روزی خبرنگاری از من پرسید آیا تا به حال از بردن خسته شده ای؟ خب، جواب من نه بود، جوابی کاملا برعکس چیزی که خبرنگار انتظار داشت بشنود. خب، بردن خیلی بهتر از باختن است، درست است؟ هر عنوان و جامی، مزه خودش را دارد و بردن، انرژی بیشتری جهت ادامه دادن می دهد. وقتی این ذهنیت را داشته باشید، وقتی روی کسب پیروزی بعدی خیلی تمرکز می کنید، مثل این است که وسط یک طوفان هستید. البته این شاید مثال عجیبی باشد. از درون، چیزها را به طرز متفاوتی می توان درک کرد، حتی اوقاتی که تحت فشار و آشفته باشید. وقتی وارد این ذهنیت شوید، می توانید صداها، باد و باران را متوقف کنید. وقتی پیروز شوید، باید از آن عبور کنید. می گویید عالی، این بازی را بردیم اما باید برای بازی بعدی آماده شویم، چالش بعدی در راه است. واقعا وقتی برای واکنش و جشن گرفتن نیست. همه ورزشکاران، در این باره حرف می زنند، درست است؟ این مثل یک کلیشه است اما کلیشه درستی است. برای ماندن در اوج و بالاترین سطح، به چنین نگرشی نیاز است. من به شخصه مدت هاست که وسط یک طوفان هستم. پانزده سال، یعنی زمانی که برای اولین بار به اروپا آمدم. پانزده سال خیلی است!
همچنین بخوانید:
سرنوشت منچسترسیتی از شب سال نوی 2021 عوض شد
یک مثال از این که چرا حفظ چنین ذهنیتی خیلی مهم است، اتفاقی است که در ابتدای فصل 21-2020 برای منچسترسیتی افتاد. بگذارید توضیح دهم چه اتفاقی افتاد. من معمولا آدمی نیستم که سخنرانی های بزرگ انجام دهد اما چند ماه پیش، واقعا ناچار شدم این کار را انجام دهم. سی و یکم دسامبر 2020 و روز سال نو رسیده بود. ما در جدول لیگ برتر هشتم بودیم، تمرینات را تمام کرده بودیم و پپ خوشحال نبود. برای فهمیدن کل داستان، باید به ابتدای فصل 21-2020 برگردیم. آه، فصل خیلی بد و آشفته برای همه شروع شد. پس از سه ماه خانه نشینی، فصل را تمام کردیم و برای شروع فصل جدید، پیش فصل نداشتیم. در دوران فوتبال هیچ یک از ما، چنین اتفاقی نیفتاده بود. نمی توانید تعداد تست های کرونایی که داده ایم را تصور کنید. بینی من قبلا هم بزرگ بود اما حالا تصور کنید که با این تست ها، چطور شده است (خنده)! از نظر بدنی اوضاع سخت بود اما از نظر ذهنی و روانی هم فشار سنگینی روی ما وجود داشت. از زمان آغاز همه گیری کرونا و شروع دوباره فوتبال، همه چیز در زندگی روتین بازیکنان فوتبال تغییر کرد. همه کارهایی کوچکی که به عنوان کارهای روزانه انجام می دادیم، دیگر به سادگی قابل انجام نیستند، موارد ساده ای مثل غذاخوردن، فعالیت های اجتماعی و ریکاوری. در حقیقت همه چیز تغییر کرد و باید تطبیق می یافتیم. برای این تطبیق هم عوارض زیادی پرداخت کرده ایم. با این حال من معتقدم چیزی که همیشه باعث شده منچسترسیتی به پیش برود، قدرت ذهنی ما بوده است. این جنبه، باعث شده ما الان برتر از دیگران باشیم و همین امر، قبلا ما را قهرمان کرده است.
با این حال ما در پایان سال میلادی هنوز هشتم بودیم و در روز سال نو، جلسه تمرینی داشتیم که جلسه تمرینی خوبی هم نبود. نگرش، زبان بدن و تلاش برخی بازیکنان گویای شرایط موجود بود. می دانید در مورد چه صحبت می کنم؟ پاس های اشتباه، بازنگشتن بازیکنان، ندویدن ها. این، ما نبودیم. این تیمی نبود که دو سال پیاپی قهرمان لیگ برتر شده بود و رکورد امتیازات لیگ برتر را شکسته بود. پس از آن جلسه تمرینی، پپ آمد و با من به عنوان کاپیتان و رهبر تیم صحبت کرد. او صریح صحبت کرد و گفت همه بازیکنان، همه توان شان را نمی گذارند. در چنین تیمی وقتی به تمرین می آیید یا باید صد درصد توان تان را به کار بگیرید و یا این که اصلا به تمرین نیایید و در خانه بمانید. به محض این که وارد زمین چمن می شوید، دیگر مکالمه و مذاکره معنی ندارد. حق با پپ بود. او مسئولیت های بازیکنان را تشریح کرد. در ابتدای فصل و پس از جدایی داوید سیلوا، من به عنوان کاپیتان انتخاب شدم. افتخار بزرگی بود. همه بازیکنان و کادرفنی به من رای دادند و فقط پپ انتخاب نکرد.
