شمس تبریزی
محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمسالدین یا شمس تبریزی در سال ۵۸۲ هجری قمری در تبریز متولد شد. او از بزرگان صوفیه در قرن ۷ است. شمس به ریاضیات، جهانگردی و مکتب داری میپرداخت. او ابتدا تحت شاگردی شیخ ابوبکر زنبیل باف تبریزی بود. شمس بسیار عاشق سفر بود و به نقاط مختلف میرفت تا تجربههای فراوانی به دست آورد.
شمس تبریزی متولد سال ۵۸۲ هجری قمری در تبریز است. عشق استاد – شاگردی میان شمس و مولانا زبانزد مردم آن زمان بود به طوریکه بذر کینه و دشمنی را پاشیدند و شمس مجبور به ترک قونیه شد، هفتم مهرماه به عنوان روز بزرگداشت شمس تبریزی نامگذاری شده است.
هرساله ۷ مهرماه مراسمی جهت گرامی داشتن روز شمس تبریزی در شهرهای مختلف ایران برگزار میشود و چهرههای مطرح داخلی و خارجی نیز در این مراسم حضور دارند.
شمس تبریزی و مولانا
شمس تبریزی بیشتر عمر خود را به عنوان درویشی سرگردان در جستجوی همراه معنوی گذراند. او صحبت های معلوم مشهور را شنید و با مقدسین صوفی ملاقات کرد، اما هیچ کس احساس قربت نداشت.
او در نوشته های خود از ر ویاهایی صحبت کرد که در آنجا خدا به او اطمینان داد که در زمان فرا رسیدن، همراه مناسب خود را پیدا کرد. سرگردانی هایش او را به قونیه می برد. شصت ساله بود که در 29 نوامبر 1244 به شهر رسید، جایی که قرار بود دیدار سرنوشت ساز خود را با مولانا داشته باشد.
شمس تبریزی در «محلات» نوشته است که اولین بار 16 سال پیش در سوریه با مولانا ملاقات کرده است، جایی که احتمالاً در طول یک مناظره یا سخنرانی صحبت کرده است. او از آن زمان به سمت مولانا گرایش داشت، اما احساس می کرد که مولانا از بلوغ کافی برای درک معنویت شمس برخوردار نیست.
در آن روز در ماه نوامبر، مبدل به عنوان یک بازرگان، از بالا تا پایش مشکی پوشیده بود. مولانا سوار بر قاطر خود و تعدادی از شاگردان در میان بازار شلوغی آمد که شمس با سوالی او را متوقف کرد.
سوال شمس از مولانا این بود که چگونه است که اباعزید نیازی به پیروی نداشت و نگفت "جلال بر تو" یا "ما تو را می پرستیم؟" به گفته شمس، مولانا عمق سوال و مفاهیم فلسفی آن را کاملاً درک کرده است.
داستانهای مشهور زیاد در مورد ملاقات مولانا و تبریزی وجود دارد. یک اسطوره مشهور سعی می کند جلوه الهی تبریزی را برجسته کند. گفته می شود که او یک دسته کتابهای مولانا را در آب انداخته است و وقتی شاگردان مولانا آنها را با عجله بیرون کشیده اند متوجه شده اند که هیچ یک از صفحات خیس نشده است.
هم افسانه ها و هم حقایق بر این واقعیت تأکید دارند که جستجوی تبریزی برای شاگردی با مولانا به پایان رسید. مولانا یک دانشمند باتجربه و خود معلم محترم بود، بنابراین این رابطه معمولی بین دانش آموز معلم و معلم نبود. رابطه، رابطه ی احترام متقابل، برادری و دوستی بود.
شمس به مولوی توصیه کرد که تصوف را نمی توان از طریق کتاب آموخت، می توان با "رفتن و انجام دادن" آن را آموخت. در همراهی شمس، مولانا مولوی محقق از نظر روحی دگرگون شد.
این دو عارف جدایی ناپذیر شدند و ماه ها با هم زندگی کردند. با تبدیل شدن تبریزی، به یکی از محورهای زندگی او، مولوی دیگر نمی توانست به شاگردان و خانواده اش توجه کند
پیروان مولانا از میزان صمیمیت بین معلم خود و شمس ناراحت شدند. آنها تبریزی را متهم کردند که معلم خود را از آنها گرفته است و می خواهد او را ببرد. بنابراین، در فوریه 1246 تبریزی بدون هشدار به سوریه رفت.
مولانا دلش شکست. او با عصبانیت از شاگردانش حتی بیشتر از آنها دور شد. درد و اشتیاق از قلم او، سرازیر شد. او هزاران قطعه از بصیرت انگیزترین آثار خود را نوشت. شمس در شعرهایش چراغ راهنمای عشق خدا به بشریت بود.
شاگردان مولانا متوجه اشتباه خود شده و عذرخواهی فراوان کردند. در صورتی که شمس در دمشق بود، نامه ای برای او ارسال کردند و از او درخواست بازگشت کردند. پسر بزرگ مولانا، سلطان ولد در یک گروه جستجو شرکت کرد و به سوریه رفت و با شمس در آوریل 1247 به قونیه بازگشت.
جشن های شادی پس از بازگشت شمس به قونیه برگزار شد. مردم از او عذرخواهی کردند. خود او مملو از ستایش حضرت ولاد بود و نوشت که به خاطر پیشرفت معنوی مولانا رفته است.
