طرفداری | بنفیکا، یکی از مهم ترین تیم های اروپا که پس از بردن همه چیز، رکورد منفی و غیر قابل توصیف یازده شکست متوالی در فینال های اروپایی، چه با تیم اصلی و چه با تیم جوانان را ثبت کرده است و فوتبال پرتغال که حتی با وجود ژوزه مورینیو نیز دیگر موفق نمی شود که دو قهرمانی متوالی در اروپا کسب کند. طبق اعتقادی که به طور گسترده ای پخش شده است و اکنون برای طرفداران عقاب ها تبدیل به یقین شده است، این حجم از بدشانسی در مجموع چند دهه اخیر، در نتیجه شانس نیست بلکه اساس آن، قدرتمندترین نفرینی است که تا به حال در دنیای فوتبال به وجود آمده است؛ نفرین بلا گوتمن.
رقصنده ای عاشق فوتبال
بلا گوتمن در تاریخ 27 ژانویه سال 1899 در بوداپست به دنیا آمد. او فرزند زوج رقصنده، آبراهام و استر و از نژاد یهودی بود. بلا حتی با این که در آن کلان شهر چند فرهنگی ای بزرگ شد که در ابتدای قرن بیستم پایتخت امپراتوری اتریش - مجارستان بود، ریشه ای که دیوید بولچوور در کتاب «بازگشت بزرگ» آن را این گونه توصیف می کند: «جامعه زنده و خلاق یهودی اروپای مرکزی و شرقی. هم زمان با این که او وارد آخرین مرحله قبل از نابودی کامل خود می شود.»، پا جای پای والدین خود گذاشت و در 16 سالگی استاد رقص شد.
اما خیلی زود شور و شوق چیز دیگری بر او غلبه کرد و آن فوتبال بود. بنابراین او در سال 1914 وارد تیم جوانان تورکواش شد و در سال 1917، اولین بازی خود برای تیم اصلی تورکواش را در سری آ مجارستان انجام داد. او در پست هافبک هجومی بازی می کرد، ویژگی های تکنیکی و فنی قابل توجهی داشت و حتی در یک بازی مقابل تیم ژاک، موفق شد هت تریک کند. اما به طرز عجیبی در فردای آن روز، روزنامه ها او را به عنوان «بدترین بازیکن زمین» توصیف کردند زیرا «در کل بازی او کاری به جز دریافت توپ و شوت به سمت چارچوب انجام نداد.»
در سال 1919، او به تیم مشهور MTK بوداپست که مربوط به شرکت ثروتمند اتریشی - مجارستانی با اصالت یهودی بود، پیوست و به یک پست مرکزی تر منتقل شد که در آن پست به واسطه ویژگی های فنی بالای خود به تکیه گاه تیمی شکست ناپذیر تبدیل شد که توانست از سال 1916 تا سال 1925 برای نه سال متوالی قهرمان لیگ مجارستان شود. شش بازیکن از یازده بازیکن ترکیب اصلی تیم، بهترین بازیکنان جوان و یهودی مجارستان بودند و با این تیم، گوتمن دو قهرمانی لیگ در فصل های 20-1919 و 21-1920 به دست آورد. همچنین گوتمن به واسطه عملکرد خوب خود در این تیم، به تیم ملی مجارستان دعوت شد. وقتی که در تاریخ 5 ژوئن 1921، در اولین بازی ملی خود با تیم ملی مجارستان در جریان پیروزی 3-0 مجارستان مقابل آلمان در یک بازی دوستانه گلزنی کرد، تبدیل به تیتر یک مهم ترین روزنامه های کشورش شد.
با این حال در سال 1921، نیول، ستاره ای که قبلاً به یک تیم رومانیایی قرض داده شده بود، به تیم MTK بوداپست برگشت و در مجارستان که پس از جنگ جهانی اول تبدیل به یک جمهوری مستقل شده بود، قدرت گرفتن میکلوش هورتی باعث گسترش یهودی ستیزی در کشور شد. به طوری که بلای جوان در سن 22 سالگی تصمیم به اقامت در اتریش گرفت تا برای تیم یهودی هاکوا وین اتریش که پیراهنشان آبی و سفید است و ستاره دیوید را بر روی سینه خود دارند، بازی کند.
