اختصاصی طرفداری - امیر برادران در مورد او می نویسد:
قدرت و مهارت فوتبال جدیکار در دهه سی خورشیدی تا آنجا بی نظیر بود که همچون افسانه و رویا می مانست، افسانه ای که گاه به گاه در میدان به واقعیت می رسید و صحنه هایی زیبا به نمایش می گذاشت. بیوک خان در زمان خود صاحب شوت هایی قوی و دقیق بود که در فصل اوجِ این چپ پا، گلهای بسیاری در ورزشکار امجدیه کاشته شد.
آن روزها از تلویزیون و تصویر هیچ خبری نبود و شنیده های بچه های محل که گوش به گوش می چرخید، حکایت از پای چپی داشت که یک شوت او باعث مرگ دروازه بان حریف شده است و از آن پس شاه ایران پای چپ جدیکار را خریده است تا او دیگر با این کار حق نداشته باشد تا شوت بزند و باید همیشه جوراب قرمز به نشانه علامت خطر در پای چپ بپوشد. افسانه ای که برای تمرین بچه های پابرهنه محلات شیرین بود و همگی بدون آنکه جدیکار را دیده باشند ، عاشق بیوک خان بودند و او را الگویی برای فردای خود می دانستند.
به گزارش طرفداری، در هشتمین سالگرد بازیکنی که بسیاری او را برترین چپ پای تاریخ فوتبال ایران می دانند، می خواهیم در بزرگی و رثای بیوک جدیکار سخن برانیم. این چپ پای گلزن و افسانه ای باشگاه استقلال، در 15 آذر ماه سال 1308 چشم به جهان گشود. در برخی منابع محل تولد آقا بیوک شهر تبریز و در بعضی دیگر شهر سلماس ذکر شده است. برادر بزرگ تر او اصغر جدیکار، یک دفاع راست صاحب نام بود که اتفاقاً در تاج فوتبال بازی می کرد. بیوک کار خود را در ابتدا به عنوان یک دروازبان آغاز کرد، هر چند بعدتر استعداد عجیب و قدرت غریبی که در پای چپش داشت توسط استاد علی دانایی فرد کشف و جدیکار به پُست هایی چون گوش چپ و مهاجم منتقل شد و ازآن جایی هم كه زنده یاد جديكار بيشتر گل های خود را با شوت های سهمگین توسط پای چپ خود به ثمر می رساند، به «چپ طلايی» معروف شد.
بیوک جدیکار یکی از نخستین لژیونرهای فوتبال ایران بود که از سال 1323 و در تیم تهرانجوان زیر نظر مرحوم استاد حسین فکری شروع به کار کرد. در سال 1324 در مسابقات قهرمانی باشگاه های تهران در تیم «جوان» بازی می کرد و به عنوان گلزن این تیم شناخته شده بود. او در سال 1325 توسط مرحوم دانایی فر به تیم «تور» پیوست. در حقیقت او کار اصلی خود را زیر نظر استاد علی دانایی فرد از تیم های پایه ای دوچرخه سواران یعنی تیم های "تور" و "ایرج" آغاز کرد. با نظر دانایی فرد، جدیکار در سال 1328 به تیم بزرگسالان یعنی تاج سابق اضافه شد و با انجام بازی های درخشان و گلزنی های متوالی و متعدد خود، ظهور مهاجمی قهار و گلزن را به هواداران تاج نوید داد.
در نخستین دوره از بازی های آسیایی که در اوایل ماه مارس سال 1951 در دهلی نو برگزار شد _زمستان 1329، با بودن مهاجمان کاربلدی چون پرویز کوزه کنانی، نادر افشار علوی نژاد و از همه مهم تر ستاره آن زمان فوتبال ایران امیرمسعود برومند، جدیکار جوان به تیم ملی دعوت نشد و شانس نخستین افتخار تاریخ فوتبال ایران که کسب مدال نقره در نخستین دوره از بازی های آسیایی بود را متأسفانه از دست داد. البته این دوری دیری نپایید و چند ماه بعد جدیکار برای نخستین بار به تیم ملی دعوت شد و نه تنها در تیم ملی فوتبال _که آن زمان غالباً با نام تیم تهران برابر رقبا صف آرایی می کرد، بلکه برای تیم ارتش ایران نیز به میدان رفت. چپ طلایی برای اولین بار با پیراهن تیم ملی به مصاف افغانستان رفت و به حدی خوب بازی کرد که تشویق همگان را برانگیخت و به چهره ای شناخته شده در عرصه فوتبال و ورزش وقتِ ایران بدل شد. البته اولین "بازی ملی رسمی" جدیکار در اردیبهشت ماه سال 1331 در بازی دوستانه برابر تیم ملی پاکستان بود. واپسین باری هم که جدیکار برای تیم ملی به میدان رفت به 11 خرداد سال 1341 در دیدار دوستانه با تیم ملی عراق برمی گردد. متأسفانه به دلیل عدم توسعه ی فوتبال _به ویژه فوتبال ملی کشورمان، جدیکار به حق واقعی خود در فوتبال ملی ایران نرسید؛ هر چند که همدوره بودن با ستاره و اعجوبه ای همچون زنده یاد دکتر امیر مسعود برومند در تیم ملی، برای جدیکار حکم یک بدشانسی بزرگ را داشت. این نکته را باید مد نظر داشت که زمانی که نطفه ی پدیده ای به نام فوتبال در بطن جامعه و زُهدان ورزشِ ایران شکل و به نوعی در مرحله ی جنینی قرار گرفت، نخستین ستارگان تاریخ فوتبال ایران که به محبوبیت کم نظیری هم رسیدند، دو نفر بودند: امیر مسعود برومند و بیوک جدیکار ...
جدیکار یگانه ستاره ی درخشانِ آسمان آبی رنگ تاج در دهه ی 1330 بود. او در سال های 1328، 1331، 1335، 1336، 1338، 1340، 1341 و 1347 به افتخار قهرمانی جام باشگاه های تهران نائل گردید. لازم به ذکر است که در اواخر دهه 20 و همچنین در کلِ سال های دهه های 30 و بیشتر سال های دهه 40 شمسی، رقابت های جام باشگاه های تهران، حکم مهم ترین رقابت های باشگاهی در فوتبال ایران را داشت. همچنین چپ طلایی فوتبال ایران در سال 1330، 1337 و 1338 قهرمان جام حذفی تهران نیز شد.
