۲۷ شهریور روز شعر و ادب پارسی ، روز بزرگداشت استاد شهریار بر شما دوستان فرخنده باد ❤️
شهریار در کارنامه هنری خود در قالبهای مختلف قصیده، مثنوی و... شعر سروده اما او بهخاطر دیوان چهار جلدی غزلیات فارسی خود و منظومه حیدر بابا سلام که به زبان ترکی آذری است بسیار مشهور شد. به پاس بزرگداشت و زنده نگه داشتن یاد و خاطره این شاعر بلند آوازه، ۲۷ شهریور را روز شعر و ادب فارسی نامیدهاند.
زندگینامه شهریار
![](https://s6.uupload.ir/files/ac-image-br1650455331ng_aqhk.jpeg)
محمد حسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، در تاریخ ۱۱ دی ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد. «پدر او حاج میرآقا خشکنابی» وکالت میکرد و به ادبیات علاقهمند بود. مادر او، «خانم ننه» نیز زنی خانهدار بود. او در خانوادهای پرجمعیت با هفت خواهر و پنج برادر بزرگ شده بود.
تحصیلات شهریار
شهریار در مکتبخانه تبریز شروع به تحصیل کرد و با قرائت قرآن، گلستان سعدی و دیوان حافظ آشنا شد و کم کم به دنیای ادبیات و شعر علاقهمند شد. او دوران دبستان را در مدرسه متحده سپری کرد و سیکل خود را از مدرسه فردوسی تبریز گرفت. در سال ۱۳۰۰ عازم تهران شد و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه دارالفنون به پایان رساند. او سپس در سال ۱۳۰۳ به مدرسه طب راه پیدا کرد.
شهریار عاشق میشود
او در اوایل دوران تحصیل خود در مدرسه طب، دلباخته دختری به نام «ثریا» که فرزند فرمانده گارد احمد شاه قاجار بود، میشود و رابطه عاشقانه خود را با او شروع میکند؛ اما رقیب عشقی ثریا یعنی «چراغعلی سالار حشمت» که پسر عموی رضا شاه بود، بیکار نمینشیند و ثریا را سر انجام به عقد خود درمیآورد.
شهریار با شنیدن این خبر از شدت ناراحتی قید تحصیل در مدرسه طب را میزند. او در سال ۱۳۱۰ بههمراه «کمال الملک»، نقاش مشهور ایرانی به نیشابور رفت. در نیشابور او کارمند سازمان اسناد شده بود.
در اواخر سال ۱۳۱۴ بهدلیل بیماری که داشت به تهران برمیشود و در آن جا دوباره ثریا را ملاقات میکند. ثریا برای عیادت از محمد حسین به بیمارستان میرود و این شعر مشهور شهریار در آن لحظات متولد میشود:
![](https://s6.uupload.ir/files/shahryar_0627_2_5opy.jpg)
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
او پس از پایان دوران درمان در تهران ماند اما دیگر هیچگونه ارتباطی با ثریا نداشت و به استخدام بانک کشاورزی درآمد. شهریار این ناکامی در رسیدن به محبوبش را موهبت و پلی برای رسیدن به عشق حقیقی و معنوی خداوند میدانست.
طبق اسناد موجود، در سال ۱۳۴۸ ثریا دو نامه برای شهریار ارسال میکند و او در جواب آن نامهها، غزلهای معروف خود را میفرستد. ثریا هفت سال بعد از مرگ شهریار در سال ۱۳۶۸، فوت میکند و امروزه نیز هیچ عکسی از معشوقه شهریار در دسترس نیست.
ازدواج و تشکیل خانواده شهریار
![](https://s6.uupload.ir/files/img_۲۰۲۲۰۹۱۸_۱۹۵۵۱۸_59ca.jpg)
شهریار بعد از ۳۲ سال در سال ۱۳۳۲ به زادگاهش تبریز بازگشت و مردم تبریز از این شاعر بلند آوازه استقبال پرشوری کردند. پس از یکسال ماندن در تبریز، در سن ۴۸ سالگی تصمیم به ازدواج میگیرد. انتخاب او «عزیزه عبدالخلقی» نوه دختر عمه شهریار بود. حاصل این ازدواج دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و پسری به نام هادی بود.
خصوصیات برجسته اخلاقی شهریار
در شهریار جنبههای معنوی و مذهبی بهوضوح مشاهده میشد. او روحیات حساس و لطیفی داشت و به فروتنی و تواضع مشهور بود. روح شهریار با هنر عجین شده بود و او علاوه بر شعر، در موسیقی و خطاطی نیز دستی داشت. او در جوانی یکی از نوازندههای بنام سه تار بود و در این زمینه چنان تبحر داشت که اشک استادش ابوالحسن صبا را جاری میکرد؛ اما پس از مدتی نوازندگی سه تار را هم رها کرد.
داستان تخلص شهریار
![](https://s6.uupload.ir/files/shahriar_w93.jpg)
محمد حسین بهجت تبریزی پس از مهاجرت به تهران در سال ۱۳۰۰ تخلص شیوا را برای خود انتخاب کرده بود. او تصمیم گرفت تخلص جدیدی برای خود برگزیند. او بهدلیل ارادات خاصی که به حافظ داشت، دو بار از دیوان غزلیات حافظ تفال زد و هر دو بار کلمه شهریار آمد. ازاینرو تصمیم گرفت این تخلص را برای خود انتخاب کند.