در همان زمان نیز گوتمن خلق و خوی سرکش و آنارشیک خود را نشان داده بود و وانمود می کرد که همیشه با پیراهن ابریشمی بازی می کند. باشگاه هاکوا وین در بین قدرتمندترین تیم های اروپایی آن دوره قرار داشت و ورود متخصص مجارستانی به خط هافبک این تیم، آن ها را بیش از پیش قوی کرد. در مدت کوتاهی، گوتمن به یکی از ستون های اصلی تیمش تبدیل شد و در سال 1923، او در زمره «قهرمانان لندن» که وست هم، فینالیست FA کاپ را در خانه با شکست 5-0 مورد تمسخر قرار داده بودند، قرار گرفت. در نتیجه، هاکوا اولین تیم در قاره بود که توانست استادان انگلیسی را در خانه آن ها شکست دهد.
علاوه بر فوتبال بازی کردن، در همان سال ها در یک شهر بسیار غنی از نظر فرهنگی، بلا در رشته روانشناسی تحصیل کرد و فارغ التحصیل شد. فوتبال حرفه ای در سال 1924 در اتریش آغاز شد و در نتیجه گوتمن پس از این که تیمش را به قهرمانی جام ملی رساند، حقوقی معادل یک چهارم بودجه فصلی تیم دریافت کرد.
این بازیکن مجارستانی، ستاره حقیقی فوتبال در آن زمان بود و توسط تیم ملی مجارستان برای بازی های المپیک پاریس دعوت شد. مجارستان در کنار اروگوئه، مدعی اصلی قهرمانی در این رقابت بودند و پیروزی 5-0 در اولین بازی این تیم مقابل لهستان، به نوعی این موضوع را تایید می کرد. اما این ملی پوش شایسته تصمیم گرفته بود که رهبری تیم ملی اش را بر عهده بگیرد.
بازیکنان در یک هتل کوچک در مون مارتر اسکان داشتند که شرایط بهداشتی در آن هتل اصلاً مطلوب نبود. گوتمن به نمایندگی از تمام هم تیمی های خود اعتراض کرد اما اعتراض او شنیده نشد و سپس به کمک هم تیمی های اش، موش هایی که در اتاق ها می گشتند را کشت و آن موش های مرده را جلوی در اتاق مقامات و مسئولان تیم آویزان کرد. باز هم شرایط تغییری نکرد و بازیکنان مجارستان عمداً مقابل آماتورهای مصری با نتیجه 3-0 شکست خوردند که این اتفاق در تاریخ به نام «شورش بزرگ 1924» ثبت شد.
این اتفاق به وضوح منجر به پایان ماجراجویی گوتمن در تیم ملی مجارستان شد (با 4 بازی و 1 گل در بازی های رسمی). این اتفاق بدی نبود چون در سال های بعد، بلا در جستجوی بودجه برای کمک به اهداف صهیونیست ها شروع به سفر در سراسر دنیا با تیم هاکوا کرد. در سال 1926 برای برگزاری یک تور 10 مسابقه ای به آمریکا سفر کرد. در یکی از این مسابقات که در استادیوم پولو در نیویورک برگزار شد، 46000 تماشاگر برای دیدن بازی او به استادیوم هجوم آوردند.
فوتبال در آمریکا یک فوتبال ابتدایی بود که هواداران اغلب آن را با راگبی و فوتبال آمریکایی اشتباه می گرفتند. با این حال، گوتمن آمریکا را دوست داشت و همچنین با در نظر گرتفن این حقیقت که چند باشگاه در آمریکا تحت مالکیت یهودیان ثروتمند بودند، با بعضی از هم تیمی های خود در آمریکا ماند. او در ادامه بهترین سال های فوتبال خود را در آمریکا سپری کرد. او در لیگ های مختلفی بازی کرد، سه سال برای تیم نیویورک جاینتس بازی کرد و سپس برای تیم نیویورک هاکوا که با آن یک جام چالش ملی را برد. پس از آن نیز برای تیم هاکوا آل استارز بازی کرد که توسط بازیکنان باتجربه هاکوا وین در آمریکا تاسیس شده بود تا فوتبال اروپای مرکزی را تبلیغ کند و به درآمد زایی آن ها کمک کند که پس از آن، رکورد اقتصادی بزرگ سال 1929 با «جمعه سیاه» و سقوط بازار سهام نیویورک باعث شد او عملاً ورشکسته شود.