او که بر اساس برخی منابع به عنوان زننده نخستین گل تاریخ باشگاه تاج تهران (پس از تغییر نام از دوچرخه سواران به تاج) محسوب می شود، در دو مقطع از این تیم جدا شد: نخستین بار در سال 1332 این اتفاق افتاد. در تابستان سال 32 تیم تاج تغییرات گستردهای را تجربه کرد و با تیمی ناقص در مسابقات دورهای و حذفی باشگاههای تهران شرکت کرد.
در حقیقت پس از کودتای 28 مرداد آن سال، اعضای باشگاه ورزشی تاج به نوعی دچار دودستگی شدند و طرفداران زنده یاد دکتر محمد مصدق که مشی ای ملی گرایانه داشتند، از تاج جدا شدند. از جمله این بزرگان میهن پرست باید به استاد علی دانایی فرد اشاره کرد که از ابتدای تاسیس تیم فوتبال تاج تهران سکان هدایت این تیم را برعهده داشت و به نوعی پدر معنوی تاج محسوب می شد. همچنین برخی ستارگان نامدار تاج هم از این تیم جدا شدند که گل سرسَبد آن ها آقا بیوک بود. علاوه بر آقا بیوک، نفراتی همچون پرویز کوزه کنانی، نادر افشار علوی نژاد، فریدون مهدیون و چند نفر دیگر از تاج جدا شده و به تیم نادر پیوستند. نکته مهم جایی ست که نادر با درخشش این نفرات که در رأس آن ها شخص آقا بیوک بود، با دبل قهرمانی در جام باشگاه های تهران و جام حذفی تهران تاریخساز شد. اوضاع زمانی جالب تر می شود که بدانیم نادر در نیمه نهایی جام حذفی تهران در 6 آذر 1332، با دو گل تاج را شکست داد و فینالیست شد و در بازی فینال نیزبا تک گل آقا بیوک، شاهین را برد و و عنوان قهرمانی آن رقابتها را به دست آورد.
به هر روی، یک سال بعد در سال 1333 استاد دانایی فرد به تاج بازگشت و به دنبال ایشان امثال جدیکار و کوزه کنانی هم به تاج برگشتند و باز هم با این تیم درخشیدند.
دوره دوم جدایی جدیکار به حوالی سال 1336 برمی گردد، جایی که پس از بازی دوستانه تیم ملی با ویکتوریا برلین آلمان در تهران، جدیکار با بازی درخشانش مورد توجه تیم آلمانی قرار گرفت که در آن روزگار نامی بزرگ و شناخته شده در فوتبال آلمان داشت. بدین ترتیب بیوک جدیکار به نخستین لژیونر تاریخ فوتبال ایران در کشور آلمان بدل شد. در واقع او آغازگر راهی شد که سال ها بعدتر بزرگانی چون رضا عادلخانی، حمید علیدوستی، رضا احدی و موج سوم با علی دایی، کریم باقری، خداداد عزیزی، مهدی مهدوی کیا، علی کریمی، وحید هاشمیان، مهدی پاشازاده، سیروس دین محمدی و غیره آن راه را پیمودند. آقا بیوک در فصل 1958-1957 به آلمان رفت و مدتی را برای ویکتوریا کلوپ توپ زد. در طول آن مدت جدیکار ماهانه 1500 مارک از ویکتوریا برلین حقوق می گرفت. در طول دورانی که جدیکار برای ویکتوریا بازی می کرد، به سبب شم گلزنی، قدرت شوتزنی و سرعت بالایش از سوی هواداران این باشگاه لقب "اشپوتنیک" به وی داده شد. در شرایطی که قرارداد اولیه جدیکار با باشگاه آلمان به مدت سه سال بود، متأسفانه پس از ضایعه تلخ درگذشت پدرش، به ایران برگشت و دیگر به آلمان بازنگشت.
خود جدیکار در ارتباط با دوران حضور در آلمان تعریف می کند:
واقعاً خیلی مشکل بود که کسی می رفت و در آلمان و در تیمی مثل ویکتوریا کلوپ فوتبال بازی کند _آن هم بدون سابقه ...
الحمدالله اوضاع برای من خوب بود چون من قدرت خوبی داشتم ... مثلا یادم می آید که آن جا در تمرینات شرط می بستم که از 5 پنالتی، سه تای آن را به تیر دروازه بزنم و همین کار را هم می کردم!
به هر حال جناب جدیکار یکی از نخستین لژیونرهای تاریخ فوتبال ایران محسوب می شود که این یک افتخار بسیار بزرگ است.
در ارتباط با جدایی جدیکار از تاج، البته در منابعی نیز گفته شده که یک بار دیگر در سال 1334، او به سبب اختلافات داخلی تاج را ترک کرد و به تیم شعاع پیوست که به نظر نمی رسد چنین مسئله ای صحت داشته باشد، چرا که در آن سال به سبب برگزاری مسابقاتی موسوم به قهرمانی باشگاه های ایران، اصلاً رقابت های جام باشگاه های تهران برگزار نشد! از طرفی دیگر جدیکار بر اساس منابعی موثق تر در همان مسابقات موسوم به قهرمانی باشگاه های ایران عضوی از تیم تاج بود.
گربه سیاه شاهین
بیوک جدیکار در دوران بازیگری خود بیش از هر بازیکنی دروازه شاهین را باز کرد. آقا بیوک با پیراهن تاج 16 گل برابر شاهین به ثمر رساند که این یک رکورد حقیقتاً حیرت انگیز است؛ رکوردی که در تاریخ تقابل تاج و شاهین جاودانه و به نام شخص بیوک خان جدیکار ثبت شده و ثبت هم خواهد ماند. گلی هم که با پیراهن نادر در فینال جام حذفی تهران به شاهین زد، به نوعی گل هفدهم وی به شاهین محسوب می شود. او در شرایطی این آمار حیرت آور را ثبت کرد که همیشه مورد احترام تیم و طرفداران رقیب نیز بود و به رغم خلق یک چنین آماری، هیچ گاه برای تیم و بازیکنان رقیب کری نخواند و همیشه شخصیت والای خود را حفظ کرد. در کل گلزنی های جدیکار در برابر تیم های بزرگی همچون شاهین و دارایی که به نوعی رقبای اصلی تاج در راه قهرمانی جام باشگاه ها و جام حذفی تهران محسوب می شدند، همیشه کار را برای آبی پوشان در می آورد و همین مسئله از جدیکار شمایل یک ستاره ی منجی را نزد هواداران آبی دل در همان زمان ترسیم نموده بود.