دوباره در مرکز طوفان
نقش کاپیتان در انگلیس کاملا متفاوت از نقش کاپیتان در کشورهای دیگر، مثل برزیل است. من حالا مسئولیت های زیاد و جدیدی دارم. خیلی چیزها به برنامه ریزی و نظم مربوط است. من حالا مسئول جریمه های باشگاه هستم، مثل استفاده از تلفن در جلسه های تراپی. با این حال این کاری جالب و افتخاری بزرگ در باشگاهی چون مثل منچسترسیتی است، جایی که استانداردها خیلی بالاست و نباید آن ها را دست کم گرفت. پس از آن جلسه تمرینی، من به خانه رفتم تا همراه خانواده ام جشن بگیرم اما نمی توانستم صحبت های پپ را از سرم بیرون کنم. حتی وقتی که آتش بازی های شب سال نو را در کنار خانواده می دیدم، بازهم به مسئولیت هایم به عنوان کاپیتان منچسترسیتی فکر می کردم. روز بعد، اول ژانویه 2021 ساعت 7 صبح به مدیر تیم پیام دادم و گفتم باید جلسه ای با بازیکنان ترتیب بدهیم و باید صحبت کنیم. من صبح به زمین تمرین آمدم و گفتم: به پپ بگویید امروز تمرین را کمی دیرتر شروع خواهیم کرد. وضعیت اضطراری است.
وقتی همه جمع شدند، من خیلی راحت با آن ها به عنوان یک کاپیتان صحبت کردم. به آن ها گفتم پپ به من چه گفته است. برخی چیزها توجیه ناپذیر هستند. به آن ها گفتم کارهایی که در تمرین انجام می دهید، عملکرد شما را در بازی بعدی اثبات می کند. خیلی رک و صادقانه با بازیکنان صحبت کردم. پس از من، حالا ذهن بقیه بازیکنان هم مشغول شده بود. همه حالا می دانستند که باید تغییر انجام شود. همه به تلنگر نیاز داشتند و بنابراین، صحبت میان ما خیلی مهم بود. ما هنوز در مقطعی از فصل بودیم که می توانستیم ورق را برگردانیم اما در عین حال ممکن بود مجهولانه به فصل ادامه دهیم. بازی بعدی ما در زمین چلسی بود. پیش از بازی با خودم فکر کردم اگر بازیکنان ندوند، کارم تمام است. ممکن بود تمام اعتمادی که کسب کرده بودم را از دست دهم. البته بازی را بردیم و خوب هم بردیم. در نیمه اول، 3-0 جلو بودیم و خیلی هم دویدیم. شکر خدا، از آن بازی همه چیز شگفت انگیز پیش رفت و روندی رکوردشکن را طی کردیم. دوباره به مرکز طوفان برگشتیم.
ماجراجویی در اوکراین، سرزمین سردی که محبوب شد
سیتی به من کمک کرد ذهنیت برنده ام را به سطح دیگری برسانم. با این حال من قبل از آمدن به منچسترسیتی، ذهنیت برنده خودم را داشتم. من هرگز بازیکنی نبوده ام که او را با تکنیک عالی بشناسند اما هرگز از نبردها شانه خالی نکرده ام. هم تیمی ها، مربی ها و هواداران می دانند که همیشه می توانند رویم حساب کنند. من همیشه حاضرم برای آن ها از جان مایه بگذارم. سال ها پیش بود که برای اولین بار به اروپا آمدم. فقط بیست سالم بود که برزیل را ترک کردم تا به شاختار دونتسک بپیوندم. هیچ چیز درباره فوتبال اروپا نمی دانستم، چه برسد به اوکراین. نمی دانستم واحد پول اوکراین چیست و حتی نمی دانستم روی نقشه کجاست. اروپا برای من یک جای دور و بزرگ بود که کشورهای زیادی داشت. در آن زمان در اتلتیکو پارانائنزه خوب کار می کردم اما صرفا یک بچه از لوندرینیا برزیل بودم که هیچ تجربه ای از دنیای خارج از برزیل نداشت. یادم می آید وقتی برای اولین بار به کلمبیا رفتیم تا در کوپا لیبرتادورس بازی کنیم، باشگاه به ما برای هر بازی 30 دلار پرداخت می کرد. دلار آمریکا! این برای ما خیلی بود. ما چنین پولی ندیده بودیم. وقتی پیشنهاد شاختار دونتسک از راه رسید، فرصت خوبی داشتم تا خودم را به عنوان یک فوتبالیست ثابت کنم و البته پول خوبی هم در بیاورم. پولی که شاختار دونتسک به من می داد، احتمالا پارانائننزه می توانست با آن مرکز تمرینی اش را بازسازی کند.
