احتمالات در معاملهگری و دستیابی به ذهنیتی کلینگر
با درک احتمالات در معاملهگری، بادید کلی به معاملات خود نگاه خواهی کرد. منظور از دید کلی، یعنی معامله با حس بیخیالی است. ذهنیت کلینگر به نتیجهی یک معامله منفرد اهمیتی نمیدهد، بلکه مجموعهای از معاملات را بهعنوان عملکرد خود در نظر میگیرد.
برای مثال، یک معاملهگر حرفهای، بیست معامله متوالی انجام میدهد. او حتی ممکن است شش معامله متوالی ضرر کند. اما اگر توانسته در این بیست معامله به بازدهی مثبتی دست پیدا کند، میتواند عملکرد خود را مثبت ارزیابی نماید.
یکی از ارزشمندترین ذهنیتهایی که معاملهگرهای حرفهای در خود پرورش دادند، این است که باور دارند، برای موفقیت در بازارهای مالی، نیازی به دانستن اتفاقات آینده ندارند.
یک معاملهگر حرفهای نه میداند و نه اهمیتی میدهد که نتیجهی هر معامله بهصورت واحد چه خواهد شد؛ زیرا او احتمالات در معاملهگری را درک کرده و بادید کلی به معاملاتش مینگرد.
یک معاملهگر حرفهای میداند، تنها کسانی از تحرکات قیمتی یکچیز خبر دارند که خودشان عامل آن تحرکات قیمتی باشند.
ریشه تحرکات قیمتی در چیست؟
چرا یک قیمت از نقطهای به نقطهی دیگر حرکت میکند؟ این سؤالی است که مارک داگلاس فقید، معاملهگر و نویسنده مشهور آمریکایی مطرح میکند. او معتقد است هیچکس نمیتواند پاسخ صحیحی به این سؤال بدهد.
میتوان گفت که حق با مارک داگلاس است. زیرا متغیرهای نامحدودی در به حرکت درآوردن قیمت یکچیز دخیل هستند که در نظر گرفتن همه این متغیرها کاملاً غیرممکن است.
«در بازار اشخاصی وجود دارند که با دارا بودن منابع مالی و روانی، عمداً باعث صعود و نزول قیمت میشوند.» مارک داگلاس این افراد را «معاملهگرهای دینامیک» مینامد. بانکها و مدیران صندوقهای سرمایهگذاری ازایندست از افراد هستند.
این اشخاص از تکنیکهای زیادی برای خریدوفروش اوراق بهادار استفاده میکنند. یکی از شایعترین تکنیکها، روش «مزایده معکوس» (Reverse Auction) است. در این تکنیک، فرد ظاهراً برعکس هدف خود عمل میکند؛ یعنی برای فروش اوراق بهادار موردنظر، قیمتش را تا حد زیادی بالا و برای خرید، تا حد زیادی پایین میآورد.
برای مثال فرض کن بانکی میخواهد 400 میلیارد تومان از یک سهم کوچک خارج نماید. اگر بخواهد به روش معمول این کار را انجام دهد، قیمت سهم ریزش میکند؛ زیرا 400 میلیارد تومان پول زیادی برای یک سهم کوچک است.
بنابراین بانک باید ابتدا قیمت آن سهم را با جمعآوری سفارشهای فروش بالا ببرد تا آن سهم ازنظر عموم مردم جذاب شود. سپس، 400 میلیارد تومان از سهام خود را با بالاترین قیمت به مردم فروخته و به دارایی نقد تبدیل کند.
به همین دلیل درک احتمالات در معاملهگری از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. تو اگر درک کنی که تنها یک نفر، با دارا بودن منابع مالی و روانی، میتواند جهت قیمتی یک سهم را کاملاً تغییر دهد، دیگر از سودهایت خوشحال و از ضررهایت ناراحت نمیشوی.
کاربرد ابزارهای تحلیلی
ابزارهای تحلیلی، رفتار جمعی مردم (Collective Behavior) را بررسی میکنند و به ما نشان میدهند که احتمال رخداد یک اتفاق، بالاتر از دیگری است. بازهم برای تأکید بیشتر، تکرار میکنیم که این ابزارها:
1. رفتار جمعی مردم را بررسی میکنند.