سرانجام در سال 1343 پس از 15 سال بازی در سطح اول فوتبال ایران، بیوک جدیکار فوتبال را برای همیشه کنار گذاشت. وی در دوران بازیگری خود بیش از 140 گل در رده های باشگاهی و ملی به ثمر رساند. بعدتر او به همراه برادر بزرگش اولین فروشگاه لوازم ورزشی ایران را به نام برادران جدیکار تأسیس نمود و با سازمان تربیت بدنی وقت به همکاری پرداخت. تأمین البسه ورزشی برای جوانان علاقه مند کم بضاعت یکی از کارهای بزرگ فروشگاه برادران جدیکار بود.
در سال 1352 طی یک نظرسنجی که آن زمان از بزرگان فوتبال ایران و در روزنامه کیهان ورزشی انجام شد، جدیکار به عنوان یک از 11 بازیکن برتر چهار نسل فوتبال ایران (تا آن زمان) برگریده شد. جالب جایی که بدانیم جدیکار با کسی در یک ترکیب قرار گرفت که بعدها از وی به عنوان الگو و بازیکن محبوب دوران کودی و نوجوانی خود یاد می کرد: مرحوم عباس تنیده گر یکی از فوتبالیست های نسل اول ایران در دهه 1310 ... خود جدیکار در سال های پایانی عمرش در این باره گفت:
تنها بازیکنی که یادم می آید عباس تنیده گر است ... به او لقب "عباس سیاه" را داده بودند ... به او علاقه داشتم و خیلی بازیکن خوبی بود ... تنیده گر (در فوتبال آن دوران) یک سنتر هافبک بود و بی نظیر بود ...
الگوی دیگر من دانایی فرد است. استاد علی دانایی فرد برای من خیلی زحمت کشید ... او بود که باعث پیشرفت سریع من در فوتبال شد ...
در این میان بد نیست که خلاصه ای از زندگی نامه جدیکار را از زبان خودش بشنویم:
در سال 1308 در تبریز متولد شدم ... من با برادرم اینا بازی می کردیم، از سال 1320 در ورزشگاه شهباز یا همان زمین شماره سه فوتبال را شروع کردم ... ورزشگاه شماره سه نزدیک خانه ی ما بود و همین باعث علاقه مند شدن من به فوتبال شد.
سال 25 خدابیامرز آقای علی دانایی فرد که در تیم "تور" مربی اول من بود، من را برای گوش چپی انتخاب کرد و این در شرایطی بود که من گلر بودم! چون پای چپ خوبی داشتم بالاجبار حرف ایشان را گوش کردم و رفتیم در مسابقات خردسالان که در منظریه برگزار می شد شرکت کنیم. آن مسابقات را زنده یاد استاد ایزدپناه با حضور 8-7 تیم برگزار می کردند که اتفاقاً شاهین هم جزء تیم های شرکت کننده بود. در آن بازی ها که به نوعی تورنمنتی برای زیر 16 ساله ها بود، تور و شاهین به فینال رسیدند و ما توانستیم با شکست دادن تیم شاهین قهرمان آن بازی ها شویم. همان طور که گفتم سال 1325 بود و ما برای اولین بار قهرمان شدیم ... یادش بخیر، نوجوان بودیم و شانزده ساله ...
خدا بیامرزد استاد دانایی فرد را! باید از او یاد و تشکر ویژه ای کرد ... او حق بزرگی بر گردن فوتبال نسل ما و حتی نسل های بعدتر از ما داشت. این اغراق نیست که بگوییم از سال 1328 تا حداقل سال 1350 در عرض 22 سال، بین 100 تا 200 بازیکن در دوچرخه سواران و تاج ساخت و به تیم ملی داد!
یادم می آید یک روز تیم دوچرخه سواران بازی داشت و اتفاقاً خود استاد دانایی فرد هم آن زمان فوتبال بازی می کرد. آن روز او بازی نکرد و خودش را به مریضی زد و از من خواست تا به جای او بازی کنم ... من هم به جای او در گوش چپ بازی کردم ... آن بازی اولین بازی من در رده بزرگسالان بود در سال 1328 و آن رقابت ها هم مسابقات دسته اول جام باشگاه های تهران بود.
سال 1330 برای اولین بار به تیم ملی دعوت شدم و تا سال 1342 برای تیم ملی بازی کردم ... البته بازی ملی زیادی نکردم و تأسفی هم ندارم چون در آن زمان بازی ملی زیادی برگزار نمی شد. آن زمان همه جزء تیم تهران بودیم (تیم تهران به نام تیم ملی در تورنمنت ها و بازی های برون مرزی شرکت می کرد) و حتی ما را با تیم ارتش هم قاطی می کردند و به نام تیم ارتش ایران هم بازی می کردیم و ما را همه جا می بردند.
از سال 1328 تا 42 که بازی کردم، در بازی های باشگاهی، ملی و تیم تهران خیلی کم پیش می آمد که در یک بازی گلی نزده باشم؛ به همین خاطر اکثراً آقای گل بودم ... متأسفانه هیچ فیلمی از دوران بازی من موجود نیست ... من دارایی خاصی ندارم، یک فروشگاه دارم که واقعاً حاضر بودم حتی این فروشگاه را می فروختم تا با بیشتر پول آن تنها فیلم پنج بازی از دوران بازیگری ام را به دست می آوردم؛ علی الخصوص از دوران بازی ام بین سال های 32 تا 38 که بهترین دوران فوتبال من بود. آرزو داشتم حداقل پنج فیلم از آن دوران پیدا می کردم و در ویدیو تماشایشان می کردم ... متأسفانه نیست و این جای تأسف دارد ... نمی خواهم از خودم تعریف کنم ولی در فوتبال باید تمرین کنی، برای هر بازی پولتیک (برنامه) داشته باشی، حتی در همین سن! در همین سن هم باید برای فوتبال بازی کردن پولتیک داشته باشی وگرنه نمی توانی فوتبال بازی کنی ... جوانان این دوره به ویژه بازیکنان تیم ملی، باید یاد بگیرند و بدانند که فوتبال را باید دلسوزانه بازی کنند؛ با جان و دل بازی کنند. نمی شود الکی فوتبالیست بزرگی شد ...
بیوک خان جدیکار که از جمله بازیکنان نسل اول تیم دوچرخه سواران بود، بدون گفت و گو بی نظیرترین چپ پای تاریخ فوتبال ایران محسوب می شد.
