دسته ای از مهاجمان وجود دارند که توانسته اند با استفاده از توانایی "بودن در مکان درست در زمان درست" گل های فراوانی به ثمر برسانند و بخشی از کمبود هایشان (در زمینه سرعت یا قدرت بدنی) را جبران کنند. بسیاری در این زمینه از مهاجمانی چون توماس مولر و فیلیپو اینزاگی یاد می کنند. دکتر سالیوان، نویسنده کتاب "مغز همیشه پیروز است" در این مورد می گوید:
بازیکنانی که توانایی حرکتی و جایگیری بالا دارند، از سرعت پردازشی برخوردارند که همراه می شود با توانایی مدیریت احساسات شان. این دسته از بازیکنان قادر به دریافت اطلاعات بیشتری (نسبت به سایرین) هستند. هنگامی که پردازش اطلاعات به سرعت بالاتری احتیاج دارد، برخی ها دست پاچه می شوند اما اگر بازیکنان توانایی حفظ آرامش و مدیریت انرژی شان را داشته باشند، قادر خواهند بود تا هوشمندانه ترین تصمیمات را در کسری از ثانیه اتخاذ کنند. این فرایند همان تلاش سریع مراکز بالا و پایین مغز است. آنها به یک دیتابیس از شبیه سازی ها در مغز دسترسی دارند، هرچه منابع شناختی و احساسی بازیکن بیشتر باشد، دقت و سرعت تصمیم گیری هم بالاتر می رود.
در طول تمام دقایق و ساعت های تمرین و بازی، ورزشکاران نخبه کنش های اطراف شان را بررسی می کنند و باعث فعالسازی نورون های آینه ای (نورونی است که هنگامی که جانور عملی را انجام میدهد و نیز هنگامی که مشاهده میکند که همان عمل را دیگری انجام میدهد تحریک می شود) مغز می شوند. این سلول های مغزی اطلاعات را برای استفاده در آینده یا ادغام با آموخته های خود ورزشکار ذخیره می کنند. برای مثال یک مهارت یا پیش بینی حرکت بعدی حریف. تصور کنید شما یک مدافع هستید که سعی دارد چشمانش را روی توپ نگه دارد در حالی که باید موقعیت خود را حفظ کند، آن هم مقابل مهاجمی که از مزیت دانستن جایی که قرار است توپ را برای هم تیمی هایش ارسال کند بهره می برد؛ عملا یک کابوس برای مدافع. به همین دلیل است که بهترین مدافعان، مخصوصا آنهایی که نمی توانند با استفاده از سرعت خودشان را از مخمصه نجات دهند، توانایی حس کردن خطر را دارند و برای این مواقع حس ششم خود را تقویت می کنند. مک فی، نویسنده کتاب "درون مغز یک فوتبالیست حرفه ای" در صحبت هایش می گوید:
نقطه قوت من از لحاظ روانی بود، نه قدرت فیزیکی یا تکنیکی. سعی من همیشه برای ان بود که به مدافعان رودست بزنم. اما خب وقتی مقابل جان تری قرار می گرفتم، انگار یک کودک 4 ساله قصد داشت مایک تایسون را کتک بزند! او یک مدافع در سطح جهانی و بسیار خبره تر از من بود. به نظر می رسید که از قبل تمام حرکات من را دیده بود، به نظرم باید دستی به سرم می کشید و می گفت "سرت تو کار خودت باشه"!
تعدادی از مکانیزم ها در مغز وجود دارند که بازیکنی مانند جان تری را قادر می سازد تا آینده را ببیند. دکتر لئونارد از دانشگاه مونتانا در این خصوص گفته:
می دانیم نورون های آینه ای در مغز وجود دارند که به ما اجازه می دهند چهره ها را شناسایی کنیم و از احساسات پشت حالت های صورت شخص خبردار شویم. بدیهی است که حس بینایی نیز در این عمل نقش دارد. نورون هایی وجود دارند که مخصوص پاسخ دادن به حرکات، اندازه، رنگ، سرعت، زاویه مسیر حرکت و در نهایت شتاب هستند.
محققان دانشگاه برونل دریافته اند فوتبالیست هایی که از مهارت بالایی برخوردارند، نسبت به تازه کار ها قادرند تا در مواجهه با حریفی که به سمت شان می آید، نواحی بیشتری از مغزشان را فعال کنند. این دسته می توانند از حرکات بازیکن حریف پیش آگاهی بهتری داشته باشند. به طور خلاصه یعنی بازیکنان سطح بالا یکدیگر را مشاهده می کنند و سرنخ هایی به دست می آوردن که افراد عادی از دیدن آنها عاجزند؛ صرفا تماشای توپ کار فوتبالیست های آماتور است. سالیوان دز این مورد می گوید:
همه ما می دانیم که اگر شما بیش از حد نگاهتان به توپ باشد، جزو پردازشگران سطح بالا محسوب نمی شوید. توپ یک نشانه است اما این حرکات بازیکن مقابل هستند که شما باید خودتان را با آن تنظیم کنید.