او بارها بازگو کرد که «در آخرین اسکناس پنج دلاری ام، سوراخی روی چشمان آبراهام لینکلن ایجاد کردم.» او برای بازگشت به اروپا پول جمع کرد و در اروپا دوباره برای هاکوا وین بازی کرد. در نهایت در فصل 33-1932 و در سن 34 سالگی با پیراهن هاکوا وین به دوران بازیگری خود پایان داد و بازنشسته شد.
فرار از ویران گری نازی ها
در سال 1934، هاکوا وین به بلا گوتمن فرصت مربیگری داد. سپس او به هلند مهاجرت کرد و شاید برای فرار از یهود ستیزی رو به رشدی که در اتریش حاکم بود دست به این کار زد. گوتمن در هلند با تیم انسخده به توافق رسید که این تیم را از تورنمنت منطقه ای به مقام سوم در مسابقات ملی هلند برساند. او با اطمینان خاطر از توانایی ها و قابلیت های خود، با داشتن بندهایی مبنی بر قهرمانی و با توجه به آن چه در سال 1929 برای او اتفاق افتاد، به جایی رسید که از تیم هایی که خواهان کار با او بودند، انتظار دستمزدی بالا داشت.
در سال 1938 او به هاکوا برگشت اما ماجراجویی او به عنوان یک مربی به طور ناگهانی با حمله آلمان نازی آدولف هیتلر به اتریش، متوقف شد. باشگاه تاریخی وین با ریشه و ترکیب یهودی اش خیلی زود کنار گذاشته شد و بلا گوتمن نیز مجبور به فرار به مجارستان شد. او در مجارستان با تیم Ujpest در بوداپست به توافق رسید و با این تیم در فصل 39-1938 چیزی را به دست آورد که امروزه به آن دوگانه می گوییم. او با این تیم اسکودتو و قهرمانی جام میتروپا که لیگ قهرمانان آن زمان بود را به دست آورد.
اما با قتل عام و ویرانی بزرگی که رخ داد، زندگی در اروپای مرکزی برای یهودیان غیر ممکن شد و گوتمن نیز همین جا متوقف شد. او به طرز معجزه آسایی از قتل عام یهودیان نجات پیدا کرد و طبق افسانه ها، او با ورود به زندانی در سوییس از مرگ فرار کرد. با این حال به احتمال زیاد، همان طور که توسط چندین منبع از جمله بولچوور ادعا شده است، او موفق شد از کاروانی که او را به آشویتس می برد، فرار کند و در بوداپست مخفی شود و از تبعیدی که دامن 430000 مجارستانی را گرفت، جلوگیری کند. او در اردوگاه هایی که نازی ها یهودیان را نگه می داشتند، برادر بزرگتر، پدر و عموهای خود را از دست داد.
هر کسی که از او سوالی در مورد این که چگونه نجات پیدا کرد، می پرسید؛ او همیشه این طور پاسخ می داد: «خدا به من کمک کرد.» در طول جنگ جهانی دوم، گوتمن با همسرش ماریان ازدواج کرد و کاملاً از صحنه روزگار محو شد.
گوتمن، مربی برنده و بحث برانگیز
اگر به عنوان یک بازیکن، بلا گوتمن شهرت یک ستاره فوتبال مجارستان را کسب کرده بود؛ به عنوان یک مربی او به افسانه ای در تاریخ فوتبال تبدیل شد. با کارنامه مربیگری ای که او را در سه قاره و 14 کشور مختلف، قهرمان نشان می دهد. او در 4 کشور موفق به فتح 6 اسکودتو شد و اگر دو قهرمانی او در ایتالیا و اروگوئه را نیز در نظر بگیریم، در 6 کشور موفق به فتح 8 اسکودتو شد.
پس از جنگ، در سال 1945 با تیم واشاش بوداپست در مجارستان به مربیگری مشغول شد اما پس از ترک این تیم به رومانی رفت تا هدایت تیم Ciocanul که به لطف رئیس جمهور یهودی ای که می خواست در فوتبال محلی نوآوری کند به دینامو بخارست تبدیل شد را برعهده بگیرد. وی پس از گذشت 13 روز و پس از رساندن تیم به مقام چهارم، به دلیل اختلافات فنی با مدیریت باشگاه، آن جا را ترک کرد.
