow رسمیتره
■بعد از allow اگه فعلی بیاد با to هست ولی در مورد let بدون to
مثال :
.Your understandings allow you to read on
.Your understandings let you read on
معلوماتت اجازه میدن که به خوندن ادامه بدی.
لغت recognize : دارای معانی مختلف:
●تشخیص دادن،بازشناختن،بجا آوردن
●پذیرفتن،قبول داشتن،تصدیق کردن
مثال : to recognize a claim
ادعایی را تصدیق کردن
●قدردانی کردن،ارج نهادن،سپاسگزاری کردن
بعد از help، فعل هم به صورت با to و هم به صورت ساده میاد و هر دو شکل درسته
لغت complicated : صفت هست؛ پیچیده،دشوار،بغرنج
لغت complicate :
●پیچیده کردن،دشوار کردن
●وخیمتر کردن،بغرنج کردن
لغت work out : معانی مختلف
●(مسئله و…) حل کردن
●انجام شدن،به نتیجه رسیدن
●ورزش کردن
لغت communicative :
●معاشرتی،اجتماعی و خوشمشرب
●پرحرف،وراج
●ارتباطی،مخابراتی
عبارت kept to himself (گذشتهی keep to himself)
keep to oneself
●توی خود رفتن،گوشهگیری کردن،معاشرت نکردن
لغت pollution : آلودگی
لغت pollute : آلوده کردن
لغت endanger:
●به خطر انداختن
●(در مورد گیاه و جانور) در معرض نابودی قرار دادن
لغت crop : معانی مختلف
●(کشاورزی)محصول،فراورده
●(محصول کشاورزی و..)برداشت کردن،کاشتن و به عمل آوردن و درو کردن
●(موی سر) چیدن،کوتاه کردن
لغت incomprehensible
●صفت ؛ غیر قابل فهم، مبهم،نفهمیدنی
[با complicated میشه در راستای یک معنی باشه و مترادف]
متضادش : comprehensible : قابل فهم،قابل درک
لغت comprehend :
●فهمیدن،درک کردن،دریافتن
●دارا بودن،در بر داشتن،شامل بودن..مترادف contain, include
لغت comprehensive :
●با فهم،دانا،فهیم
●جامع،فراگیر،مفصل
بخش Grammar
لغت compile :
●اطلاعات و غیره جمع آوری و تالیف کردن، مطالب و غیره را تدوین کردن
●در کدنویسی و کامپیوتر یعنی کدها را ترجمه کردن
لغت treasure :
●اسم؛ گنج،گنجینه،خزانه،ثروت
●فعل؛(درمورد جواهرات و…)اندوختن،گرد آوردن
●فعل؛گرامی داشتن،ارزش زیادی قائل شدن برای
کادر زرد از بخش Grammar
لغت catch (در مورد وسایل نقلیه) گرفتن،سوار شدن
لغت crowded : صفت؛شلوغ،پر جمعیت
لغت borrow : ●قرض گرفتن ●اقتباس کردن،وام گرفتن
لغت enjoy :
●لذت بردن از،خوش آمدن از
●بهرهمند شدن، برخوردار بودن
نکته : ★حرف اضافه ندارد. مثلا enjoy from ، enjoy of اشتباهه
★بعد از آن اگر فعل بیاید، حتما باید به صورت ing دار باشد.
مثال : I enjoy playing football
لغت spend : معانی مختلف:
●(وقت) صرف کردن،سپری کردن
●(پول) خرج کردن
●تمام کردن،مصرف کردن،به پایان رساندن
●(درمورد صبر و انرژی و..) تحلیل رفتن
بخش Writing
لغت Capital : دارای معانی مختلف:
●مرکز،پایتخت
●دارایی،سرمایه
● حرف بزرگ (capital letter)
●صفت؛عمده،اساسی،اصلی
●عالی،درجه یک،بسیار خوب
عبارت in common : وجه مشترک،نقطه مشترک
لغت quite : قید هست
●کاملا،به کلی ●واقعا،به راستی
لغت fresh : (در مورد آب)شیرین،آشامیدنی
لغت surround : احاطه کردن،محاصره کردن
بخش Hint
لغت collect : جمع آوری کردن،جمع کردن / جمع شدن، انباشته شدن
لغت stick : دارای معانی زیاد:
●چسبیدن
●چسباندن،الصاق کردن
●نصب کردن
●گیر کردن،گیر افتادن
لغت social : صفت هست
●اجتماعی،وابسته به اجتماع
●(درمورد جانور) گروه زی، به صورت دستهجمعی زندگی کردن