2. احتمال رخداد یک اتفاق را به ما نشان میدهند.
این دو پارامتر مهم، به ما میگویند که هیچ راهی برای تحلیل و پیشبینی رفتار یک فرد (معاملهگر دینامیک) در این جهان وجود ندارد و همه تحلیلها – اعم از تکنیکال یا بنیادی – عدم قطعیت دارند.
با این توصیفها، آیا این ابزارها و روشهای تحلیلی کاربردی دارند؟
قطعاً بله. روشهای تحلیلی مختلف مانند تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی اگرچه قطعیت ندارند، اما با کمک این روشها میتوان سیستم معاملاتی ساخت که در مجموعهای از معاملات، بازدهی بسیار خوبی به ارمغان آورند.
روشهای تحلیلی نه تنها از منظر معاملهگرها قابل اعتماد هستند، بلکه از دیدگاه علمی و آماری نیز چندین و چندبار کاربردی بودن آنها اثبات شده است. تحلیل تکنیکال کاربردی است؛ زیرا فرقی نمیکند که دکتر باشد یا باغبان، مردم همیشه به صورت جمعی در شرایط مختلف واکنش یکسانی به اتفاقات میدهند.
موضوع مهمی که باید به آن توجه شود، این است که این تحلیلها برای پیشبینی نتیجه یک معامله واحد ساخته نشدهاند. بلکه، به معاملهگر کمک میکنند که مجموعهای معاملات را به سوددهی برساند.
برای درک این موضوع یک سکه سفارشی را تصور کن. این سکه طوری تنظیمشده که احتمال خط آمدنش 60 درصد باشد. ما قرار است این سکه را پرتاب کنیم. آیا میتوانی با قاطعیت نتیجه یکبار پرتاب سکه را پیشبینی کنی؟ قطعاً خیر. زیرا بااینکه احتمال خط آمدن بیشتر است، اما بازهم هنوز 40 درصد امکان دارد که نتیجه شیر باشد.
اما اگر قرار باشد نتیجه 100 بار پرتاب همان سکه را پیشبینی کنیم، وضعیت فرق خواهد کرد. نمیتوان بهصورت دقیق گفت که کدامیک از پرتابها خط میآید، اما میتوان گفت که 60 پرتاب از 100 پرتاب قطعاً خط خواهد بود.
بازار همیشه از الگوهایی ثابت پیروی میکند و حافظه دارد. دقیقاً به همین دلیل است که روشهای تحلیلی کاربردی هستند؛ زیرا این روشها سازوکار مشابهی دارند. امکان ندارد که یک سیستم معاملاتی بتواند نتیجه یک تحلیل واحد را پیشبینی کند، اما با توجه به دانش معاملهگر، میتواند مجموعهای از معاملات را بهصورت درصدی پیشبینی نماید.
در این رابطه، نقلقولی طلایی از مارک داگلاس فقید وجود دارد که به نظر ما، باید در جلد همه کتابهای معاملهگری درج شود:
«آنالیز تکنیکال بازار را به جریانی نامحدود از فرصتها تبدیل خواهد کرد. اما نه بر اساس معاملات واحد؛ بلکه بر اساس مجموعهای از معاملات بهصورت درصدی.»
کازینو و احتمالات در معاملهگری
تنها راهی که میتوان از راه قمار به ثروت رسید این است که صاحب یک کازینو باشی. در مثال پرتاب سکه وقتی میخواهی بر روی خط یا شیر آمدن شرطبندی کنی، ابتدا باید پول بپردازی، سپس منتظر ایجاد یک الگو برای برد باشی.
اما در بازارهای مالی با کمک ابزار تکنیکال، الگوها از قبل ایجادشدهاند و تو پس از بررسی احتمالات، سرمایه خود را وارد معامله میکنی.
حتی اگر بزرگترین قماربازها مشغول شرطبندی شوند، بازهم کازینو همیشه برنده است. شاید چند روزی ضرر کند، اما در انتهای ماه همیشه سودده خواهد بود. میخواهی صاحب یک کازینو شوی؟ ذهنیت کلینگر را با درک احتمالات در معاملهگری در خود پرورش بده.
