بیلسا که با لقب "ال لوکو" هم شناخته میشود، تیم ملی کشورش را در جام جهانی 2002 هدایت کرد و در جام جهانی 2010 هم روی نیمکت شیلی نشست، همواره به عنوان یک مبدع تاکتیکی مورد تحسین قرار گرفته و مربیانی مانند گواردیولا و سیمئونه از او به عنوان مربیای که تاثیر زیادی روی دوران حرفهایشان داشت، یاد میکنند
.............
وقتی لیدز در ژوئن 2018 به دنبال جانشینی برای پل هکینگ باتم بود تا به غیبتشان در لیگ برتر که آن زمان به 14 سال رسیده بود، پایان بدهد، در نهایت به مارسلو بیلسا رسید. او یازدهمین مربی باشگاه در مدت 6 سال از سال 2012 بود.
بیلسای آرژانتینی که با لقب “ال لوکو” (دیوانه) هم شناخته میشود، تیم ملی کشورش را در جام جهانی 2002 هدایت کرد و در جام جهانی 2010 هم روی نیمکت شیلی نشست، همواره به عنوان یک مبدع تاکتیکی مورد تحسین قرار گرفته؛ به اندازه ای که مربیانی مانند پپ گواردیولا، مائوریسیو پوچتینو و دیگو سیمئونه از او به عنوان مربیای که تاثیر زیادی روی دوران حرفهایشان داشت، یاد میکنند. او پیش از در رده باشگاهی در اسپانیا، فرانسه و ایتالیا مربیگری کرده، با آرژانتین قهرمان المپیک 2004 شده و در سال 2013، اتلتیک بیلبائو را به فینال لیگ اروپا رساند.
گواردیولا که پیش از برعهده گرفتن هدایت بارسلونا، شیوه کاری بیلسا را در سال 2006 از نزدیک تماشا کرد، گفت:” من کار بیلسا را بسیار تحسین میکنم. او باعث می شود که سطح عملکرد بازیکنان بسیار بسیار بهتر شود. او با توصیههایش، کمک زیادی به من کرد
شیوه بازی :چرخش توپ در یک خط میانی سه نفره- وقتی که در آرایش 3-3-4، با ضرباهنگ بالا حمله میکنند- یکی از ویژگیهای ثابت تیمهای بیلساست. بسیاری از حریفان تلاش می کنند تا مقابل آنها به شکلی محتاطانه دفاع کنند و سپس یک بلوک دفاع در میانه و عقب زمین تشکیل بدهند. مانند تیمی که او در بیلبائو داشت، با حرکات تمرین شده، بیلسا تیمش را تشویق میکند که از عقب، کانالهای پاسکاری ایجاد کنند تا بازیکنان حریف را از منطقه بازی شان خارج کنند
این جابجایی ها بازیکنان را ترغیب می کند تا در نقاط کور بازیکنان حریف صاحب توپ شوند- در چمپیونشیپ، این برای مهاجمان اتفاق متداولی است، نه برای هافبک های میانی- اما اگر دادن پاس های رو به جلو دشوار باشد، توپ در خط میانی به چرخش درخواهد آمد و با حضور یک هافبک محوری در عقب خط میانی تا وقتی موقعیتی ایجاد شود. مدافعان کناری هم گاهی به خط میانی می روند تا بازیکنان حریف را به سمت خودشان بکشند و برای همتیمیهای شان فضا ایجاد کنند.
هافبک ها هم به طور چرخشی در فضای بازی هافبک دفاعی قرار می گیرند؛ به ویژه وقتی حریفان از یک شیوه یارگیری سفت و سخت استفاده میکنند. شیوه مشابهی در مناطقی جلوی زمین هم به کار گرفته میشود؛ جایی که هافبکهای دونده بیلسا تلاش می کنند تا بر یک یا دو هافبک محوری حریف (هافبکهایی که مقابل خط دفاعی بازی میکنند) غلبه کنند.
یکی دیگر از جنبههای ثابت تیمهای بیلسا، استفاده آنها از یک هافبک دونده سوم (عکس پایین)- چیزی که زمانی که او مربی بیلبائو بود، متداول شده بود-مقابل تیمهایی است که با عرض کم دفاع می کنند. وقتی قصد دارند که به نیمه هجومی نفوذ کنند، جابجاییهای ظریف نسبت به بازیکن صاحب توپ و فرار از کنارهها برای عبور از خط دفاعی حریف، شکل حمله را تشکیل می دهد.
تیمهایی که فوتبال مالکانه بازی می کنند، معمولا حرکت از میانه زمین را ترجیح می دهند. یکی از ویژگی های تیم های بیلسا این است که با مدافعان کناری ای که اوورلپ میکنند، بازی میکنند؛ در حالی که تیم به طور موقت آرایش 3-1-3-3 به خود میگیرد.