در پایان اولین ماه حضورم در اوکراین، من حتی حساب بانکی نداشتم و باشگاه عملا پاداش بازی ها را به صورت نقد به من می داد. یک دسته اسکناس بزرگ برای پسری که فکر می کرد 30 دلار، پول خیلی زیادی است و این دیوانه کننده بود. من در آن زمان در هتل می ماندم و نمی دانستم باید چه کار کنم. پول را به همسرم نشان دادم. او آن را در یک حوله پیچید و در زودپزی که داشتیم، قایمش کرد. اوکراینی ها نمی دانستند زودپز برزیلی چیست! وقتی اولین قسط قراردادم را گرفتم، برای مادرم در کوریتیبا یک خانه خریدم. در مقایسه با هم تیمی های سابقم، من خیلی مراقب بودم. فارغ از جنبه مالی، من هشت سال فوق العاده را در اوکراین سپری کردم. من با فرهنگ و سبک زندگی جدیدی آشنا شدم. زمان برد اما توانستم روسی صحبت کنم. هنوز هم در اوکراین دوستان زیادی دارم و مهم تر از همه، پسرم آن جا متولد شد و از این رو، بخشی از من همیشه اوکراینی خواهد بود.
اوکراین و مردمش را خیلی دوست دارم اما آن جا واقعا سرد است، خیلی خیلی سرد. در منطقه ما در برزیل، حتی در سردترین ماه ها، دمای هوا به ندرت زیر 15 درجه سانتی گراد می رسد. حالا اولین زمستان من در دونتسک را تصور کنید؛ من تاکنون برفی به آن اندازه ندیده بودم. همیشه آن ژانویه که تعطیلات کریسمس را سپری کردیم را به یاد دارم. آن سال یکی از سردترین سال های اروپا بود؛ دمای دونتسک چیزی حدود 26- یا 27- درجه سانتی گراد بود. همه کاری که می توانستم بکنم این بود که با ماشین به زمین تمرین بروم، تمرین کنم و به ماشین و خانه برگردم. راه رفتن غیرممکن بود. واقعا سرما سخت بود اما با گذر زمان، به آن عادت می کنید. سرمای اوکراین، یک چالش جدید بود و دوستش داشتم. در فوتبال هم این طور است. فوتبال در اوکراین سریع تر و پویاتر از چیزی بود که در برزیل به آن عادت داشتم. باید با این مسئله هم تطبیق می یافتم. به کمک هم تیمی ها و مربیانم توانستم به خوبی تطبیق یابم. به عنوان یک بازیکن و شخص، همیشه کسی بوده ام که برای رسیدن به پاداش، از سختی ها لذت برده است. همیشه دوست داشتم عادات قدیمی ام را تغییر دهم و به آدم جدیدی تبدیل شوم. برای یادگیری و لذت بردن باید سختی کشید اما در پایان سختی ها به تکامل می رسید؛ همه به عنوان فوتبالیست حرفه ای و هم شخص. وقتی جام را بالای سر می برم، یادآوری سختی هایی که در این راه کشیده ام، لذت بردن جام را شیرین تر می کند. فرایند تطبیق، مصدومیت ها و صورت یخ بسته از سرما، بخشی از مسیر جام بردن من بود و می دانم دوباره حاضرم چنین کاری را انجام دهم.
هشت سال در اوکراین بودم و جام های زیادی در لیگ داخلی بردیم اما قطعا بهترین خاطره من، بدون شک فتح جام یوفا در سال 2009 است. مدیران شاختاردونتسک سال ها روی استعدادهای برزیلی سرمایه گذاری کردند و برنامه های بزرگی داشتند تا شاختار به یکی از بزرگ ترین تیم های اروپا تبدیل شود. در چهار سال اول حضورم در شاختار دونتسک و قبل از فتح جام یوفا، واقعا در اروپا سختی می کشیدیم و حذف های دردناکی داشتیم. در سال 2007، دروازه بان سویا در دقیقه آخر بازی به ما گل زد. باورنکردنی بود. چنین شکست هایی می تواند باعث شود که تسلیم شوید اما به کار ادامه دادیم. می دانستیم که توانایی فنی خوبی داریم و قدرت اراده در 20 می 2009 در استانبول، به ما کمک کرد وردربرمن را شکست دهیم و بالاخره قهرمان شدیم. جام یوفا، لحظه ای بزرگ برای شاختاردونتسک بود. هدف و رویای همه ما محقق شد. پنج نفر از بازیکنان شاختاردونتسک در فینال، برزیلی بودند و این نشان از اعتماد باشگاه به برزیلی ها داشت. امروزه اگر درباره شاختار در برزیل صحبت کنید، افراد می دانند که درباره چه تیمی حرف می زنید. ما به شاختار کمک کردیم تا مردم آن ها را در جهان بشناسند و این خیلی خاص بود. این طرز فکر تسلیم ناپذیری همان چیزی بود که مرا به منچسترسیتی رساند.