جدیکار در زندگی شخصی خود نیز یک انسان نمونه بود و گفتار و رفتار این جنتلمن و مرد نجیب آذری همیشه بوی شرف و پاکی می داد تا به همه بگوید که آبرو و احترام را با هیچ چیز این دنیا معامله نمی کند. کمتر کسی است که بداند بیوک خان جدیکار و همسر دکتر او که پزشک متخصص بیماری های زنان و زایمان بود، چگونه و همه گاه در خدمت خانواده های فقیر بودند. بی تردید جدیکار یکی از بزرگترین و شریف ترین ملی پوشان تاریخ فوتبال ایران است که ورزش و زندگی را در بالاترین قله ها طی کرد و هرگز اسیر هیاهو های پوچ و مردم-فریب نشد. در یک کلام می توان گفت که جدیکار در فوتبال ما افسانه ای بود که در میدان خوش درخشید تا رنگ و بوی واقعیت بدهد.
«چپ طلایی» فوتبال ایران در این چند سال آخر عمرش روزهای سختی را سپری کرد. بیوک جدیکار را باید یکی از بزرگ ترین قربانیان آلزایمر _نه تنها در فوتبال ایران بلکه در فوتبال جهان قلمداد کرد. این مرد بزرگ که شاید برترین چپ پای تاریخ فوتبال ایران باشد، سرانجام پس از 9 سال مبارزه با بیماری آلزایمر در شامگاه سه شنبه 26 آذر ماه 1392، در سن 84 سالگی چشم از جهان فرو بست.
رؤسای فدراسیون بين المللي فوتبال (فيفا) و كنفدراسيون فوتبال آسيا در نامه های جداگانه ای به رئيس فدراسيون فوتبال ايران، درگذشت بیوک جدیكار بازيكن سابق تيم هاي ملی و استقلال تهران را تسليت گفتند. همچنین فدراسیون فوتبال و سایت باشگاه استقلال نیز در بیانیه های جداگانه درگذشت آقا بیوک را تسلیت گفتند.
رئیس وقت فیفا سپ بلاتر در نامه ای که برای فدراسیون فوتبال کشورمان ارسال کرده بود نوشت:
مي خواهم تأسف عميق خود را از بابت خبر درگذشت بیوک جدیكار، بازيكن سابق تيم ملی ايران كه به چپ پای طلايي شهرت داشت، اعلام كنم.
از دست دادن چنين شخصيت و پيشكسوتی سخت است اما ياد هنرنمايی های او در زمين فوتبال به عنوان یک مهاجم همواره در يادها ست و حضور او به عنوان اولين لژيونر تاريخ فوتبال ايران، نشان می دهد كه وی چه بازيكن بزرگي بوده است.
وی خاطرنشان كرد:
فدراسيون بين المللي فوتبال بر خود لازم مي داند كه به خانواده بیوک جدیكار و فوتبال ايران اين مصيبت را تسليت بگويد و یک بار ديگر من به عنوان رئيس فيفا به خانواده جديكار و خانواده فوتبال ايران تسليت می گويم.
همچنین شيخ سلمان بن ابراهيم آل خليفه رئيس كنفدراسيون فوتبال آسيا نيز در پيامی به علی كفاشيان رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران، درگذشت بیوک جديكار را تسليت گفت. شيخ سلمان در نامه خود تصريح كرد:
به عنوان رئيس كنفدراسيون فوتبال آسيا، می خواهم به خاطر درگذشت بیوک جديكار بازيكن افسانه ای فوتبال ايران به خانواده فوتبال ايران تسليت بگويم. جديكار يكی از به يادماندنی ترين مهاجمان برترفوتبال آسيا و اولين بازيكنی بود كه به یک باشگاه خارجي ترانسفر شده بود.
بار ديگر از طرف خانواده فوتبال آسيا، درگذشت بیوک جدیكار را به خانواده فوتبال ايران تسليت می گويم.
شاید زوج طلاییِ "چپ طلایی" در دوران بازیگری اش، یعنی استاد پرویز کوزه کنانی بهترین شخصی باشد که بتواند دوست، رفیق و هم بازی سابق خود را توصیف کند:
امروز برای ما فوتبالیست ها، روزی غمگین و محزون است؛ مخصوصاً برای کسانی که در سال های دور با جدیکار هم بازی بوده اند؛ کسانی چون خود من، بیاتی ها، نادر افشار و ...
نمی دانم چه درباره جدیکار بگویم که حق مطلب را ادا کند. او بازیکن بسیار بزرگی بود _هم از نظر فوتبال و هم از نظر اخلاق ...
او واقعاً انسان عجیبی بود؛ نیکوکار به تمام معنا! بدون این که کسی خبر داشته باشد، بدون این که ما خبر داشته باشیم، یک بار می دیدیم که در خانه کسی را زده است و مقداری مواد غذایی کمک کرده است، یک بار دیگر در خانه ای را می زد و مصیبتی را به صاحبان آن تسلیت می گفت و در کل انواع و اقسام کمک هایی که از دستش برمی آمد را به هر کس که می توانست می کرد ...
او یک انسان خاص و مخصوص به خودش بود و از نظر فوتبال هم در دوران خودش منحصر به فرد بود. مشهور بود که می گفتند پای چپ او را توقیف کرده اند؛ در صورتی که قبل از جدیکار این لقب به عبدالله شوتی یا همان عبدالله سعیدایی یا کوهستانی (یکی از ستاره های نسل نخست فوتبال ایران در دهه 1310 و همدوره عباس تنیده گر) داده می شد.
او بسیار بازیکن بزرگی بود. اگر بخواهم از بازی هایی که او کرده خاطره بگویم باید کتاب های بنویسیم! یکی-دو خاطره را اینجا نقل می کنم:
یادم می آید که در ارتش شاهنشاهی افسر وظیفه بودم؛ به عنوان عضوی از تیم ملی ارتش فوتبال ایران انتخاب شده بودم و به مسابقات دهلی نو در هندوستان رفته بودیم ... در استادیوم بزرگی که آن زمان برای بازی های آسیایی یا همان المپیک آسیایی ساخته شده بود در مقابل 70،000 تماشاگر به میدان رفته بودیم که در میان آن ها شاه ایران، ملکه وقت ثریا، راجندرا پراساد (نخستین) رئیس جمهور هندوستان، پاندیت نِهرو _همان جواهر لعل نهرو، (اولین) نخست وزیر هند و غیره نیز حضور داشتند. در آن روز در برابر تیم ملی ارتش هند به میدان رفته بودیم. یادم نمی رود قبل از این که بازی شروع شود، شب در یک میهمانی که خیمه های بزرگی در آن در شهر دهلی نو زده شده بود، شاه رو به ما کرد و گفت: دلم می خواهد که فردا آبروی ما را حفظ کنید برای این که این پلوبازها (چوگان بازها) زیاد نتواسته اند (در آن رشته) مؤفق شوند و امیدوارم که شما (در فوتبال هم) جلوی آن ها کاری بکنید. جدیکار آن روز معرکه کار کرد و با دو گل جدیکار توانستیم ارتش هند را در خانه اش 0-2 شکست دهیم. زمانی که داشتیم از جلوی جایگاه رد می شدیم، شاه رو به جدیکار کرد و به او گفت: آقای جدیکار متشکرم! هیچ وقت این جمله را یادم نمی رود.
