احتمالا در مورد آن پرسپولیسیهای کودک آزار زیاد شنیدهاید. تحلیلهای متعدد از هر دو طرف. اما اینبار قصد دارم از نگاهی نسبتا جامعه شناسانه به قضیه نگاه کنم.
آیا آن پرسپولیسیها تنها چند نمونه استثنا بودند؟
البته که کمتر کسی هست که حاضر باشد یک کودک معصوم را اینگونه آزار بدهد. اما آیا سایر پرسپولیسیها یا استقلالیها به تیم حریف فحاشی نمیکنند؟ حتی گاها کتک کاری نمیکنند؟ آیا به خانواده بازیکنان خودی و ناخودی فحاشی نمیکنند؟ حتی آیا در مورد تیمهای خارجی، طرفداران به خانواده یکدیگر تنها به خاطر این که فرد دیگری طرفدار یک تیم دیگر است فحاشی نمیکنند؟ چند روز پیش در فروم یکی از تیمهای بزرگ خارجی بودم طرفداران آن تیم به خانواده یک دیگر فحش میدادند تنها به این خاطر یکی طرفدار فلان بازیکن در آن تیم بود و دیگری میگفت این بازیکن به درد نمیخورد.
مشکل کجاست؟ چرا افراد باید اینگونه به یکدیگر تنها به خاطر طرفداری از تیمی که واقعا هیچ منفعتی به حالشان ندارد؟
البته بنده خود طرفداری را نفی نمیکنم. اتفاقا معتقدم طرفداری و کل کل های دوستانه که در محیطی دوستانه باشد بسیار هم مفید است. هم برای خالی شدن احساسات و هم برای نزدیک شدن به یکدیگر. در یک مسابقه فوتبال یک مهندس و یک کارگر و یک دکتر و یک دانش آموز در کنار یک دیگر تنها برای یک هدف جمع میشوند و آن تشویق تیم خودشان است.
اما چرا این هدف متعالی و اجتماعی تبدیل به چیز مبتذلی مانند آنچه که ما امروز میبینیم شده است؟
بنده دو دلیل را برای این اتفاق در نظر دارم. اول حس رقابت و دوم حس حقارت.
حس حقارت: بسیاری از افرادی که به دنبال طرفداری از تیمها هستند، هیچ چیز دیگری برای بهبود این حس حقارت ندارند. آنها این افراد در زندگی حقیقی به افتخاری نرسیدند پس مجبورند برای جبران آن خود را به افتخارات تیم محبوبشان بچسبانند و تا سر حد مرگ از این افتخارات دفاع کنند. این گونه میشود که طرفداران استقلال مدام از ۲ قهرمانی در لیگ قهرمانان اسیا میگویند و طرفداران پرسپولیس نیز از بازی ۶-۰ حرف میزنند.
البته باز هم تکرار میکنم که این مقوله را با مقوله طرفداری اشتباه نگیرید. بله فرد میتواند از افتخارات تیمش اسم ببرد. اما تخطئه تیم مقابل و تشکیک در افتخارات آن کار کسانی است که این حس حقارت در وجودشان هست و علاقه دارند یک سیمای اسطورهای از تیم محبوبشان بسازند. تیمی که تمام افتخارات موجود را دارد و تمام افتخارات دیگران را قابل تشکیک میداند.
این حس حقارت تنها متعلق به زمینه ورزشی نیست. بلکه در سایر زمینههای اجتماعی مانند سیاست، هنر و تاریخ نیز میبینیم. نتیجه این که ما افرادی را میبینیم که لشکرکشی نادر به هند را افتخار میدانند اما معتقدند چنگیز و اسکندر که به ایران لشکرکشی کردند خونخوارترین موجودات تاریخ بودند. در سیاست نیز عدهای به طرفداری از حزب خود میپردازند و تمام دستاوردهای حزب مقابل را تخطئه میکنند. متاسفانه این رویکرد اجتماعی تا زمانی که این حس حقارت در ما وجود داشته باشد، قابل حل نیست.
حس رقابت: اما این حس حقارت چرا در ما ایجاد میشود؟ جواب ساده در حس رقابت است. ما مردمی رقابتجو هستیم. مدام در تلویزیون و روزنامه به ما قهرمانانی را نشان میدهند که توانستند یک تنه تمام رقبا را شکست دهند. این موضوع توسط سینمای هالیوود، که در حال حاضر یکی از مهمترین محتوای فرهنگی مردم ما را تشکیل میدهد، نمود بیشتری دارد. ابرقهرمانهایی که یک تنه به نبرد دشمن میروند. یا ثروتمندانی که از هیچ به ثروتهای افسانهای رسیدند، جف بزوس، بیل گیتس، ایلان ماسک، استیو جابز و...
تمام اینها این حس رقابت را در ما ایجاد میکند. این رقابت دائمی ما را به طور مداوم از هم دور و دورتر میکند. اخیرا یکی از راننده تاکسیها در مصاحبه ای گفته بود باید به تمام تاکسیرانها ماسک مجانی داده شود. چرا چنین فردی درخواست ماسک مجانی برای تمام مردم نکرد؟ همان حس رقابت. حس رقابت میان تاکسیرانها و سایر جامعه باعث میشود فرد تصور کند باید از خود و صنفش در مقابل سایر جامعه محافظت کند. حس رقابت در میان دو تیم فوتبال، دو حزب سیاسی یا حتی دو کشور با سابقه تاریخی مناقشهآمیز. چرا یک ایرانی به یا افغانستانی توهین میکند؟ همین حس رقابت. چون تصور میکند در مسابقه مصرف منابع کشور، باید منابعش را با آن افغانستانی شریک شود. در این میان اگر به درستی نگاه کنیم همین حس رقابت است که در ما حس حقارت ایجاد میکند. در یک این رقابت مداوم، هیچکس برنده نیست. چون همواره دلیلی برای رقابت وجود دارد و وقتی فرد هرگز به پیروزی نهایی نرسد در نهایت افسرده و ناامید میشود. کسی که امروز درآمد ۱۰ میلیون تومانی دارد خود را با فردی که درآمد ۲۰ میلیون تومانی دارد مقایسه میکند. دو سال بعد آن فرد درآمد ۲۰ میلیونی دارد و خود را فردی که درآمد ۳۰ میلیونی دارد مقایسه میکند و این رقابت تا ابد ادامه پیدا میکند. فرد هرگز به کامیابی نمیرسد چرا که روشی که برای رفع نیاز خود برگزیده است، در واقع نقض غرض است.
برای کسی که از خود فوتبال لذت نمیبرد و تنها برای ارضای حس حقارت خود فوتبال میبیند، مهم نیست تیم محبوبش ۳ سال پیش ۳ بار پیاپی قهرمان شده است. همین که امسال تیم دیگری قهرمان میشود آن تیم را حکومتی مینامد، به بازیکنان خود فحاشی میکند، در داوری تشکیک میکند و... غافل از اینکه سه سال پیش تیم محبوبش با همین ترتیبات قهرمان شده است.
پس تا زمانی که نتوانیم این دو حس را در جامعه خود از بین ببریم، یا حداقل راه مناسبی برای ارضای آن پیدا نکنیم، نباید امیدوار باشیم که تغییری در وضع جامعه رخ بدهد.
اگر با متن موافق بودید یا پسندیدید، با به اشتراک گذاری آن به خوانده شدن بیشتر آن کمک کنید