فیلمی جنایی برندهٔ جایزهٔ اسکار به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا، محصول سال ۱۹۷۲ کمپانی آمریکایی پارامونت است که بر اساس رمانی به همین نام از ماریو پوزو که در سال ۱۹۶۹ نوشته شده، ساخته شده است. فیلمنامهٔ این اثر حاصل همکاری فرانسیس فورد کوپولا و ماریو پوزو است. ماجرای فیلم بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ اتفاق میافتد و داستان فیلم دربارهٔ خانوادهٔ مافیایی کورلئونه میباشد. فیلم با ۶ میلیون دلار هزینه ساخته شد اما در اکران عمومیاش در سال ۱۹۷۲ طی ۱۸ هفته بیش از ۱۰۱ میلیون دلار فروش کرد و نامزد دریافت ۱۱ جایزه اسکار شد. یک تریلوژی منحصر به فرد در سینما که راز ماندگاری اش محدود به یک فرد یا شخص اعم از مولف یا تکنیسین ویا تهیه کننده نیست. « پدر خوانده» به هنگام نمایش عمومی، ١۴ برابر هزینه تولید خود فروش کرد و به پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا تا آن زمان تبدیل شد.
موسیقی به یاد ماندنی نینو روتا که ایتالیایی محض است و یادآور رئالیسم ترحم ناپذیر و خشن فدریکو فللینی ( آنچنان در یادها هست که بسیار حتی بدون دیدن فیلم آن را تکرار می کنند) ، فیلمبرداری درخشان و سایه روشن گوردون ویلیس که در زمان خود کمتر کسی آن را درک کرد( حتی می گویند که رییس کمپانی پارامونت وقتی اولین راش های فیلم را دید ، به تصور اینکه لابراتوار قصوری انجام داده دستور داد که فیلم را مجددا ظاهر کنند ولی کاپولا به او گفت عمدا با فضای تاریک و روشن فیلمبرداری کرده است) ولی بعدا مورد الهام و تقلید بسیاری از فیلمسازان و فیلمبرداران قرار گرفت. و بازیگرانی که اگرچه بعدا هریک خود شمایلی از بازیگری قرن بیستم شدند (مثل ال پاچینو و رابرت دونیرو) اما هنوز برجسته ترین ایفای نقششان در "پدر خوانده" به نظر می رسد. موقع پیش تولید فیلم پدرخوانده، کاپولا و سران استودیو پارامونت سر انتخاب بازیگر با هم دعوا داشتند. استودیو مخالف آل پاچینو و براندو بود و کاپولا مخالف جیمز کان.
ویژگی که باعث شد تا فیلم پدرخوانده جاودانه شود پدر کورلئونه بود. رهبر یک باند تبهکار که با وجود انواع فساد جزو محبوبترینهای سینمای گانگستری بوده. پدر کورلئونه را چه چیز محبوب کرد؟ پاسخ در این است که آیا او از سر جامعه ستیز بودن تبهکار شده؟ یعنی نبود قوه وجدان و نفرت از همه؟ آیا انسانی قدرت پرست است؟ و یا برای پول تن به هر کاری میدهد؟ خیر، کورلئونه مرد خانواده است و برایش هیچ چیز مقدستر از خانواده نیست و تمام دعوایش با فرزندان سر عدم تعهد کافی به خانواده است. پدر از همه مهمتر تن به هر خلافی نمیدهد و دعوایش با بقیه باندهای تبهکار بر سر این بود که مخالف ورود به تجارت مخدر بود زیرا آنرا خطری برای خانواده و جوانان میدانست. از همه مهمتر پدر شدیدا از جنگ نفرت داشت. او حفظ صلح را به بهای کنار گذاشتن انتقام پذیرفت و از آن استقبال کرد. کورلئونه هوش مدیریتی قوی دارد و بر همه امور تسلط دارد و میداند هر کس در باندش باید چه جایگاهی داشتهباشد و به خوبی میتواند اهداف و افکار دشمنانش را بشناسد. اینکه مردی چون او چگونه به دام همکاری با باندهای تبهکار افتاد و به مقام یک رهبر رسید سوالی است که بیجواب میماند و چه خوب شد که با فاصله کمی بخش دوم پدر خوانده هم ساختهشد تا به این سوال پاسخ دادهشود.