راجع به جدیکار باید خیلی حرف ها و خیلی جملات را بگویم. او کارمند کارخانه چیت سازی بود و چیت سازی آن زمان در عرصه فوتبال کارگری معروف بود؛ با راه آهن بازی داشتند، و جدیکار در آن بازی 5-4 گل زد. باورتان نمی شود شش تا هفت هزار کارگر چیت سازی و کارگر راه آهن، جدیکار را روی دست بلند کردند و او را از راه آهن تا کارخانه چیت سازی روی دست بردند آن هم در شرایطی که مدام نامش را صدا می زدند و تشویقش می کردند. او یک بازیکن عجیب و غریب بود که مشکل بود بتوانند به راحتی مهارش کنند. او استایلی فوق العاده داشت ...
جدیکار در کنار امثال صدقیانی و ناصر مخزنی _که به انگلستان رفت و در ساوتهمپتون بازی کرد و بعدتر به دلیل پروفشنال بودن از بازی در تاج محروم شد، یکی از اولین لژیونرهای ما بود.
صحبت در مورد جدیکار مثنوی هفتاد مَن کاغذ می طلبد. او از بازیکنان مخصوص به خودش بود. تیپ و استایل بازی او شبیه به بازیکنان امروزی مثل روبن و مسی بود و هرگز نمی توانستند توپ را از وی بگیرند. دو-سه نفر همیشه دور و بر جدیکار بودند تا او را مهار کنند، اما باز هم نمی توانستند! من و جدیکار هر روز با هم تمرین می کردیم و به همین دلیل برای رقیبان ما خیلی سخت بود تا ما را بگیرند (مهار کنند). تیم کاملی بودیم، در سمت راست نادر افشار بود، وسط محمود بیاتی بود و سمت چپ هم من و جدیکار بودیم؛ ژرژ مارکاریان هم بود. او (مارکاریان) در حال حاضر یک دکتر (پزشک) بزرگ است و در نیویورک کلینیک جراحی دارد. از بحث خارج نشوم؛ هماهنگی، جا عوض کردن، فضاسازی و همه چیز آن تیم معرکه بود! من و جدیکار می توانستیم از این سَرِ زمین تا آن سَرِ زمین، با سَر با توپ بازی کنیم، کاری که ندیدم کسی بتواند انجام بدهد.
او بسیار بازیکن بزرگی بود و یادش همیشه باقی خواهد ماند. امیدوارم یک روز باشگاه تاج مجسمه او را بسازد و جلوی باشگاه بگذارد. مگر باشگاه های دیگر این کار را برای بازیکنان افسانه ای خود انجام نمی دهند؟ جدیکار هم برای تاج یک بازیکن افسانه ای بود!
جدیکار غیر از این که بازیکن بسیار خوبی بود، انسان بسیار برجسته ای نیز بود. یک روز خانمِ (همسر) امیر عراقی (اسطوره و ستاره ی سال های دور شاهین و تیم ملی) تلفنی با من صحبت کرد و گفت: آقای جدیکار مرتب دسته گل می آورد و از امیر عراقی که در بستر بیماری بود دیدن و عیادت می کند. البته امیر عراقی هم مدت ها ست به عالم جاویدان پیوسته است. همسر عراقی از این تعجب کرده بود که چطور جدیکار که یک تاجی قدیمی بود این طور خود را موظف می کند که به عیادت یک شاهینی قدیمی بیاید.
جدیکار در حد وُسع خود و تا جایی که دستش باز بود به مردم و به ورزشکاران کمک می کرد. او سعی می کرد به علاقه مندان فوتبال بیاموزد. در چند دقیقه نمی توان راجع به سجایای اخلاقی او صحبت کرد. روانش شاد ... به خانواده اش تسلیت می گویم ... به همسرش خانم دکتر واعظی، پسرش روزبه و دخترش انوشَن که در اتریش زندگی می کند تسلیت می گویم و برای آن ها آرزوی سلامتی می کنم ... یاد جدیکار همیشه در قلب ما جاودان خواهد بود ...
مراسم تشییع پیکر زنده یاد بیوک جدیکار، پیشکسوت ملی پوش باشگاه استقلال، صبح روز جمعه 29 آذر 1392، در ورزشگاه شیرودی (امجدیه سابق) برگزار شد. علی فتحاللهزاده مدیرعامل وقت باشگاه استقلال در کنار پیشکسوتانی چون غلامحسین فرزامی، فرامرز ظلی، علی جباری، مهدی کشاورز، مهدی حاجمحمد، عباس کردنوری، جواد قراب، علی شوری، حسن اعلم، جواد زرینچه و ... در این مراسم شرکت کردند تا آخرین وداع را با جدیکار داشته باشند. بدین ترتیب جدیکار روی دستان اهالی ورزش تشییع و در قطعه نام آوران بهشتزهرا به خاک سپرده شد. مراسم سومین روز درگذشت مرحوم بیوک جدیکار نیز روز یکشنبه اول دی ماه همان سال از ساعت 18 الی 19:30 در مسجد نور واقع در میدان فاطمی برگزار شد.
در جریان تشییع پیکر آقا بیوک؛ علی جباری، کاپیتان اسبق و رئیس وقت کمیته پیشکسوتان استقلال با یادی از بیوک جدیکار اظهار داشت:
وقتی من فوتبال حرفهایام را آغاز کردم تازه مرحوم جدیکار فوتبالش به پایان رسیده بود اما همیشه بازیهای او را تماشا میکردم ...
یادم نمیرود وقتی خیلی کمسن و سال بودم شنیده بودم جدیکار در لالهزار تهران یک فروشگاه دارد، به خاطر همین میرفتم آنجا تا به عنوان یک هوادار او را ببینم.