سیستم معاملاتی به تو کمک میکند که صاحب یک کازینو شوی؛ زیرا ابزارهای تحلیلی احتمالات را به نفع تو تغییر دادهاند. شاید چند معامله به ضرر ختم شود، اما مجموعهای از معاملات قطعاً نتایج خوبی را به همراه خواهد داشت.
نقش تمرکز در معاملهگری
برای موفقیت در بالاترین سطح معاملهگری باید بهشدت متمرکز باشی. در معاملهگری حرفهای، ممکن است قیمت یک سهم یا یک جفت ارز در یکچشم به هم زدن افت شدیدی کند. برای مثال در سال 2015، جفت ارز USDCHF در مدت کوتاهی بیش از 25 درصد افت را تجربه کرد.
هر شخصی به مدت محدودی میتواند بهصورت پیوسته متمرکز باشد. بعضیها ده دقیقه و بعضیها تا چندین روز میتوانند متمرکز بمانند. معامله کردن در خارج از این محدوده تمرکز همیشه به از دست دادن پول میانجامد.
همه دانستهها تا زمانی که به باور نرسیده باشند، ارزشی ندارند، تمامی باورها اگر عملی نشوند، کاربردی نخواهند داشت و برای عملی کردن باورها، باید بر هدف متمرکز بود.
یک معاملهگر حرفهای بر پروسه معاملهگری متمرکز است، درحالیکه معاملهگرهای مبتدی تنها به فکر پول درآوردن هستند. این موضوع تمرکز معاملهگرها را از هدف اصلی، یعنی ثبات در نتایج، دور میکند.
اگر تحلیلهای تو سیگنال مثبتی نشان دادند، دیگر بیشازحد فکر نکن. زیرا چیزی برای تفکر وجود ندارد. این معامله ممکن است سودده یا زیانده باشد و تو هیچ راهی برای فهمیدن این موضوع نداری. بنابراین بهمحض مشاهده سیگنال مثبت، وارد معامله شو و با حفظ تمرکز، به سراغ معامله بعدی برو.
پس از خواندن این مقاله ما انتظار داریم که به پنج حقیقت بنیادی در طول حرفه معاملهگری پایبند باشی:
1. هر اتفاقی ممکن است رخ دهد.
2. هرلحظه در این جهان خاص است.
3. ابزارهای تحلیلی تنها نشاندهنده احتمال رخداد یک اتفاق هستند.
4. برای کسب درآمد ثابت در حرفه معاملهگری، نیازی به دانستن اتفاقات آینده نیست.
5. نتیجه یک معامله واحد تصادفی است، اما مجموعهای از معاملات قابل پیشبینی هستند.
ریشه تمام ترسها و طمعها، در باور نداشتن به موضوع احتمالات در معاملهگری است. این موضوع، اساس و بنیان معاملهگری حرفهای است. تا زمانی که یک معاملهگر به این باور نرسیده باشد که درنتیجه یک معامله عدم قطعیت وجود دارد، هرگز معاملهگر موفقی نخواهد شد.
ما امیدواریم پس از مطالعه مقاله احتمالات در معاملهگری : عقایده یک معاملهگر، به اهمیت موضوع احتمالات هم در معاملهگری و هم در زندگی پی برده باشی. درک احتمالات و استفاده از آن نهتنها عملکرد تو در سرمایهگذاری و معاملهگری را بهبود میبخشد، بلکه میتواند کل زندگیات را نیز دگرگون نماید.
در انتها اگر این پست را پسندیدی، حتماً با دوستانت به اشتراک بگذار. نظرات و سؤالاتی که برای ما ارسال میکنی محرک ما برای ادامه کار است. وقتی نظراتت را میخوانیم بسیار خوشحال میشویم. این بازخوردها مایه دلگرمی ماست و انگیزهٔ ما را برای رسیدن به هدفمان دوچندان میکند.
متشکریم که با ما همراه بودی، تا بعد.