گوتمن به مجارستان برگشت و روی نیمکت تیم اویپشت نشست و این تیم را به قهرمانی مجارستان در سال 1947 رساند. پس از آن کیپست یا هانود آینده که سرشار از استعدادهای بزرگ از جمله فرانس پوشکاش بود را هدایت کرد. اما یک روز، در پایان نیمه اول بازی با گیور، مربی از یکی از بازیکنان خود عصبانی شد و مانع بازگشت آن بازیکن به زمین در نیمه دوم شد. در عوض پوشکاش هم تیمی خود را راضی کرد که به زمین برگردد و گوتمن که متوجه شد دیگر کنترل رختکن تیم را در دست ندارد، مطابق با شعار خود که «ستاره های ات را کنترل کن و سپس تیم را کنترل خواهی کرد.» به سمت سکوها رفت و مشغول خواندن روزنامه اش شد. پس از بازی سوار قطار شد و از آن جا رفت. آن ها دیگر هرگز گوتمن را ندیدند.
هدف بعدی زندگی حرفه ای او به عنوان یک مربی جهانگرد، ایتالیا بود. او در فصل 50-1949 برای هدایت پادوا به ایتالیا رفت و سپس هدایت تریستینا را در فصل 51-1950 و نیم فصل اول فصل 52-1951بر عهده گرفت. در هر دو مورد، تجربه او به اخراج از باشگاهش ختم شد. او سعی داشت یک ایده فوتبال هجومی را به بازیکنان یاد دهد که همیشه برای مدیران تیم هایی که با آن ها کار می کرد، حرکت قانع کننده ای نبود.
«اهمیتی نمی دهم اگر حریف یک گل بزند چون ما یک گل بیشتر از آن ها خواهیم زد.» -بلا گوتمن
در مراحل بعدی، او مدت کوتاهی به عنوان بخشی از کادر فنی تیم مجارستان که در المپیک هلسینکی به مدال طلا دست پیدا کرد، مشغول به کار شد. سپس او هدایت کوئیلمز که در لیگ دسته دوم آرژانتین بود را بر عهده گرفت. سپس او به دنبال توافق با بوکاجونیورز بود اما چنین توافقی بین دو طرف حاصل نشد و در نتیجه او به قبرس رفت، جایی که برای بیماری همسرش به آن جا رفته بود و هدایت آپوئل نیکوزیا را بر عهده گرفت.
در سال 1953، او به ایتالیا بازگشت. این بار، تیم بزرگ میلان با او تماس گرفته بود تا از هفته نهم هدایت این تیم را به جای آریگو مورسلی بر عهده بگیرد. نتایج نوسانی تیم باعث شد که فصل 54-1953 را در جایگاه سوم به پایان برساند اما در سال 1954، با آمدن آندره آ ریتزولی به عنوان رئیس صنایع و قهرمان خوان آلبرتو اسکیافینو که به گرن، لیدهولم و نوردال اضافه شد، انتظارات از تیم بالا رفت. روسونری که چزاره مالدینی بازیکن فیکس آن بود، در صدر جدول قرار گرفت اما پس از 6 بازی متوالی بدون کسب پیروزی و شکست 3-1 در خانه مقابل سمپدوریا، همچنین به دلیل غیبت قهرمان اروگوئه ای، خوان آلبرتو اسکیافینو، ابتدا به دلیل مصدومیت و سپس به دلیل رد صلاحیت، پس از بازی های هفته نوزدهم بلا گوتمن از سمت خود برکنار شد.
خطاب به خبرنگارانی که او در کنفرانس خبری خود پیش از ترک میلان ملاقات کرد و با کسانی که او به عنوان یک روانشناس و سخنران، ارتباط خوبی برقرار کرده بود؛ یک عبارت مشهور و در عین حال سوال برانگیز که امروزه به درستی هوموفوبیک تعریف می شود، گفت:
«من با این که نه یک جنایتکار هستم و نه یک هوموسکشوال، اخراج شدم. خدانگهدار.»