جباری در ادامه گفت:
او در فوتبالش بیتکرار بود. بهترین گلزن بود و از قدرت شوتزنی خیلی بالایی برخوردار بود یادم است آنقدر شوتهایش محکم بود میگفتند پای راست او را قفل کردهاند.
فوتبالی که جدیکار داشت، بینظیر بود او جدا از فوتبال انسان بسیار خوب و شریفی بود. او این سالهای آخر قبل از بیماریاش همیشه میآمد و با ما پیشکسوتان فوتبال بازی میکرد. خاطرات خوبی کنار هم داشتیم و حیف که دیگر او را کنار خود نمیبینم.
مهدی حاج محمد، جوکرِ تاریخی و ذخیره طلاییِ تاج در جریان فتح ستاره اول نیز در ارتباط با جدیکار چنین گفت:
ایشان در دهه سی تا چهل فوتبال بازی می کردند و یکی از معروف ترین بازیکنان فوتبال ایران بودند، به گونه ای که تمام مادران و پدران ما بیوک جدیکار را می شناختند.
همچنین مهدی کشاورز، دروازبان تاج در دهه چهل گفت:
جدیکار یک اسطوره بود ... او یک بازیکن بزرگ در تاریخ این مملکت بود که برای تیم ملی ایران و باشگاه تاج خیلی زحمت کشید. امیدواریم که ورزش ما به فکر این پیشکسوتان خود که پیر و خانه نشین شده اند (در همین دوران حیاتشان) باشد ...
بازیکن اسبق استقلال علی شوری که از مسئولین و گردآورندگان پیشکسوتان استقلال در بازی های فوتبال نیز هست، به شکل بسیار تلخ و طعنه آمیزی عنوان کرد:
به عنوان یک استقلالی وظیفه خودم دانستم در این مراسم شرکت کنم. با بچه های پیشکسوت آمدیم تا در این مراسم شرکت کنیم. ضمن این که ما تیم فوتبال پیشکسوتان مان را در همین مراسمات جمع می کنیم چون اکثراً در همین مراسم ختم حضور دارند و پیدایشان می کنیم!
فرامرز ظلی یا همان عمو ظلی خودمان نیز در رثای جدیکار با خواندن شعری سپید نقل کرد:
جدیکارها کم آدمایی نبودند! آدمای بزرگی بودند. فقط می توانم بگویم:
ای رفیق! دلم برای تو تنگ است و از دریچه هنوز به را آمدنت با امید می نگرم ...
تو ای سخاوت لبریز ابرهای بهار و تو ای نهایت خوبی چگونه با تو بگویم ...
دلم برای تو تنگ است ...
در پایان بد نیست که به بازخوانی یکی از معدود مصاحبه های بیوک خان جدیکار به عنوان یک حُسنِ ختام برای بزرگداشت این بزرگمرد بپردازیم؛ این مصاحبه در اواسط فروردین ماه سال 1382 توسط بخش ورزشی سایت تبیان با «چپ طلایی» ماندگار فوتبال ایران صورت گرفته بود:
لطفاً بفرمائيد متولد کجا و چه سالی هستيد؟
من در تبريز و در سال 1308 بدنيا آمده ام.
يعني چند سال داريد؟
شناسنامه می گويد 73 سال ولی دلم مي گويد 37 سال.
فوتبال را از کجا و از کِی آغاز کرديد؟
حدود 9 يا 10 ساله بودم که گذرم به زمين شماره 3 شهباز افتاد و با ديدن آن مسابقه عاشق فوتبال شدم.
اولين تيم و اولين پستی که در آن فوتبال بازي کرديد چه بود؟
باشگاه تهران جوان. اول دروازه بان بودم آن هم در حدود 2 سال، تا اينکه زنده ياد علي دانايی فرد با تاسيس تيم تور به سراغ من آمد و به خاطر شوت های سهمگين پای چپم مرا ملزم به بازی در خط حمله کرد.
چگونه و چند سالگی به تيم ملی راه پيدا کرديد؟
با درخشش در همان مسابقات و شکست تيم شاهين به تيم منتخب تهران دعوت شدم که همان تيم ملی بود. حدوداً 17 يا 18 ساله بودم که عضو تيم ملی شدم .
اولين مربی خود را نام ببريد؟
مرحوم آقاي علي دانايی فرد پدر ايرج دانايی فرد.
پست اصلی و تخصصی شما کجا بود؟
مهاجم گوش چپ با شماره 11.
از خاطرات و شرايط اولين بازی های خود در تيم ملی بگوئيد؟
در اولين بازی ملی در مقابل افغانستان بازی کردم و در دومين بازی ملی ام که مقابل ترکيه بود يک اتفاق جالب صورت گرفت که به عنوان خاطره برايتان تعريف می کنم . در آن بازي ايران سه بر يک از حريف خود پيش بود که يک باره داود نصيری داور مسابقه من را از بازی اخراج کرد و ترک ها هم يکی از گل های خورده را جبران کردند تا اينکه تماشاچيان بيش از اندازه اعتراض کردند و داور در يک اقدام نادر و خنده دار مرا صدا کرد و از من خواست تا به زمين بازی برگردم. و بعد هم ترک ها اعتراض کردند.
نام باشگاه هايی که تاکنون در آنها بازی کرده ايد؟
تور، تهران جوان، تاج سابق و ويکتوريا کلوپ برلين در آلمان.
در چه رده های تيم ملی و چند سال و چند گل به ثمر رسانده ايد؟
در آن موقع مستقيم به تيم بزرگسالان رفتم. و حدود 15 سال سابقه ملی و باشگاهی داشتم و 143 گل ملی و باشگاهی در طول 15 سال عمر مفيد فوتبالم به ثمر رساندم که حدود 130 گل آن با پاي چپ و شوت بود.
بازيکنان مورد علاقه شما در زمان خودتان چه کسانی بودند؟
بازيکنان آن روزها واقعاً چيز ديگری بودند اما من بياتی، عارف قلی زاده، پرويز ابوطالب، محمد رنجبر و منصور اميرآصفی را بيشتر مي پسنديدم.
تبيان: اولين پولی که از فوتبال گرفتيد چقدر بود؟
از باشگاه تاج در سال اول پولی نگرفتم و حتی در کارخانه چيت سازی کار می کردم تا هم خرج زندگی را بدهم و هم بتوانم به فوتبال بپردازم؛ اما بعدها مسئولان تيم تاج آن موقع مقداری پول و مزايايی را در نظر گرفتند و بعد هم توسط تاج به تيم آلمانی رفتم که آن زمان 1500 مارک بطور ماهيانه حقوق می گرفتم.