کورلئونه که از دست یک تبهکار جانی از ایتالیا در کودکی به امریکا مهاجرت کرد در حال زندگی عادی خود بود که یک باجگیر زندگی او را نابود کرد. کار او را از وی گرفت و مجبور شد رو به جنگ با وی بیاورد( از آن دست ماجراها که مل گیبسون به آن خیلی علاقهدارد تا نشان دهد شرایط یک ضد جنگ را هم مجبور به جنگ میکند مانند فیلم وطن پرست و هکساو ریج) و از همینجا بود که کار او شروع شد. او جای پذیرش ظلم در برابر آن ایستاد! و همین باز بر جاذبه این فرد افزود (نقد شایان اویسی). دن کورلئونه به یکسری از قواعد و قوانین انسانی پایبند است و خوی دیکتاتوری آنچنان در روح و جسم او نفوذ نکرده است که بخواهد همه جا با گردنکشی و زورگویی کارهایش را پیش ببرد. هنوز کمی انسانیت و احساسات در وجود او باقی مانده است. دوم این که او فردی محتاط و سیاستمدار است. هرجا و همه جا از قدرتش استفاده نمی کند. همیشه ابتدا راه حل های قانونی و متمدنانه را امتحان می کند و بعد از آن اگر کار پیش نرفت، از قدرتش استفاده می کند، آن هم با احتیاط. با توجه به این دو ویژگی می توان گفت دن کورلئونه اساسا شخصیتی چند وجهی دارد.
لینی مونتانا که در فیلم پدرخوانده نقش "لوکا براسی" را ایفا کرده است، یکی از اعضای واقعی مافیا بود که توسط خانواده کلمبو فرستاده شد تا بر روند ساخت فیلم نظارت داشته باشد!
جمله ای که بارها آن را در فیلم می شنویم این است که " این یه مسئله کاریه نه شخصی ". این جمله را در جای جای فیلم می شنویم و می توانیم معانی زیادی را در طول فیلم از آن برداشت کنیم. با این که ویتو و مایکل کورلئونه هر دو افراد جنایتکار و فاسدی هستند ، به وضوح می بینیم که تا چه اندازه در روش ، تفکر ، سبک زندگی و جرم و جنایت با یکدیگر متفاوتند. مایکل برای رسیدن به مقاصدش بسیار رادیکالی عمل می کند و هر کسی که بخواهد جلویش را بگیرد حذف می کند. برخلاف پدرش حلقه مریدان و دایره اطرافیانش را محدود می کند. به راحتی دستور ترور می دهد ولو این که دلیلش نپذیرفتن پیشنهاد واگذاری کازینو و هتل به او باشد. به همسرش دروغ می گوید و در یک روز همزمان پدرخوانده و قاتل پدر خواهر زاده اش می شود. چگونگی به وجود آمدن این خوی و خصلت به خصوصه در مورد مایکل با آن تضادی که در او وجود دارد مسئله است.
دون کورلئونه به جای ادامه انتقام جوییها، در یک جلسه با سران پنج خانواده به ناچار با قاتلین پسر بزرگش دست داده و ترتیبی میدهد که پسر کوچکش بتواند در امنیت کامل به خانه برگردد. دون کورلئونه اینگونه، مرحلهی جدیدی را در تعامل میان باندهای مافیایی نوید میدهد. اما اینبار بسیار دقیق و بررسیشده پس از تعیین مایکل به عنوان جانشین و تفویض اختیارات خود به او، در روزهای پایانی عمر، با هشدارهایی جدی به مایکل، در خصوص اطرافیان و دشمنان خانواده، فصل جدیدی را در عملکرد خانوادهی کورلئونه میگشاید. پس از مرگ پدر ، مایکل همه چیز را برای عملی کردن نقشه اش مهیا می بیند چرا که با وجود پدر نمی توانست دست به چنین جنایات وحشتناکی بزند. دون کورلئونه جایگاهش را به مایکل واگذار می کند و از این به بعد او به جای پدر برای کل خانواده تصمیم گیری می کند. او بعد از رسیدن به صندلی قدرت با روشی رادیکالی شروع به محدود کردن حلقه مریدان پدر می کند. در یکی از مهم ترین تصمیمات ، تام هگن که سال ها مشاور پدرش بوده را کنار می گذارد.