غم غریبی و محنت چو بر نمیتابم
روم به شهر خود و شهریار خود باشم
دوا عمر او ز ملک او بخواه ز لطف حق حافظ
که چرخ این سکه دولت به نام شهریار زدند
سبک شعر شهریار
![](https://s6.uupload.ir/files/shah2_g59y.jpg)
شهریار در انواع گونههای شعر فارسی مانند غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی و نیمایی اشعاری سروده است.از ویژگیهای شعر او استفاده از اصطلاحات عامیانه است. او در شعر از حافظ و نیما تأثیر پذیرفته است.البته بیشتر او را با غزل های با طراوت و سرشار از احساس میشناسیم
ابراهیم اقبالی، شاگرد استاد شهریار:ساختار شعر شهریار و تنوع قالبهای شعری او از ویژگیها است که او را از سایرین متمایز میکند. شهریار سعی کرده است که با تمامی قالبهای شناخته شده شعر فارسی، شعر بگوید و الحق که در همه موارد به خوبی و زیبایی از عهده این کار بر آمده است. هر قالبی را چنان سروده است که گویی در عمر خویش به غیر از آن قالب شعر نگفته یا در همهی فنون قالبهای شعری ذی فن است. شهریار علیرغم شهرتش به غزل سرایی، قصایدی گفته که به قصاید شیوا و چکامههای استوار خاقانی پهلو میزنند و قطعاتی دارد که یک دنیا ظرافت و معنی را در ظرف کوچک خویش گنجانده است. مثنویهای او پختگی مثنوی شریف را به یاد میآورد و در قالبهای نو از شاعران مهم دورهی خود، همچون مشیری و سایه، عقب نمانده است.
اولین کتاب شعر او در سال ۱۳۰۸ با مقدمه اساتیدی همچون بهار، سعید نفیسی، پژمان بختیاری و آخرین کتاب شعر او در سال ۱۳۶۹ منتشر شد. این کتاب سومین جلد دیوان اشعار منتشر نشده او در 500 صفحه بود.
دیوان اشعار استاد شهریار
![](https://s6.uupload.ir/files/3230274219309938_vy9m.jpg)
دیوان اشعار شهریار شامل ۱۲۰ هزار شعر سنتی و ۱۵ منظومه و شعر آزاد در قالبهای نو است. شهریار در سرودن انواع قالبهای شعری مانند قصیده، مثنوی و... تبحر داشته است اما بیشتر شهرت او به خاطر سرودههایی است که در قالب غزل گفته است.
منظومه حیدر بابا
![](https://s6.uupload.ir/files/12346_3qwa.jpg)
شهریار به درخواست مادرش شروع به سرودن اشعاری به زبان ترکی آذری میکند و منظومه حیدر بابا سلام را منتشر میکند
وقتی که شهریار اشعار خود را برای مادرش به زبان فارسی میخواند، مادرش از او درخواست میکند که اشعارش را به زبان آذری نیز بنویسید تا او نیز متوجه اشعار پسرش شود. بنابر این شهریار تصمیم میگیرد به زبان مادریش شعر بسراید. بهاین ترتیب یکی از منظومههای بینظیرش در زبان ترکی آذری را به نام «حیدر بابا سلام» متولد میشود.
شهریار برای سرودن منظومه حیدربابا از ادبیات ملی آذربایجان بهره برده است و شور، عشق و علاقه خود را به مردم آذربایجان را در آن به تصویر میکشد. «هاژاک» آهنگساز مشهور لهستانی نیز برای اشعار شهریار آهنگهای ماندگاری ساخته است.
وطن پرستی استاد شهریار:
شهریار همواره ایران را وطن خود می شناخت و همانند بسیاری از شاعران آذری زبان معاصر خود در رابطه با توطئه استعمار غربی برای جداسازی آذربایجان هشدار می داد.
او آذربایجان را سر ایران میدانست و بی سر ایران را یارای زیستن نیست.
روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان
سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان
ای که دور از دامن مهر تو نالد جان من
چون شکسته بال مرغی در هوای آشیان
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
بی کس است ایران، به حرف نا کسان از ره مرو
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بست
همت والای سردار مهین ستارخان
این همان تبریز کامثال خیابانی در او
جان برافشاندن بر شمع وطن پروانه سان
این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز
لاله گون بینی همی رود ارس ، دشت مغان
درگذشت استاد شهرییار
شهریار سرانجام در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در سن ۸۳ سالگی درگذشت و مردم او را در مقبره الشعرای استان تبریز در کنار سایر هنرمندن و شاعران تبریزی به خاک سپردند. مقبره الشعرا یکی از آرامگاهههای تاریخی تبریز است که در محله سرخاب بنا شده است.
![](https://s6.uupload.ir/files/2d92ac5c-12d2-41cc-8d41-a36db710f6cd-840x560_3f44.jpg)
این آرامگاه پیرامون تکیه حیدر در تقاطع خیابانهای ثقه الاسلام و عارف شهر تبریزی و در ضلع شرقی بقعه سید حمزه و مقبره قائم مقام و ملا باشی جای گرفته است.
![](https://s6.uupload.ir/files/sad-446-chavoshi-cafepix.ir__1ezn.jpg)
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
روحش شاد