پپ گواردیولا معلمی نابغه است
از آن جایی که لیگ برتر انگلیس، پربیننده ترین لیگ دنیا است، باید اعتراف کنم قبل از انتقال به منچسترسیتی، خیلی کم آن را دنبال می کردم. من معتاد لیگ قهرمانان اروپا بودم اما وقت کافی برای تحقیق درباره سایر لیگ های داخلی نداشتم. من به لیگ برتر آمدم چون چالش جدیدی را می توانستم تجربه کنم؛ می خواستم گام بعدی را در فوتبالم بردارم تا یک پروژه هیجان انگیز را تجربه کنم. در اوکراین، تیم خیلی خوبی داشتیم و بر لیگ داخلی، سلطه داشتیم. هواداران و رسانه ها فشاری روی ما نمی آوردند و در واقع، سطح ما فراتر از لیگ اوکراین بود. کشتی من در آب های آرام حرکت می کرد اما لیگ برتر انگلیس می توانست دریایی طوفانی باشد. همه تیم ها قدرت مالی بالایی در این لیگ دارند، هر سه روز یک بار باید بازی کرد و همه انتظار دارند در تمام بازی ها، در بالاترین سطح تان باشید تا تک تک بازی ها را ببرید. مردی که تاثیر بزرگی روی دورانم در انگلیس داشت و ذهنیتم را دوباره شکل داد، نامش پپ گواردیولاست. شش سال است که در کنار هم کار می کنیم و طی این مدت از او چیزهای زیادی یاد گرفته ام.
قطعا پپ گواردیولا یکی از بهترین سرمربیان تاریخ فوتبال است؛ کسی که در فوتبال، انقلاب ایجاد کرد. گواردیولا بسیار باهوش است و به جزییات اهمیت می دهد اما مهم تر از آن، یک معلم فوق العاده است. می دانید گاهی اوقات معلمانی دارید که در حوزه خودشان واقعا نابغه اند اما نمی توانند به شاگردان شان خوب آموزش دهند زیرا نمی توانند اطلاعات را خوب منتقل کنند. گواردیولا، این توانایی را دارد تا هر پیامی از تاکتیکی تا تکنیکی گرفته را به بازیکنانش منتقل کند. در دفتر گواردیولا همیشه باز است و شما آزادید با او درباره هر چیزی، کاملا آزادانه صحبت کنید. به نظر من پپ عالی است چون همیشه صد درصد را از شما می خواهد؛ از زمین بازی گرفته تا در جلسات و هرکجا. او در جلسه شب سال نو به من گفت سطح استاندارد بازیکنان در بالاترین حد نیست و به من فهماند که وظیفه منِ کاپیتان است که این پیام را به بازیکنان منتقل کنم.
هنوز کارم تمام نشده است
ما طی سال های اخیر، کارهای فوق العاده ای در کنار یکدیگر انجام داده ایم؛ کارهایی تاریخی. رکورد شکنی کرده ایم، در دو فصل 198 امتیاز کسب کرده ایم. حتی فصل گذشته لیورپول هم به این رکوردهای ما نرسید. دستاوردهای ما حاصل تمام فعالیت هایی بوده که در خارج و داخل زمین داشته ایم. من فکر می کنم واقعا زمان می برد تا مردم متوجه شوند در فصول 18-2017 و 19-2018 چه کارهایی انجام داده ایم. شاید پس از بازنشستگی من، شاید هم 15 سال بعد. روزی کنار فرزندان یا شاید هم نوه هایم خواهم نشست و همه چیزهایی که در قاره اروپا کسب کرده ام را با آن ها در میان خواهم گذاشت. در آن روز، کمی میگو می خورم، برای خودم آب نارگیل می ریزم، روی صندلی محبوبم لم می دهم و برایشان از زمستان های اوکراین، زودپز، جلسات تمرینی و قهرمانی ها خواهم گفت. عجب لحظه شیرینی! اما هنوز کارم تمام نشده است. هنوز کارهای زیادی مانده که باید انجام دهم.