این دو نفر بحث ها و ارتباط معنوی خود را از سر گرفتند. شمس تا سال 1248 در قونیه با مولانا ماند، سالی که دوباره به طرز مرموزی ناپدید شد. مولانا دوبار به دنبال او به دمشق رفت اما او را نیافت.
وداع حضرت مولانا با جناب شمس تبریزی
آن دلبر من آمد بر من
زنده شد از او بام و در من
گفتم قنقی امشب تو مرا
ای فتنه من شور و شر من
گفتا بروم کاری است مهم
در شهر مرا جان و سر من
گفتم به خدا گر تو بروی
امشب نزید این پیکر من
آخر تو شبی رحمی نکنی
بر رنگ و رخ همچون زر من
رحمی نکند چشم خوش تو
بر نوحه و این چشم تر من
بفشاند گل گلزار رخت
بر اشک خوش چون کوثر من
گفتا چه کنم چون ریخت قضا
خون همه را در ساغر من
مریخیم و جز خون نبود
در طالع من در اختر من
عودی نشود مقبول خدا
تا درنرود در مجمر من
گفتم چو تو را قصد است به جان
جز خون نبود نقل و خور من
تو سرو و گلی من سایه تو
من کشته تو تو حیدر من
گفتا نشود قربانی من
جز نادرهای ای چاکر من
جرجیس رسد کو هر نفسی
نو کشته شود در کشور من
اسحاق نبی باید که بود
قربان شده بر خاک در من
من عشقم و چون ریزم ز تو خون
زنده کنمت در محشر من
هان تا نطپی در پنجه من
هان تا نرمی از خنجر من
با مرگ مکن تو روی ترش
تا شکر کند از تو بر من
میخند چو گل چون برکندت
تا به سر شدت در شکر من
اسحاق تویی من والد تو
کی بشکنمت ای گوهر من
عشق است پدر عاشق رمه را
زاینده از او کر و فر من
این گفت و بشد چون باد صبا
شد اشک روان از منظر من
گفتم چه شود گر لطف کنی
آهسته روی ای سرور من
اشتاب مکن آهسته ترک
ای جان و جهان ای صدپر من
کس هیچ ندید اشتاب مرا
این است تک کاهلتر من
این چرخ فلک گر جهد کند
هرگز نرسد در معبر من
گفتا که خمش کاین خنگ فلک
لنگانه رود در محضر من
خامش که اگر خامش نکنی
در بیشه فتد این آذر من
باقیش مگو تا روز دگر
تا دل نپرد از مصدر من
شمس تبریزی و کیمیا خاتون
شمس تبریزی و کیمیا خاتون در سال ۶۴۲ با یکدیگر ازدواج کردند. کیمیا خاتون در آن زمان ۲۵ ساله و دختر محمد شاه (دختر خوانده مولانا) است. مادر کیمیا خاتون، کراخاتون بعد از مرگ محمدشاه به عقد مولانا درآمد. شمس و کیمیا ۳۵ سال اختلاف سنی داشتند و صاحب فرزندی به نام حجیب شکربر شدند.
مقالات شمس تبریزی
مقالات شمس تبریزی مجموعهای از سوالها و جوابهای میان او و مولانا و مریدان است. شمس مجموعهای از سخنان و حکایات دلنشین خود را در آن نوشته است. بدیعالزمان فروزانفر معتقد است میان مقالات شمس با مثنوی مولوی ارتباطی قوی وجود دارد. مطالبی که در این مقالات موجود است در خصوص شخصیت، زندگی و خانواده شمس، رابطه شمس با مولانا، قصهها و حکایات او است.
دیوان شمس تبریزی
دیوان شمس تبریزی که به دیوان کبیر معروف است، مجموعهای از شعرهای مولانا است که بخش اعظم آن را مولانا خطاب به شمس تبریزی سروده است.
آثار شمس تبریزی
مقالات شمس تبریزی
مناقب العارفین
دیوان شمس
ملت عشق
رمان ملت عشق توسط الیف شافاک (الف شفق) نوشته شده است. این رمان عاشقانه، احوالات و ارتباط شمس و مولوی را روایت میکند. کتاب ملت عشق ۱۵ راوی دارد و شامل یک مقدمه و پنج بخش است و به یکی از پرفروشترین و پر خوانندهترین کتابهای جهان تبدیل شده است. چهل قاعده عشق توسط شمس تبریزی در این کتاب نقل شده که میتواند دیدگاه مخاطب را به زندگی تغییر دهد. ملت عشق تاکنون به زبانهای مختلفی مثل فارسی، انگلیسی و ترکی ترجمه شده است.
آرامگاه و مزار شمس تبریزی
مزار شمس تبریزی در محله امامزاده شهر خوی در استان آذربایجان غربی قرار دارد. آرامگاه شمس از مکانهای گردشگری و زیارتی خوی به شمار میرود.
روز بزرگداشت
هفتم مهرماه مصادف با روز بزرگداشت شمس تبریزی است. هرساله روز بزرگداشت شمس با حضور مهمانان و گردشگرانی از کشورهای آلمان، ترکیه، آذربایجان، بلغارستان و پاکستان در شهرهای خوی، تبریز، شیراز و نیشابور برگزار میشود.