این اخراج باعث شد که او به جایی برسد که در قراردادهای بعدی خود، بند موقتی قرار دهد مبنی بر این که اگر تیمی که گوتمن هدایتش را بر عهده دارد در صدر جدول است، باشگاه حق اخراج گوتمن را ندارد. به جای گوتمن، هکتور پولیچلی روی نیمکت روسونری نشست و تیم میلان در پایان آن سال فاتح اسکودتو شد.
سال بعد در فصل 56-1955، او تیم ویچنزا را هدایت کرد اما ماجراجویی او در این تیم به سرعت به پایان رسید. سپس مجدداً به هانود در مجارستان پناهنده شد اما وقتی برای برپایی یک تور بین المللی با تیم در برزیل حضور داشت، انقلاب دانشجویان ضد شوروی در بوداپست آغاز شد. حتی پیش از این که سرکوب شدید اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رخ دهد، او تصمیم گرفته بود که در آمریکای جنوبی بماند. در سال 1957، او تیم سن پائولو را هدایت کرد. او به لطف روش های نوآورانه تمرینی ای که معرفی کرد، سطح بازیکنان و تیمش را بهبود داد. او سیستم 4-2-4 مجارستان فوق العاده را به سن پائولو پیوند زد و با قهرمانی در رقابت پائولیستا در سال 1957، موفقیت های بزرگی را به دست آورد.
ویسنته فئولا، سرمربی برزیل این طرح را الگوی برزیلی قرار دداد که در سال 1958 در سوئد اولین قهرمانی خود در جام جهانی را به دست آورد. در سال 1958، گوتمن به اروپا برگشت و در پرتغال ساکن شد و در اکتبر، هدایت تیم پورتو را به دست گرفت که با یک کامبک فوق العاده، منجر به قهرمانی این تیم در پرتغال در سال 1959 شد.
بنفیکا و نفرین گوتمن
پس از فقط یک فصل با پورتو، گوتمن روی نیمکت رقیب سرسخت پورتو یعنی بنفیکا نشست. با عقاب ها که پیشنهاد مالی خوبی به همراه پاداش برای قهرمانی در جام ها به او داده بودند، او به شاهکار خود به عنوان یک مربی پی برد. او تیم را بازسازی کرد، بازیکنان جوان زیادی را به تیم اصلی منتقل کرد و سیستم 4-2-4 را به کار گرفت. او با بنفیکا در دو سال متوالی قهرمان لیگ پرتغال شد و این تیم را به دو جام قهرمانان متوالی در فصول 61-1960 و 62-1961 رساند و به توصیه مدافع سابق خود و استعدادیاب فعلی برزیلی، خوزه کارلوس بائر، «پلنگ سیاه» یعنی اوزه بیو را از آفریقا به بنفیکا آورد. گوتمن و بائر در یک آرایشگاه با یکدیگر ملاقات کرده بودند و بلا به سخنان بائر گوش داده بود و سپس در نتیجه آن صحبت ها، بنفیکا به معنای واقعی کلمه یک قهرمانی را از اسپورتینگ ربود.
پس از اولین قهرمانی اروپایی بنفیکا مقابل بارسلونا، در دومین سال این مهاجم موزامبیکی یعنی اوزه بیو بود که باعث شد تیم لیسبونی در آمستردام در تاریخ 2 می 1962 بهترین عملکرد خود را انجام دهد. عقاب ها در نیمه اول فینال تسلیم رئال مادریدی شدند که به لطف هت تریک پوشکاش موفق شد 3-1 از بنفیکا پیش بیافتد. اما در بین دو نیمه، گوتمن روانشناس با جمله ای از ژوزه مورینیو، واکنش دلخواه خود از بازیکنانش را به دست آورد.
«ما بازی را برده ایم، آن ها مرده اند.»
نیمه دوم شروع شد و نتیجه تعجب آور بود. بنفیکا با گل های کاوم و کلونا با تیم اسپانیایی مساوی کرد و سپس به لطف گلزنی مهاجم جوان خود، اوزه بیو از روی ضربه پنالتی و یک ضربه ایستگاهی، به برتری رسید و رئال مادرید را غرق کرد. بنفیکا و گوتمن با دومین قهرمانی اروپایی متوالی خود وارد افسانه ها شدند. اگر چه، مربی مجارستانی لیگ را در جایگاه سوم به پایان رساند و وقتی که مدیریت از این موضوع شکایت کردند، او با یکی از معروف ترین عبارت های خود پاسخ آن ها را داد:
«بنفیکا قابلیت نشستن روی دو صندلی را ندارد.»
