پیش از چرخه ، سه گانه مرگ : خون مقدس است
افرادی که آخرین نسل طلایی رئال مادرید را دیدند تا ابد تحت تأثیر مثلث BBC قرار خواهند گرفت. مثلثی که حریفان را یکی پس از دیگری قربانی میکرد و گرفتن عناوینی همچون لیگ قهرمانان اروپا برایش عادت شده بود. تا سالها فکر میکردند که لباس رئال مادرید قرمز است چون حتی برای یک لحظه هم خون حریفان از آن لباس سفید پاک نمیشد. وقتی سال ۲۰۱۸ رهبر این سه گانه یعنی رونالدو بزرگ رئال مادرید را ترک کرد هواداران رئال به شوک عظیمی فرو رفتند. این اولین اصابت چاقو به بدنه آن مثلث بود. ضربات بعدی وقتی وارد شد که گرت بیل افت شدیدی کرد و عملا برای ترکیب بی استفاده شد. وقتی که داشت از پیکر رئال مادرید پسا رونالدو خون می چکید، گرت تصمیم گرفت لپ هایش را قرمز کند و نقش دلقک را بازی کند. او حتی اجازه نداد که طرفداران بتوانند گند کاری هایش را جمع کنند. هواداران قادر بودند بعد از چند وقتی که آب ها از آسیاب افتاد با تفسیر های مختلف از رفتار گرت بیل و بزرگ کردن اعمالش در باشگاه، روی آن دلقک بازی را بپوشانند ولی وقتی که هر کسی میتواند سرچ کند و عکس گرت را با آن پرچم معروف ببیند، راه حل دیگری نمی ماند. قلب مادریدیستا شکست و فهمیدند که بعد از ایکر فقط خون مقدس است. حالا از آن سه گانه مرگ فقط کریم با دستان بانداژ شده می ماند. کریمی که نگذاشت اسم رئال لکه دار شود ولی ۳۴ سال سن نکته ای است که نشان می دهد کریم متعلق به نسل دیگریست. اما برای مرحم این درد پدر خوانده بزرگ و اصحاب رسانه به ما وعده سه گانه وینیسویس-هالند-امباپه را دادند که جز مورد اول همگی مردند. بنزما و وینی هر دو در سه گانه مخصوص خود نقش آفرینی میکردند هرچند سه گانه کریم حریفان را میکشت ولی سه گانه وینی شروع نشده کشته شد.
پرده اول : چرخه شهوت
*همیشه عادت داشتم صبح ها در آن سالن مجلل و بزرگ منتظر بمانم که فاحشه اعظم بیاید و با آن کلام شیوا و جذاب از خاطرات جنسی اش بگوید و با بی حیایی کامل صحنه هایی را نقل کند که مرا به اوج شهوت برساند. هرچه کلامش گرم تر می شود، حس درون من نیز بیشتر می شود تا جایی که اگر یک قسمت از خاطره را با جزئیات تعریف نکند مجبورش میکنم از اول آن را بازگو کند. زندگی یک تجاوز بزرگ است، شاید به همین دلیل ویترین هر چیزی را هرزه نگاری پر کرده ...
زمانی که رسانه اعظم بحث آمدن امباپه و هالند را مطرح کرد همه را به جنون رساند. چنان این پیام گیرا بود که انگار با حرف چند خبرنگار صاحب پروژه ای قدرت مند شده ایم. برای رسانه این حد از جنون کافی نبود پس در حالی که جلوی مخاطب با میله میرقصید، یک لایه از پوشش خود را کمتر کرد و بحث خرید شوامنی هم روی زبان ها انداخت. همه چیز عالی به نظر می رسید گویی که انگار آینده را برای ما مینویسند. همیشه عادت داشتم که صبح ها در آن اتاق کوچکم بنشینم و منتظر اخبار جدید بمانم تا رسانه با آن کلام شیوا و جذاب از اتفاقاتی نقل کند که هرگز نخواهد افتاد.
