وقتی به سیستم بازی تیم های ساری نگاهی می اندازیم به نقطه مشترکی بین همه آنها بر می خوریم و آن داشتن 2 وینگر تکنیکی و خلاق و گلزن که بار اصلی طراحی حملات و خلق موقعیت را بر دوش می کشیدند. به عنوان مثال در ناپولی که اوج کار ساری بود و تیم به نحوی که مد نظر وی بود بازی می کرد اینسینیه و کایخون از دو سمت با ارسال پاس های کوتاه و بلند و گاهی با دریبل به داخل محوطه جریمه و شوت زنی خلق موقعیت می کردند و در مرکز خط حمله حضور مهاجم نوک فرصت طلبی به نام هیگواین وجود داشت که موقعیت های گل رو به ثمر می رساند.
در چلسی نیز هازارد و ویلیان موقعیت های زیادی ایجاد می کردند و آمار گلزنی بسیار خوبی هم داشتند و تنها نقطه ضعفی که ساری خیلی به دنبال پوشاندن آن بود حضور مهاجم نوکی بود که بتواند گل های زیادی به ثمر برساند و حتی برای این کار دست به دامن شاگرد قدیمی خود هیگواین شد اما هیگواین از فرم بدنی خوبی برخوردار نبود و نتوانست اثرگذاری بالایی داشته باشد.
نکته مهمی که در هر دوی این تیم ها وجود داشت حضور جورجینیو به عنوان رجیستا و ریتم دادن به بازی تیم از عقب زمین بود و همچنین هافبک های جنگنده مثل آلان و کانته که با دوندگی بالا که علاوه به کمک در پرس از بالا در مواقع ضد حمله بتوانند با جنگندگی بالا توپ گیری یا خطاهای تکنیکی انجام دهند. اما هافبک بعدی دو تیم کمی متفاوت بود در ناپولی ساری از همسیک استفاده می کرد که در حملات حضور موثری داشت و با شوت زنی یا حضور به موقع در 18 قدم گل های زیادی به ثمر رساند و در چلسی از کواچیچی استفاده می کرد که حفظ توپ خوبی داشت و بیشتر با توپ رساندن به هازارد و آلونسو یا امرسون به خلق موقعیت تیم کمک می کرد.
اما به سبک مربیان ایتالیایی در هر دوی این تیم ها یک مدافع کناری با قابلیت دفاعی و یک مدافع کناری با قابلیت هجومی در دو تیم وجود داشت. در ناپولی فوزی غلام بهترین دوران خود را زیر نظر ساری سپری کرد و یکی از بهترین مدافعین کناری سری آ به ویژه در زمینه هجوم بود و در سمت راست السید هوسای بیشتر قابلیت های تدافعی داشت. در چلسی هم آلونسو و امرسون در هجون موفق بودند و آزپیلیکوئتا هم که خصلت تدافعی زیادی داشت.
وقتی در تابستان 2019 ساری به عنوان سرمربی یوونتوس معرفی شد عملا با تیمی کاملا متفاوت روبرو شده بود که بازیکنان قابلیت های متفاوتی با تیم های قبلی وی داشتند. مهمترین نکته تیم حضور رونالدو به عنوان وینگری با قابلیت های کاملا متفاوت با تیم های قبلی ساری بود. وینگرهای ساری عموما خلاق هستند و وظیفه بازیسازی و ایجاد موقعیت رو در تیم داشتند اما در یوونتوس بقیه باید برای رونالدو موقعیت ایجاد می کردند. وی چند باری سعی در بردن رونالدو به نوک حمله را داشت اما وی از این تصمیم راضی نبود و وینگرهای تیم هم قدرتمند نبودند. همچنین پائولو دیبالا بازیکنی است که در نزدیکی دروازه حریف تاثیرگذاری بالایی دارد و وقتی مانند تیم الگری وی از دروازه دور باشد به یک بازیکن معمولی تبدیل می شود پس دیبالا به مرکز خط حمله منتقل شد و عملا در یووه به جز داگلاس کاستا وینگر بزرگ دیگری وجود نداشت و کاستا هم اوایل فصل چند بازی به صورت ثابت بازی کرد و بعد مصدوم شد و ساری باید برای این موضوع راه حلی پیدا می کرد و سیستم تیم را به 4-3-1-2 تغییر داد. در چند بازی این سیستم گره گشا بود و نتایج نسبتا خوبی هم با اون دست اومد که سرآمد آنها برد 2-1 در مقابل اینتر در زمین این تیم بود نکته مهم در این سیستم نیاز به یک هافبک شماره 10 خلاق و گلزن نیاز می باشد و در یووه از این نوع بازیکن هم خبری نبود در واقع یوونتوس تیمی نامتوازن در خطوط مختلف را داراست که دست سرمربی برای اجرای تفکراتش بسته می باشد. پس ساری دوباره سیستم 4-3-3 خود بازگشت اما با ایجاد تغییرات در سبک بازی تیم و وظایف مختلف بازیکنان. در این سیستم دیبالا و رونالدو به عنوان مهاجم حضور داشتند و وینگر راست بیشتر در نقش