با این حال، او مطابق توافقش با بنفیکا، انتظار پاداشی از سوی باشگاه را داشت اما چنین اتفاقی نیافتاد. مربی بنفیکا نیز به ماندن در باشگاه جواب منفی داد و آن ها به او خندیدند، اتفاقی که به مذاق گوتمن خوش نیامد. پس از سه فینال جام بین قاره ای که در برابر پنیارول از دست رفت (باخت 1-0، شکست 5-0 در آمریکای جنوبی و 2-1 در مونته ویدئو) و مربی باشگاه را برای برنامه ریزی بد برای سفرهای تیم مقصر دانست، به نظر می رسید روابط بین گوتمن و باشگاه خراب شده است. بنابراین یک جدایی پرهیجان بین تکنسین مجارستانی که با بستن محکم در، باشگاه را ترک کرد و بنفیکا که توسط نفرین دو بخشی معروف جریمه شده است، اتفاق افتاد. این نفرین به شرح زیر بود:
«از الان تا صد سال آینده، هیچ تیم پرتغالی ای نمی تواند دو سال متوالی قهرمان اروپا شود و بدون من، بنفیکا هرگز قهرمان یک رقابت اروپایی نخواهد شد.»
پیش از ترک پرتغال به مقصد اروگوئه برای تمرین دادن به پنیارول، گوتمن همچنین دو عبارت تاریخی دیگر نیز به کارنامه خود اضافه کرد.
«من نمی توانم 14 فرمانده را تمرین دهم.»
لقب فرمانده را سالازار، دیکتاتور پرتغالی پس از قهرمانی و شاهکار بنفیکا در اروپا به گوتمن و بازیکنانش داده بود. و گوتمن تاکید می کند:
«فصل سوم تقریباً همیشه برای یک مربی کشنده است.»
عبارتی که سال ها بعد توسط ژوزه مورینیو استفاده شد.
خداحافظی از بنفیکا همچنین افت دوران حرفه ای او روی نیمکت را رقم زد، با توجه به این که از آن پس او دیگر قادر به پیروزی نبود. او در فتح جام بین قاره با پنیارول ناموفق بود و پس از شکست مقابل سانتوس پله، پس از 5 ماه اخراج شد. او در مارس 1964 به اتریش برگشت تا در پست سرپرست تیم ملی مشغول به کار شود اما در ماه اکتبر این پروژه نیز بر باد رفت.
پس از مذاکرات طولانی در فصل 66-1965 او دوباره هدایت بنفیکا را بر عهده گرفت اما در مرحله یک چهارم نهایی جام اروپا با نتیجه 5-1 به منچستریونایتد باخت و باشگاه با فرناندو کابریتا را به عنوان مربی انتخاب کرد. در فصل 67-1966 به تیم سروت سوئیس رفت و ماجراجویی اش در این تیم در بهار با یک استعفای داوطلبانه پس از شکست در یک چهارم نهایی جام قهرمانان جام مقابل اسلاویا صوفیه، به پایان رسید.
او پس از آن یک تجربه کوتاه و منفی در یونان با پاناتینایکوس داشت و متعاقباً به وین اتریش رفت. پس از چند سال بدون فعالیت، او در سال 1974 به پورتو برگشت اما این تجربه با یک اتفاق غم انگیز به پایان رسید؛ در دقیقه 13 بازی هفته 13م لیگ هافبک پورتو، پاوائو به دلایلی که هرگز کاملاً مشخص نشد، در زمین بازی و در جریان بازی درگذشت. با افزایش سایه های دوپینگ، گوتمن باشگاه را ترک کرد تا بازنشسته شود و در وین ساکن شد تا زمان مرگش فرا رسید. او در تاریخ 28 آگوست 1981 در 82 سالگی درگذشت. جسد او در بخش یهودیان قبرستان وین آرام گرفت.