پرده دوم : چرخه مدفوع
*فلسفه دساد هرگز پیچیده نبود. نیازی نبود که سالها مطالعه کنم تا بتوانم یک کلمه از آن جملات را بفهمم. زندگی برای دساد خوردن، دفع کردن، رابطه جنسی، کشتن و مردن بود.به یاد دارم آن شب درآن سالن، محفل بزرگی بر پا شد. اشراف کنار هم قرار گرفته و برای یک شام مجلل آماده می شدند. تا به خودم آمدم شام سرو شد و در دیس ها و ظروف طلایی همگی مشغول میل کردن مدفوع بودند …
مارکا و آ اس نامی آشنا برای خوانندگان این متن است. دروغ هایی که اخیرا در این رسانه ها مطرح شد سرانجام خوشی پیدا نکرد. وقتی بنزما جانشینی در ترکیب برای خود نداشت همیشه تیم رنج می کشید. همین رنج ها باعث شد که شو جدید رسانه آغاز شود و آلوارز، پدیده جوان آرژانتینی را هدف نقل و انتقالاتی رئال در زمستان معرفی کنند. پدر خوانده هرگز در این کورس وارد نشد. اما برای گندی که زده شده بود بار دیگر یک پدیده صرب از تیم فیورنتینا نقل و نبات رسانه ای شد. با توجه به رقم فسخ معقول و کیفیت بالایی که داشت گزینه مناسبی به نظر می رسید. همه میدانند که اگر رئال به او پیشنهاد میداد قطعا در کورس با تیمی که سهمیه سی ال فصل آینده اش قطعی نشده بود جلو می افتاد و به راحتی ولاهوویچ را جذب می کرد. اما این گزینه هم هدیه دیگری بود که پرز تقدیم به دوستان صمیمی اش در یوونتوس کرد ! گند های پرز و دروغ های رسانه به مرحله ای رسید که نیاز به پوشش دفاعی جدید داشت. این پوشش، هالند بود. فردی که هدف اول نقل و انتقالاتی رئال در کنار امباپه به شمار میرفت اما نفهمیدیم که چرا یک دفعه جو رسانه ای از هالند یک بازنده همیشه مصدوم ساخت. حالا نوبت رویز و رونکرو بود که با متن های اسطوره ای و تأثیر گذار خود از هالند یک پول پرست هم بسازند. هرجایی هم که استدلال کم می آمد به کمیسیون های نجومی مرحوم رایولا اشاره میکردند. گذر زمان باز هم بعضی اشخاص را رسوا کرد و بند فسخ ۶۰ میلیونی به علاوه کمیسیون های کمتر از حد انتظار هالند، حسرت دیگری برای طرفداران رئال مادرید بود. نیازی نیست به شوامنی ای اشاره کنم که بعد از هالند آمدنش قطعی به نظر می رسید ولی همه امید ها راجب او هم بر باد هوا رفت. در حالی که در آن محفل مجلل پدر خوانده و اصحاب رسانه منتظر شام بودند، سر آشپز در دیس ها و ظروف طلایی امباپه را سرو کرد !!
پرده آخر : چرخه خون
*هرچه به پایان نزدیک تر می شدم، رذالت بیشتری را احساس می کردم. گاهی می توان به انسان ها بی تفاوت بود. گاهی می توان آن هارا با حرف تخریب کرد و گاهی نیز باید به صورت جسمانی به آن ها ضربه زد. وقتی احساساتت به هیچ وجه ارضا نمی شود آخرین راه کشتن است. نزدیک ظهر بود و من روی صندلی، درست مقابل پنجره نشسته بودم. وسط حیاط افراد منتخب را شکنجه می دادند. اول با شلاق زدن آن ها شروع میشد و به قطع عضو می رسید تا در نهایت به دار آویخته شوند یا پوست از سرشان کنده شود. مقصد نهایی مرگ بود اما میزان رنج، تفاوت ها را رقم می زد …
برای هر مادریدیستا روز آخر اردیبهشت ۱۴۰۱ روز خاصی خواهد بود. بمبی که بیست و نهمین روز این ماه فعال شد، دو روز طول کشید که به شکل وحشتناکی منفجر شود. «امباپه با پاریس تمدید کرد» ، همین تیتر کافی بود که دیگ جوشان احساسات از هر زمان دیگری بیشتر داغ شود و خشم و نفرت، تمام سلول های بدن را درگیر کند. تا جایی که دوست خواهیم داشت باعث و بانی این اتفاقات به نابودی برسد. تلخ اما حقیقت. دوگانه ای که فناپذیر نیست. این انتظار چهار ساله یک فاجعه بود اما چه میتوان کرد؟ محکوم بودیم که خشم خود را سرکوب کنیم ولی به چه قیمتی؟ به قیمت اینکه مارکا بنویسد بعد از منتفی شدن انتقال امباپه، آمدن شوامنی صد در صد است؟ واقعا رسانه بی حیاست! ولی هرگز به فرومایگی این متن نمی رسد. گاهی فضیلت در رذالت است.
سخن آخر
در روز های اخیر اشخاص زیادی از چشم ما افتادند و خار شدند. چه آن هایی که عامل شکست های اخیر بودند و چه آنهایی که از این شکست ها ابراز خوشحالی می کردند. «در این دنیا ممکن است هر اتفاقی بیفتد ولی هرگز تاج از سر رئال مادرید نمی افتد.»
🤍 HALA MADRID 🤍
* بخش هایی از رمان "سالو یا صد و بیست روز در سودوم"
نویسنده : دوست خوبم در سایت خبری رئال مادرید با نام مستعار «Flying Dutchman»