پشت صحنه "پدرخوانده" و سکانس معروف و کم نظیر "نشست سران ۵ خانواده"
اگر در فیلم دقیق شویم متوجه می شویم که ویتو کورلئونه در مقایسه با مایکل شخصیتی سیاستمدار تر باهوش تر و انسان تر نسبت به اوست. سیاستمدارانه تلاش می کند آن چه را که می خواهد را به دست بیاورد. رهبر گروه موسیقی را تهدید به مرگ می کند ، با قرار دادن کله اسب در رختخواب تهیه کننده هالیوودی او را مجاب به پذیرفتن پیشنهادش می کند ، برای حفظ جان مایکل باب آشتی با سران پنج خانواده را باز می کند. با گسترش حلفه مریدان خود در بخش های مختلف مانند سیاست ، پلیس ، رسانه و ... حوزه نفوذ خود را گسترش می دهد. هوشمندانه پیشنهاد قاچاق مواد مخدر را رد می کند چرا که ریسک پذیرش آن را بالا می داند و جایگاهش را در خطر می بیند ، با تهدید سران مافیا امنیت مایکل را تضمین می کند ، در راه بازگشت از جلسه سران ، برای مشاورش تام هگن فاش می کند که ترور سانتینو زیر سر بارزینی است و به مایکل هشدار می دهد که اولین پیشنهاد دهنده به او برای جلسه با بارزینی ، قصد خیانت دارد. هرگز در طول فیلم نه کسی را می کشد و نه دستور قتل کسی را می دهد. در برابر درخواست بوناسرا مبنی بر کشته شدن متجاوزان به دخترش، عنوان می کند که تنها همان بلایی را سر آن ها می آورد که سر دخترش آوردند ، سنتی است و ارزش زیادی برای خانواده قائل است.
تـرور نافرجام دون ویتو کورلئونه
حال سوال اینجاست که چگونه و کجا پدرخوانده متولد شد؟ چگونه دون کورلئونه به پدرخواندگی میرسد و چرا مایکل، جزو معدود کاراکترهای تحصیل کرده، آرام و اتوکشیده خانواده به خونخوارگی کشیده شد؟ به نوشته مجتبی لشکر بلوکی فساد و هر گونه رفتار غیرقانونی ریشه در پنج پارامتر دارد:
1- امکان: یعنی آنکه عملا امکان یک رفتار دیگر غیر از رفتار قانونی وجود داشته باشد؟ مثلا شما نمی توانید به یک دستگاه خودپرداز رشوه بدهید و از او بخواهید که به جای 200 هزار تومان، 300 هزار تومان پول بدهد. ماشین است و غیرقابل مذاکره
2- وسوسه: یک فکر موذی و اغواکننده که ما را به کاری یا استفاده از موقعیتی دعوت می کند. وقتی شما می بینید که با استفاده از ارز ارزان دولتی می توانید یک ماهه، معادل ۳۰ سال حقوق کارمندی تان درآمد داشته باشید، حداقل یک بار وسوسه نمی شوید؟
3- فشار: فرض کنید که کالای شما پشت گمرک گیر کرده و اگر تا هفته بعد ترخیص نشود یک ضرر ده میلیاردی می کنید. در چنین موقعیتی شما تحت فشار هستید. کسی به شما پیشنهاد رشوه می کند! فشار فضا را مساعد می کند برای پذیرش رشوه، تبانی، تقلب، رابطه غیراخلاقی و ....
4- توجیه: یعنی اینکه وجدان خود را با یک سری دلایل قانع کنیم و به عبارت دیگر شستشوی اخلاقی دهیم. همه تقلب می کنند من چرا نکنم؟
5- خالص منفعت مورد انتظار مثبت: یعنی اینکه هر کاری می کنیم، در ذهن مان و به صورت ناخودآگاه منافع و هزینههای احتمالی را در نظر می گیریم و ضرب در احتمال وقوع منافع و هزینه ها می کنیم و اگر جمع جبری منافع احتمالی و هزینه های احتمالی مثبت بود آنگاه اقدام می کنیم.