11 شکست در فینال
در تاریخ 1 می 1962، کلمات بسیار تلخی که یهودی مجارستانی، بلا گوتمن به هنگام ترک بنفیکا به زبان آورد، حکم نفرینی را برای این تیم پیدا کرد و بار سنگینی را به جای گذاشت. آن ها قطعاً تصور نمی کردند که از آن لحظه، علی رغم رسیدن به فینال های بسیاری، بنفیکا دیگر در خارج از مرزهای کشور خود جامی نبرد. از 11 فینال اروپایی ای که از آن روز بنفیکا بازی کرده است که 8 فینال با تیم اصلی و 3 فینال با تیم جوانان را شامل می شود، بنفیکا هر 11 فینال را باخته است که برخی از آن ها بسیار حساس و هیجان انگیز به نظر می رسند.
جام اروپا، فصل 63-1962؛ میلان 2-1 بنفیکا
جام اروپا، فصل 65-1964؛ اینتر 1-0 بنفیکا
جام اروپا، فصل 68-1967؛ منچستریونایتد 4-1 بنفیکا (شکست در وقت های اضافه)
جام یوفا، فصل 83-1982؛ اندرلخت 2-1 بنفیکا (در مجموع دو بازی فینال رفت و برگشت)
جام اروپا، فصل 88-1987؛ آیندهوون 0-0 بنفیکا (پیروزی 6-5 آیندهوون در ضربات پنالتی)
جام اروپا، فصل 90-1989؛ میلان 1-0 بنفیکا
لیگ اروپا، فصل 13-2012؛ بنفیکا 1-2 چلسی
لیگ اروپا، فصل 14-2013؛ سویا 0-0 بنفیکا (پیروزی 4-2 سویا در ضربات پنالتی)
لیگ قهرمانان جوانان، فصل 14-2013؛ بنفیکا 0-3 بارسلونا
لیگ قهرمانان جوانان، فصل 17-2016؛ بنفیکا 1-2 سالزبورگ
لیگ قهرمانان جوانان، فصل 20-2019؛ بنفیکا 2-3 رئال مادرید
بعضی معتقدند که بخش اول نفرین گوتمن در سال 2004 با دومین قهرمانی پورتو در لیگ قهرمانان با ژوزه مورینیو به پایان رسید اما در واقع به نظر می رسد که بلا صریحاً منظورش «دو قهرمانی متوالی اروپایی» بود، شاهکاری که گوتمن با بنفیکا به دست آورد. برای دومین بخش نفرین به نظر می رسد که کاری نمی توان کرد. به نظر می رسد که این طلسم به جام یوفا / لیگ اروپا نیز رسیده است.
عقاب ها در اصل 5 قهرمانی جام اروپا را از دست دادند که اولین و آخرین آن مقابل میلان بوده است، 3 بار جام یوفا یا لیگ اروپا را از دست داده اند و سه بار در سال های اخیر در قهرمانی لیگ قهرمانان جوانان ناموفق بوده اند. آخرین فاجعه حقیقی برای بنفیکا در سال 2013 بود که با سریالی از شکست ها در لیگ اروپا و فینال جام حذفی پرتغال و از دست رفتن قهرمانی لیگ در آخرین روز مسابقات، تکمیل شد.
در سال 1990، وقتی بنفیکا در فینال وین مقابل میلان شکست خورد، حتی اوزه بیوی بزرگ هم ناراحت بود. مهاجم سابق که توسط بلا گوتمن به بنفیکا برده شد، شخصاً به دیدن مزار مربی سبق خود رفت و دسته گلی برای او برد و از او خواست که این نفرین را از روی تیم بردارد. اما این کار هیچ تاثیری نداشت و حتی به همین مناسبت، روسونری مقابل بنفیکا پیروز شد. حتی ساخت مجسمه او در دا لوز در سال 2014 نیز تاثیری در کم کردن خشم گوتمن مرحوم نداشت.
روح یهودی سرگردان فوتبال که در سال 1981 به سالن مشاهیر ورزشی یهودی بین الملل راه یافت و در سال 2007 توسط تایمز در جایگاه هشتم در میان تاثیرگذارترین تکنسین های پس از جنگ قرار گرفت، همچنان بر فراز استادیوم لوز لیسبون، در بنفیکا و در باشگاه های پرتغالی سرگردان است و هر بار که بنفیکا در یک فینال اروپایی شکست می خورد، با صدای بلند می خندد. بنفیکا محکوم است به این که حداقل تا سال 2062 خاطره ای ابدی از تکنسین مجارستانی در ذهن خود داشته باشد.
-به قلم Paolo Camedda از سایت گل