زمین بازی بررسی، حرکت آغاز و پاس رها شده است، حالا همه چیز به زمان بندی و اجرا بستگی دارد. مارس 2000 است و منچستریونایتد مهمان بردفورد سیتی. دیوید بکام ضربه کرنر را ارسال می کند و توپ می رود به نزدیکی خط پشت نیم دایره محوظه جریمه. پل اسکولز جلو کشیده و کسی هم مراقبش نیست؛ هافبک انگلیسی مسیر توپ را تعقیب می کند و در حال زمان بندی برای پرشش است تا در زمانی مناسب به توپ ارسالی بکام برسد. اسکولز ضربه اش را می زند و توپ به گوشه دروازه میزبان هدایت می شود. او پس از آن در خصوص این ضربه استثنایی اش گفت:
در تمرین هیچ وقت این را اجرا نکرده بودیم. بکس پشت ضربه کرنر ایستاده بود و من هم نگاه کوتاهی به او انداختم تا متوجهش کنم آنجا حضور دارم. او توپ را به جایی که می خواستم ارسال کرد و من با ضربه والی آن را تبدیل به گل کردم. به نظرم هردوی ما در یک طول موج قرار داشتیم.
شناختی که در طی تمرینات ایجاد می شود، نبوغ پشت این گل را توضیح می دهد اما دقت و زمان بندی ضربه اسکولز را نمی تواند توجیه کند. بازیکنان نخبه در سیستم هدف گیری شان به مانند موشکی که روی هدف قفل می کند، توپ را تحت سیطره دارند. دکتر لئونارد در ادامه توضیحاتش گفته است:
ردیابی یک شی ابتدا مستلزم این است که فرد سر و چشمانش را به سمت هدف حرکت دهد. بازیکنان نخبه سر خود را سریع تر و با دقت بیشتری تکان می دهند و برای فواصل دورتر کمی بیشتر. همه اینها باعث بالا رفتن دقت ضربه می شود.
عکس العمل نسبت به یک محرک در طول مسابقه نیازمند هشیاری، پیش آگاهی، سرعت فکر بالا و دید مناسب است؛ عناصری که به صورت ناخودآگاه عمل می کنند. تمرین زیاد و حضور در مسابقات سطح بالا باعث به کار افتادن سیستم شناختی بازیکنان شده است، سیستم شناختی همان نرم افزاری ست که در انجام لزومات یک بازی فوتبال به بازیکنان یاری می رساند.
با این حال تاکتیک ها بخش دیگری از هوش فوتبالی را به خود اختصاس داده اند. بالاتر از شلوغی و آشفتگی های مسابقه، بازیکنان باید دستورات سرمربی را نیز در زمین اجرا کنند. هوش فوتبالی به تطبیق پذیری ذهنی در خصوص اجرای سریع مسئولیت ها و نقش ها وابسته است. کسی که از تیمی به تیم دیگر منتقل می شود و بدون هیچ مشکلی با سیستم خودش را تطبیق می دهد، تفاوت های ظریف سیستم های مختلف را درک می کند.
علی رغم تک باشگاهی بودن، هیچ بازیکنی به اندازه فیلیپ لام نمی تواند مثال خوبی برای تطبیق پذیری باشد. پپ گواردیولا که 3 سال سرمربی لام در بایرن مونیخ بود در مورد او می گوید:
او احتمالا باهوش ترین بازیکنی است که تاکنون سرمربی اش بوده ام . فیلیپ بدون هیچ مشکلی می تواند در 10 پست مختلف بازی کند چون کاملا فوتبال را درک می کند.
گواردیولا برای اجرای سیستم خود در بایرن مونیخ، فیلیپ لام را از دفاع راست به خط هافبک انتقال داد؛ جایی که بازیکن آلمانی به یکی از بهترین های جهان تبدیل شد. آرین روبن و فرانک ریبری خطرناکترین مهاجمان گواردیولا بودند، پس وظیفه لام و هم پستی هایش این بود که توپ را بازپس بگیرند و آن را به وینگرهایی برسانند.
لام هنگام ورود گواردیولا به بایرن مونیخ 29 ساله بود و در این برهه موفق به بهینه سازی مهارت های حرکتی، پاسوری و دریبلزنی اش شده بود؛ عناصری که اجازه می دادند تا قشر مغزی (مسئول کلیه رفتارهای ارادی انسان) مدافع آلمانی استراحت کند و کارش را به مدار های زیرقشری بسپارد که بسیار سریع تر هستند. این عوامل باعث شدند تا ظرفیت ذهنی لام بالاتر برود و نکاتی که گواردیولا می گفت را به خوبی هضم و برای خودش خلاصه کند. فرایندی که به عنوان تابع اجرایی شناخته می شود.
پایان بخش دوم
به قلم بن ولچ برای گاردین
همچنین بخوانید:
هوش فوتبالی چیست و چه بازیکنانی از آن بهره می برند؟ / بخش اول