صحنه به قتل رسیدن شخصیت سانی با بازی جیمز کان تنها در یک برداشت فیلمبرداری شد. این بدان خاطر بود که برای شبیه سازی تیربار شدن سانی، یکصد و چهل و نه ترقه و همچنین چندین کیسهی خون در بدن کان کار گذاشته شد و تکرار این صحنه بسیار دشوار بود. برای این صحنه بیش از یکصد هزار دلار هزینه شد که گرانترین سکانس فیلم نیز به حساب میآمد.
برگردیم به پدرخوانده، دولت آمریکا ۱۹۲۰ فروش مشروبات الکلی را ممنوع اعلام کرد. بسیاری برای تصویب این قانون لحظه شماری میکردند و بعد از تصویب به سرعت وارد عمل شدند و با توجه به مرزهای گسترده (۱۸۷۰۰ مایل) و بی در و پیکر آمریکا قاچاق مشروبات الکلی به صورت غیرقابل مهار آغاز شد. مافیا به ثروت و سپس قدرت رسید. پنج خانواده اصلی که در پدرخوانده به وضوح از آنها نام برده شده دقیقا در همین ایام شکل گرفتند. مافیــا با کسب ثروت توانست مردان سیاست را بخرد و قمارخانهها، مسابقات اسبدوانی، خانههای فحشا، کازینوها و کلوبها و هتلها را یکی پس از دیگری فتح کند. مافيا براي پاک کردن منشا پولها اقدام به راه اندازی کسب وکارهای معمولی نیز کرد از جمله خشکشويي و گونه ای حسابسازی میکردند که انگار تمام پولها از این کسب وکارها بدست آمده و حتي مالياتش را نيز ميپرداختند و پولهایشان را تطهير (پول شویی) میکردند. کانون مافیای جدید آمریکا سیسیلی ها بودند که از ایتالیا می آمدند با فرهنگ و تاریخ خاص خود. با آمدن حکومت موسولينی عرضه بر مافيا تنگ شد و بسياری از آن ها به آمريکا (نيويورک) مهاجرت کردند. پس پدرخوانده جایی متولد شد که وسوسه و امکان فساد وجود داشت (=فرصت قاچاق مشروبات الکلی از مرزهای بی در و پیکر آمریکا)، توجیه و فشار وجود داشت (=رهایی از شرایط دشوار معیشتی) و خالص منفعت مورد انتظار نیز مثبت بود (درآمد سرشار از قاچاق، پول شویی و حتی دادن مالیات و خرید پلیس و سیستم قضايی به گونه ای که در مجموع منافع این کار بیشتر از هزینهها، مخاطرات و تبعات آن بود).