هافبک راست انجام وظیفه میکرد و بیشتر در کارهای دفاعی شرکت میکرد. در واقع ساری برای بهره وری بالاتر از رونالدو و دیبالا کمتر از آنها در کارهای دفاعی مشارکت میخواست و باقی بازیکنان باید این موضوع را جبران می کردند. این سیستم به ویژه در دوره از سرگیری مسابقات لیگ بعد از کرونا بیشتر نمود پیدا کرد و برناردسکی در اغلب بازی ها به عنوان هافبک راست بازی می کرد و به نوعی سیستم بیشتر شبیه 4-4-2 خطی عمل میکرد تا 4-3-3 کلاسیک. در سیستم 4-4-2 خطی به هافبک هایی نیاز هست که بتوانند هم در زمینه دفاعی و هم در زمینه هجومی موفق باشند. در فوتبال روز دنیا بهترین نمونه این تیم اتلتیکو مادرید می باشد که سال هاست با این سیستم پایه وارد زمین می شود و حضور کوکه و سائول و توماس پارتی در کنار یورنته و لمار خط هافبک قدرتمندی رو برای این تیم به ارمغان آورده است. اما یکی از بهترین تیم ها با این سیستم به یوونتوس اواسط دهه نود مارچلو لیپی بر می گردد. جایی که یوونتوس در خط هافبک دشام را به عنوان رجیستا در اختیار داشت بازیکنی جنگنده و توپ گیر که به تیم نظم میداد. در کنار وی داویدز حضور داشت که علاوه بر جنگندگی قدرت خوبی در حفظ توپ و حرکات رو به جلو داشت. کنته و تاکیناردی هم دو بازیکن دیگر بودند که عملکرد قابل قبولی داشتند. در کنار دو هافبک میانی دیلیویو به عنوان هافبک راست بازی میکرد و در صورت نیاز به حملات اضافه می شد و در دفاع هم مشارکت خوبی داشت اما مغز متفکر و بازیساز اصلی تیم زیدان بود که نقش رابط بین خط هافبک و حمله را ایفا می کرد. زیدان در کارهای دفاعی تیم مشارکت کمتری داشت و بیشتر در حملات شرکت میکرد و همکاری های وی با دلپیرو بی نظیر بود. حضور دلپیرو و اینزاگی (در بازه های مختلف راوانلی و ویالی و ویری ) در خط حمله تیم بالانس کافی به ترکیب تیم داده بود و اون تیم به عنوان یکی از بهترین های تیم های تایخ شناخته می شود. تیمی که فرگوسن به گفته خودش برای تاکتیک های مختلف خود از آن الگو برداری کرده بود. لیپی در سال 2003 هم از همین سیستم استفاده می کرد و نقش زیدان را ندود ایفا می کرد و تیمی موق ساخته شده بود.
اما سیستم 4-4-2 برای یوونتوس فعلی زیاد مناسب به نظر نمی رسد زیرا در این سیستم حضور مهاجم نوک کلاسیک ضروری به نظر می رسد. بازیکنی فیزیکی که تمام کننده قهاری هم روی زمین و هم روی هوا باشد و بتواند به عمق دفاع حریف بزند که در یوونتوس عملا این بازیکن وجود ندارد زیرا دیبالا به عقب تر می آید و بیشتر به عنوان 9 کاذب بازی میکند و رونالدو به عنوان وینگر مهاجم بیشتر از کناره ها حرکت می کند و در نوک حمله عملا بازیکنی حضور ندارد. همچنین در خط هافبک نیاز به بازیسازی بزرگ ضروری است تا بتواند هم در انتقال توپ به خط حمله و هم موقعیت سازی به تیم کمک کند که در هافبک یوونتوس هم چنین بازیکنی یافت نمی شود. عدم وجود دفاع های کناری با قابلیت نفوذ و سانتر مناسب هم از دیگر ضعف های یووه برای اجرای این سیستم می باشد.
به عنوان جمع بندی می توان بیان کرد که یوونتوس 2019-2020 عملکرد دلچسبی با ساری ارائه نکرد. ساری تلاش زیادی کرد تا با اجرای سیستم های مختلف بهترین عملکرد را از بازیکنان خود بگیرد اما هرچه گذشت بیشتر از فلسفه فوتبالی خود دور شد و تیم بیشتر دچار سردرگمی گردید. علاوه بر نبود بازیکنان مناسب برای اجرای تفکرات ساری، ضعف های مدیریتی و انگیزشی ساری سبب بازی های بی روح و بدون جنگندگی سابق در بازیکنان یووه شده است و عملا ساری نتوانسته عملکرد مثبتی در تیم داشته باشد چیزی که در سال آخر الگری هم به نوعی دیگر شاهدش بودیم و به همین دلیل الگری خواستار تغییرات زیاد در یوونتوس بود که مدیران تصمیم به تغییر فلسفه بازی تیم گرفتند و فرصت را به ساری دادند اما به این موضوع توجه نداشتند که با بازیکنانی نظیر متیودی و دنیلو و برناردسکی هیچ مربی نمی تواند فوتبالی شناور و هجومی ارائه دهد.
نویسنده : پیمان حسامی