نظرتان در مورد قراردادها و پول هايی که بازيکنان امروز فوتبال می گيرند و تفاوت آنها با نسل شما چيست؟
عرض کردم من کار می کردم تا کفش و لباس فوتبال تهيه کنم يا خرج خانواده بدهم. بعدها با حمايت باشگاه و درخشش در تيم ملی توانستم با کمک برادر بزرگم مرحوم اکبر آقا اولين فروشگاه لوازم ورزشی ايران را بنام برادران جديکار تاسيس کنيم، که آن موقع هم با تربيت بدنی استان تهران هماهنگی و همکاری می کرديم و به آنها و برای پيشرفت فوتبال لباس و کفش رايگان مي دادم. امروزه بازيکنان قدر پيراهن ملی و باشگاهی را آن طور که بايد بدانند نمی دانند و تعصب قديمی ها را ندارند ولی چند برابر ما قرارداد می بندند و پول می گيرند؛ البته اين طبيعی است و من خوشحالم که فوتبال حرفه ای شده يا بهتر بگويم دارد حرفه ای می شود و جوانان پولدار می شوند و باز هم معتقدم اين پول ها برای ورزشکار حرفه ای و با فرهنگ ايرانی ناچيز است.
فرق فوتبال امروز و کنونی را با فوتبال دوره خود بگوئيد؟
فکر می کنم قدرت بدنی در زمان ما در نزد بازيکنان بيشتر بود چون سالم تر و دارای تغذيه ای بهتر و طبيعی تر بوديم. البته تعصب و عشق حرف اول را مي زد اما بايد اعتراف کرد که بعد از نسل ما هم نيز فوتبال پيشرفت کرد و کمی تکنيکی تر شد.
در خصوص انتقالتان به باشگاه ویکتوریا کلوپ برلین توضیح بدهید؟
آن موقع در اوج بودم و مسائلی مانند مترجم و مسئول (مدیر) برنامه ها وجود نداشت و آن زمان جزو اولین نفرات بودم و با پول خوبی از ایران به آلمان رفتم و اتفاقاً در آن جا فیکس بودم. اما فوت ناگهانی مرحوم پدرم و مشکلات خانوادگی باعث شد قید آلمان را بزنم و به ایران بازگردم که در ادامه به تاج تیم سابق پیوستم؛ اما بعدها افسوس خوردم که چرا در آلمان دوام نیاوردم.
آیا پس از بازگشت از آلمان باز هم فروغ و آمادگی همیشه را داشتید؟
بله به محض بازگشت و عضویت در تاج و به موازات آن به تیم ملی دوباره دعوت شدم که یکی از بازی ها با تیم ملی عراق بود که نتیجه این بازی به نتیجه تساوی 4-4 رسید و من موفق شدم هر 4 گل ایران را به ثمر برسانم.
از خداحافظی با زمین و دنیای پر خاطره فوتبال خودتان بگوئید؟
اجازه بدهید خیلی روی این موضوع صحبت نکنم، فقط اینکه در سال 1342 و در حالیکه هنوز می توانستم بازیکن سرنوشت سازی باشم تصمیم به ترک فوتبال ملی و باشگاهی گرفتم و به بهانه و از فرط ناراحتی یک پنالتی از دست رفته توسط خودم زمین فوتبال را بوسیدم و دور را به جوانان سپردم.
افتخارات ورزشی خود را بگوئيد؟
بازی در تيم کشورم آن هم در تيم ملی روزگاران قديم که همه بازيکنان آماده و از سطح بالايی برخوردار بودند. حضور در تيم ارتش ايران، بازی در تيم باشگاهی ويکتوريا برلين، گلزني به لو ياشين دروازه بان نامی آن روز دنيا و از همه مهمتر با غيرت و با عشق بازی کردن برای سربلندی باشگاه و کشورم و رضايت فوتبالدوستان.
لطفاً در مورد گلزنی به لو ياشين توضيح بيشتری بدهيد؟
فکر می کنم با تيم زسکا مسکو بود که در تهران ياشين گلر افسانه اي جهان کری خوانده بود و گفته بود کسی نمی تواند در ايران به من گل بزند. و همين انگيزه و لطف خدا باعث شد که من آنچنان گلی از گوش چپ و با پای چپ به او زدم که مات و مبهوت ماند و بعد از بازی نيز به من ابراز محبت و تحسين کرد. البته يادم هست که بعدها يکبار ديگر اکبر افتخاری چپ پای ديگر تيم ملی نیز به ياشين گل زد.
بازيکنان مورد علاقه تان در حال حاضر کدام نفرات هستند؟
علي دايی، علي کريمی، مهدی مهدوی کيا، جواد زرينچه، احمد رضا عابدزاده، خداداد عزيزی و کريم باقری.
از بازيکنان چپ پاي جديد تيم ملي در چند سال اخير کار کداميک را می پسنديد؟
اگر ناراحت نشوند کار هيچکدام را ... چون هر کدام در کاري دارای ضعف هستند و کامل نيستند مثلاً يکی خوب سانتر می کند ولی شوتزن نيست؛ ديگری خوب شوت می زند ولی سانتر خوب نمی کند يا نمی توانند در حال حرکت خوب سانتر کنند؛ فقط چند بار رضا شاهرودی را ديدم که در حال حرکت خوب سانتر می کند. در کل چپ پای عالی و کاملی به نظر من نداشته ايم ولي با جوانانی که می بينم اميدوارم روزی صاحب چپ پای کلاسيک و کامل شويم.
کار کدام تيم داخلی و خارجی را مي پسنديد ؟
برزيل، انگيس، آلمان و در ايران نيز هم استقلال و پرسپوليس هستند که به چشم می آيند اما اميدوارم روزی شاهد رشد ساير تيم های شهرستانی باشيم.
مي دانيد که فعلاً صدر نشين های ليگ برتر شهرستانی ها هستند نظرتان در مورد مربيان ليگی چيست و چقدر از آنها شناخت داريد؟
بله شنيده ام اميدوارم تا پايان ادامه يابد. اينطوری فوتبال ايران از دو قطبی بودن درمی آيد، اما متأسفانه چون کمتر در ايران هستم و تازه آمده ام شناخت چندانی از وضعيت مربيان حاضر در ليگ ندارم.