با رفتن وینگرها به کانالهای داخلی، فضاها برای نفوذ مدافعان کناری باز می شود. هافبکهای دفاعی- در لیدز غالبا کالوین فیلیپس- به فضای بین دو مدافع میانی عقب نشینی می کنند؛ در حالی که دو هافبک میانی و دو وینگر جابجا می شوند تا گزینه های بیشتری در مقابل خط دفاعی سه نفره جدید ایجاد کنند. ترجیح بیلسا بری داشتن چندین گزینه پاسکاری بین خطوط، با مدافعان کناری ای که اوورلپ میکنند، تکمیل می شود- که حریفان را مجبور به انجام پرس محدودتری میکند.
شاید بیش از هر چیز دیگری، زمان بندی این الگوی حمله هماهنگ است که تاثیر شیوه های تمرینی بیلسا و درک او از بازی را نشان میدهد. منچسترسیتیِ گواردیولا هم با حرکات مشابه شناخته می شود؛ به ویژه وقتی تلاش می کنند تا مقابل تیمی که عقب نشسته و دفاع می کنند، در کنارهها حرکات ترکیبی انجام بدهند
دو وینگر به مهاجم اضافه میشوند؛ در حالی که با حضور دو هافبک میانی هجومی، دو مدافعی که از کنارها حرکت می کنند، چندین گزینه مختلف برای رساندن توپ دارند. تک مهاجم هم می تواند در جلوی زمین بماند زیر چهار بازیکن در اطرافش حضور دارند.
وقتی نیاز است که مهاجم به عقب برود تا هم امکان پاسکاری فراهم شود و هم در کانال های داخلی صاحب توپ بود- به ویژه وقتی که چهار بازیکن دیگر که دائما جابجا می شوند، در ایجاد شکاف در خط دفاعی منسجم حریف دچار مشکل شوند-هافبک های لیدز، پابلو هرناندز، ماتیوش کلیچ، جک هریسون و هلدر کاستا، همگی در کانال های داخلی اطراف پاتریک بامفورد فرار می گیرند تا تهدید هجومی بیشتری ایجاد کنند (عکس پایین).
اسگیان آلیوسکی، لوک آیلینگ و استیوارت دالاس هم بعد از حمله از کناره ها، تاثیرگذاری مشابهی دارند. هرچند این واقعیت وجود دارد که ترجیح دادن داشتن چندین بازیکن در موقعیت حمله به جای شیوه سنتیتر تکیه کردن به یک گلزن قهار، به دریافت گل های بیشتر برای آنها منجر شده است.
پرس و دفاع
بیلسا ترجیح میدهد که تیمش از جلوی زمین پرس و دفاع کند و پرسینگی به کار بگیرد که بتواند مالکیت توپ را به آنها برگرداند، به جای اینکه تنها تلاش کنند که با یک فشار معمول، حمله تیم حریف را به تاخیر بیندازند. هرچند این حربه غالبا موفق می شود، اما نیاز به جایگیری بسیار خوب هم دارد که در طول فصل انجام آن برای تیمش در همه دیدارها دشوار می شود.
لیدز معمولا با آرایش 1-4-1-4 پرسینگ را انجام می دهد که به راحتی از آرایش 3-3-4 به آن تبدیل می شود و دوباره برمی گردد؛ بازیکنانی که آماده دفاع کردن هستند، مستقیما در پرسینگ نقش دارند. اگر مالکیت در زمین حریف از دست برود، بازیکنانی که در حمله شرکت کرده بودند، بدون اینکه نیاز به برگشتن به عقب داشته باشند، در همان موقعیت پرسینگ قرار می گیرند.
شاید نشان ویژه مربیگری بیلسا، شدت پرسینگ لیدز است که شبیه کاری است که در زمان حضورش بیلبائو، آن تیم انجام می داد. تعهد بازیکنان به انجام پرسینگ- تمایل آنها برای دنبال کردن توپ برای رسیدن به مالکیت و بازگشت به جایگاهی که مانع از ضد حمله حریف شود- بسیار تاثیرگذار است. شدت به ندرت به تنهایی باعث موفقیت می شود، به ویژه مقابل حریفان کامل تر؛ بنابراین برای بلوکه کردن مسیرهای پاسکاری، نیاز به هوشمندی است؛ هرچند پرسینگ هم ضروری است و می تواند تلهای ایجاد کند که منجر مسدود کردن مسیرهای پاسکاری حریف می شود.
.
........
عنوان اصلی مقاله: Coach Watch: Marcelo Bielsa
نویسنده: CVنشریه
وبسایت: coaches voice