فرانسیس فورد کوپولا به همراه آلپاچینو ، مارلون براندو ،جیمز کان و جان کازال در پشت صحنه ی فیلم پدرخوانده 1
با اینکه فیلمنامه از پوزو است اما نیروی اصلی فیلم از شخص کاپولا می آید و با یک فیلم کارگردان محور طرف هستیم. پدرخوانده جایگاه ای افسانه ای در سینما دارد و زنده کننده ژانر گانگستری در دهه هفتاد بعد از افولش در دهه شصت بود (یکی از 5-6 ژانر مادر سینما). فیلمهای گنگستری دهه 30 و 40 سیاه و سفید بودند و از سایه روشنهایی که نوعی ساختار اکسپرسیونیستی به آنها میداد بهره میبردند و فورد کاپولا در پدرخوانده که یک فیلم رنگی هست هم به نحو خلاقانه ای از فیلترهای زرد و قهوه ای کم رنگ استفاده کرد تا به نوعی فضای تیرگی و سردی این ژانر را احیا کند. این فیلم علاوه بر ژانر گنگستری، مارلون براندو را درست بعد از افولش در دهه شصت و در زمانی که میرفت تا مانند ژانر گنگستری فراموش شود احیا میکند. گنسگترها آن ساحت چرک و سیاه در سایر فیلمهارا ندارند و افراد عادی ای هستند که زندگی عادی ای دارند. تقریبا تمام بازیگراهای مکمل بی نظیر بازی کردند و کاملا احساس میکنید که اگر واقعا یک خانواده مافیایی سیسیلی وجود داشته باشد، همین ها هستند و به نوعی فیلم حس مستند گونه ای به مخاطب منتقل میکند. تاکید بر خانواده مثل نور در ته تونل تاریک است، در خلال کشت و کشتار و قتل و انواع تجارتهای کثیف غیرقانونی مدام بر خانواده تاکید میشود و هیچوقت در برابر خانواده طرف کسی رو نگیر. همین باعث میشود با وجود خشونت نهفته در فیلم، شخصیت ها دوست داشتنی شوند و در لفافه چهره بسیاری از سیاستمداران ظاهر الصلاه و ریاکار (با مراسم عروسی، امور خیریه یا غسل تعمید که در فیلم نشان داده میشود) و در پشت پرده جنایتکار را هم نشان میدهد جوری که همزمان با غسل تعمید پدرخوانده، سران سایر خانواده های مافیایی ترور میشوند.
یکی از مهم ترین دلایلی که باعث ستایش این فیلم در طول سال ها شده ، نمایش هنرمندانه جزئیات مناسبات قدرت و مافیا و نحوه تعامل آن ها با یکدیگر است. این که فیلمساز چگونه و طی 180 دقیقه از روابط شخصی و کاری این سازمان ها برای ما پرده بر می دارد. از نوع قدرت هرمی مافیا گرفته تا نوع تهدید کردن و از میان برداشتن رقبا و قدرت شگفت انگیزشان در دنیای سیاست ، رسانه ، اتحادیه ها و حتی نیروهای پلیس و ...یکی از خلاقانه ترین آن ها این جمله معروف در فیلم است که " پیشنهادی بهش میدم که نتونه ردش کنه ". این جمله قدر مشترک سکانس های اصلی فیلم را تشکیل می دهد. از ماجرایی که مایکل در مراسم عروسی خواهرش برای کی تعریف می کند ، تا ماجرای سر بریده اسب در تخت خواب تهیه کننده هالیوود (محمد حسن دارابی نیا). «پدرخوانده» فیلمی درباره ی قدرت است؛ کاپولا میخواهد نشان دهد که هریک از این قربانیانِ فیلم، قربانیانِ شیطانند که خود دارد تعمید میشود.
فرانسیس فورد کاپولا درباره اعتراض به کشتن شدن اسب برای یکی از سکانسهای «پدر خوانده» گفته بود :((خیلیها درباره سر آن اسب گله کردند. چیزی حدود 30 نفر در این فیلم کشته میشوند، اما همه گفتند: «تو برای سر آن اسب، یک موجود زنده را کشته ای!». من این کار را نکردم. کارخانههای تولید کننده غذای سگ، آن اسب را کشته بودند، آن هم برای تهیه غذای سگهای پشمالوی کوچک شما!)). نکته عجیب دیگر اینکه ماریو پوزو نویسنده کتاب و فیلمنامه پدرخوانده، اصلا نمیدانست چطور باید فیلمنامه بنویسد! بعد از بردن ۲ اسکار بهترین فیلمنامه، تصمیم گرفت کتابی در این زمینه بخواند.
این فیلم، نمود شکوه در بستر سینما و همچون پروازی به اوج عظمت هنر هفتم است، پروازی نه آنقدر بلند که باورپذیر نباشد و نه آنقدر کوتاه که دانستن این فیلم بهعنوان بهترین فیلم تاریخ سینما را به تصوری دور از ذهن تبدیل کند. فیلم «پدرخوانده» بی شک از برترین و شکوهمندترین آثار تاریخ سینما است. فیلمی که تا ابد سرپا و زنده خواهد ماند و شکوه آن باگذشت زمان نهتنها ذرهای کم نمیشود بلکه روزبهروز افزایشیافته و دیدن آن هر بار بیشازپیش لذتبخش است.