اگر مایلید کمی در خصوص زندگی شخصی تان حرف بزنید؟
دارای همسری فداکار و مهربانی هستم که پزشک است و دو فرزند دارم که دخترم در اتریش و پسرم در آمریکا زندگی می کند. شکر خدا از زندگی خود راضی هستم. من و همسرم مرتب در میان فرزندانمان همچون توپ فوتبال به این ور و آن ور می رویم تا باعث خوشحالی آنها باشیم ودلتنگ آنها نشویم.
اگر دوباره متولد شوید آیا باز هم فوتبالیست می شوید؟
بله صددرصد!
اگر پیشنهاد مدیریتی و مربیگری در ایران به شما داده شود می پذیرید؟
خیر!
هنگامی که در خارج از کشور هستید هم فعالیت ورزشی دارید؟
بله با همبازی های سابقم آقایان تنیده گر، غریب، بیاتی، نادر افشار، عارف قلی زاده و مسیح مسیح نیا در آمریکا بازی می کنیم. چند سال پیش هم در مقابل تیم هنرمندان بازی کردیم.
به نظر شما چه باید کرد تا فوتبال ایران ترقی کند؟
مدیریت، تزریق سرمایه های مالی هنگفت، ساخت استادیوم های مختلف و بها دادن به مدارس فوتبال و نوجوانان و دور کردن افراد غیر ورزشی و ناکارآمد از ورزش.
به نظر شما در حال حاضر چه کسانی لیاقت ریاست فدراسیون فوتبال ایران را دارند؟
اخیراً با آقای خبیری آشنا شدم هر چند که مذاکره ما اندک بود اما با توجه به ذهنیت قبلی از ایشان، دکتر خبیری را مناسب می بینم هر چند که دکتر دادکان هم انسان بی ریا و زحمتکشی است که فکر می کنم بسیار مفید می تواند واقع شود. من با ارادتی که به آقایان دارم اما نفراتی چون خبیری، دادکان، پرویز ابوطالب و رنجبر که همبازی من هم بوده اند را ترجیح می دهم.
چه شناختی از نفرات نامبرده دارید؟
عرض کردم دکتر دادکان انسان با محبت و مخلصی است که نسبت به بنده هم لطف داشته و تحصیلکرده هم هستند. آقای ابوطالب نیز از دوستان بسیار قدیمی و صمیمی من هستند که هرگاه به تهران بیایم با ایشان حداقل در تماس هستم و او را فردی با تدبیر و خوش فکر می دانم.
در خصوص کاندیدا شدن استاد حسین فکری (برای ریاست فدراسیون فوتبال و رقابت با محمد دادکان) چه نظری دارید؟
متاسفانه من این خبر را نمی دانستم و اکنون از شما شنیدم به این ترتیب حضور استاد فکری همه برنامه ها را بر هم می زند چرا که ایشان از زجر کشیده های فوتبال ایران بوده و هست. ایشان حتی مدتی در تیم تهران جوان مربی من بودند و بجز همه این ها ایشان سالم ترین و پاک ترین فرد از نظر فکری و اخلاقی هستند.
به نظر شما برای تیم ملی ایران مربی خارجی مفید است یا داخلی؟
به نظر من اگر مربی خارجی از نوع مطرح و سطح بالا باشد مفیدتر است. اما اگر مربی خارجی در سطح پایه ای و جهت استعداد سازی در کنار مربیان جوان و آینده دار ایرانی تلفیق شود بازدهی مناسب تری دارد.
آرزوی ورزشی خود را بگوئید؟
اول سلامتی و سربلندی ورزشکاران و ملت ایران ، دوم اینکه دوست داشتم حتی دقایقی از فیلم بازیهای زمان خود را داشتم تا مردم عزیز و نسل امروز فوتبال می دیدند. افسوس که به دلیل عدم امکانات آن موقع عکس خوب و فیلمی از بازی هایم به جای نمانده است.
چه پیامی برای بازیکنان و هم پستی های خود در حال حاضر دارید؟
در ابتدا آرزوی موفقیت دارم و سپس از آن ها می خواهم که فقط و فقط تمرین کنند و مواظب سلامت روحی و جسمی خود باشند بدون شوخی همین الان با 73 سال سن حاضرم با تمام چپ پاهای تیم ملی مسابقه بدهم و از هر 10 ضربه کاشته 9 شوت را با پای چپ به تیرک دروازه بزنم. چون هنوز هم تمرین می کنم.
لطفاً در خصوص نفرات و تک واژه های نامبرده مختصر توضیح بدهید؟
علی پروین: بسیار خوش فکر بازی می کرد. من که بازی او را خیلی دوست داشتم.
استقلال: هنوز هم دوستش دارم و در خارج از کشور هم نتایج این تیم را دنبال می کنم و عاشقش هستم.
پرسپولیس: بهتر است بگویم شاهین. آنها تیم خوبی بودند ولی ما بهتر از آنها بودیم. در ضمن در مجلات خواندم که حسین کلانی به ایران بازگشته؛ دلم برای بچه های خوب شاهین چون آقایان جعفر کاشانی، همایون بهزادی و دیگر عزیزان تنگ شده و آرزوی سلامتی برای آن دوستان دارم.
نیکبخت واحدی: هنوز خیلی جوان و کم تجربه است اما آینده دار.
ناصر حجازی: گلر خیلی خوبی بود.
ایران: خون رگ های من و تمام امیدم.
پیشکسوتان ورزشی: فراموش شده های دلشکسته و گنجینه های خاک خورده.
در پایان اگر حرف و پیام خاصی برای بینندگان و جوانان ایرانی دارید بفرمائید؟
اولاً از تمام مردم ایران تشکر می کنم که هر گاه من را می شناسند مورد لطف خود قرار می دهند البته از آنهایی که نمی شناسند گله ای ندارم چون اختلاف نسل و معرفی از طریق رسانه ها در مورد نسل ما چندان کافی نبوده، اما من و امثال من به عشق و محبت این مردم بزرگوار زنده ایم و از شما تشکر می کنم که یادی از ما کردید. من هم از این به بعد سعی می کنم از خارج از کشور ورزش و فوتبال ایران را دنبال کنم. در پایان از شما تشکر می کنم و آرزوی سربلندی و سلامتی برای یکایک مردم ایران دارم.
روحش شاد و یادش گرامی باد
همچنین بخوانید:
قرمزی رنگ نیَنداخته بیهوده بر دیوار، پنج سال از واپسین پرواز سرطلایی گذشت