رویای سپید شبهای کریسمس تهران دههی 40 در "آرارات مارزاداشت" با لهجهی شیرین ارمنی یا همان استادیوم آرارات با او آغاز شد.
با عمو گارنیک پسران آراراتی یا همان استاد گارنیک مهرابیان...
|
"پدرم در تهران، یک مغازه کوچک داشت و طبق معمول ارامنه، پیاله فروشی میکرد. این طور میگفتند یعنی عرق میفروخت. خیلی قدیم بود. من از بچگی در فیشرآباد زندگی میکردم. ما پنج جوان ارمنی بودیم که همیشه با هم بودیم. البته دوستهای مسلمان هم داشتیم. از ما پنج نفر چهار نفرمان ورزشکار شدیم. شاید به خاطر آنکه محل باشگاه تاج یا دوچرخه سواران سابق، آن موقع در خیابان ایرانشهر قرار داشت..."
گارنیک، از کودکی میشود شاگرد استاد علی داناییفرد و به سبک قدیمیها، فوتبال و مرام و درس زندگی را از استاد میآموزد:
" علی آقا خیلی محبت داشت. خیلی چیزها به ما یاد داد. میگفت سعی کن در زمین خودت باشی. نگاه نکن ببینی دیگران چه کار میکنند. سعی کن ببینی تو چه کار میتوانی بکنی. ... همیشه تکه کلاماش «بچه» بود. به بیشتر ما میگفت: «بچه». این تکه کلام علیآقا رو من هم اثر گذاشته بود و با این که اکثر شاگردانم مثلِ کارو و آرشاویر و اسکندریان بزرگ شده بودند، باز من به همه میگفتم، بچه."
آرارات ۱۹ تیر ۱۳۴۳ - پس از شکست 3-0 شاهین
از راست :
ایستاده : آغاسی هاکوپیان ، کارو حقوردیان ، واهان سیمونیان ، الکو وارطانیان ، گارنیک مهرابیان ، خاچیک هاروتونیان ،
نشسته : گوگو بوخانیان ، هاملت آصفی ، هنریک سرکیسیان ، لئون کورائیان ، گوستاند هاروتونیان
گارنیک خیلی زود و در 17 سالگی، به خاطر مهارت در کنترل و حرکت با توپ به تیم اول تاج و تیم ملی دعوت میشود. و بعدتر، ماموریتی بزرگتر را بر عهده میگیرد:
" من در کارخانه ی کانادادرای شروع به کار کردم که صاحبش ارمنی بود. یک روز صاحب کارخانه به من گفت که تیم آرارات به زحمت از دسته ی دو به دسته ی یک آمده ولی تیمش خیلی ضعیف است. بازیکنهایش پیر هستند. بیایید بروید تیم را درست کنید. من به باشگاه آرارآت رفتم. پشیمان نیستم. دوست داشتم یک روزی مربی بشوم و این مسئله خیلی به من کمک کرد."
ساخت یک تیم، برای گارنیک جوان کار آسانی نیست. مگر آنکه....
"سال اول ۱۴ بازیکن داشتیم. بیشتر از این نداشتیم. در رقابتهای باشگاههای دسته یک بین پانزده تیم ششم شدیم. بعد فکر کردم این طور که نمیشود، باید بازیکن یا بسازیم یا پیدا کنیم. اجازه هم نداشتیم غیر از ارمنی کس دیگری را بگیریم. پولی هم نداشتیم. ولی عشق بود. عاشق فوتبال بودیم. شاهین حقوردیان- برادر بزرگ کارو- یکی از افرادی بود که به کمک او، توانستم کارهای زیادی برای ارامنه انجام بدهم. به شاهین گفتم برویم نارمک و مجیدیه – ارامنه در این محلات زیاد بودند- آنجا در زمینهای خاکی بازی بگذاریم و ببینیم اگر بازیکنی پیدا کردیم بیاوریم آرارات، تا حداقل 18بازیکن داشته باشیم."
گارنیک، میشود معمار آرارات، با دستان خالی. وقتی نصف حقوق ماهی 600 تومان بابت مربیگریاش را میداد تا کالباس و خیارشور و گوجه ارمنی بخرد و بدهد مادام برای بچههای آرارات ساندویچهای درست کند که هنوز هم در پیری وقتی یادش میفتند آب از دهانشان راه بیفتد. در اسفند 1341 و با ایستادن آرارات تازه وارد در جایگاه ششم جدول لیگ تهران، کیهان ورزشی لب به تمجید از گارنیک مهرابیان، میگشاید:
"گارنیک مهرابیان , یک تکنیسین واقعی است . جوانی که ارارات را به یک تیم نیرومند تبدیل کرده"
سرانجام و در سال 1347، طوفان تغییرات و جدایی کارو از آرارات به تاج در راه قهرمانی آسیا و ... دورهی 6 سالهی گارنیک مهرابیان روی نیمکت آرارات و دوران منصور خان امیرآصف آغاز میشود. روزهایی که عمو گارنیک همچنان در نقش پدری دلسوز در کنار باشگاه میگردد و البته در کنار حشمت خان مهاجرانی میشود یکی از دو دستیار ایرونی فرانک اوفارل در تیم ملی. عمو گارنیک، یک مربی غریزی بود و دنیا دیده. شاگرد دورههای دتمار کرامر مربی قهرمان اروپا با بایرن مونیخ در تهران. مردی که از خیابان نادرشاه تا بهارشیراز و مجیدیه را میگشت تا ستارهی جدیدی به فوتبال ایران معرفی کند. کارو حق وردیان، آندرانیک اسکندریان، آرشاویر ملکی , هاملت آصفیان، گارنیک شهبندری و ... ورود بچههای عمو گارنیک به تیم ملی هر کدام قصهای دارد. از کشف آرشاویر ملکی در خیابان با گوش دادن به صدای شوتهای او به دیوار تا ورود آندرنیک اسکندریان به تیم ملی.
"دیدم اوفارل دارد ناخنهایش را میجود. هر وقت ناراحت بود ناخنهایش را میجوید! گفت برای بک راست خیلی ناراحتم و نمیدانم چه کار کنم. گفتم والا من یک نفر را میشناسم اگر موافقت کنید. بعد آندرانیک را معرفی کردم. دو سه نفر را هم مهاجرانی گفت. اوفارول گفت باید اینها را تست کنم. برای تست آندرانیک را گذاشته بودند بک چپ و پروین و حسن روشن را گذاشته بودند مقابلش. دو بازیکن خوب را گذاشته بودند روبرویش. با اسکندریان صحبت کردم و گفتم نگذار اینها رد بشوند چه پروین چه روشن... آن روز آندرانیک بهترین بازی را کرد. و برای تیم ملی انتخاب شد..."
گارنیک مهرابیان، بار دیگر و در سال 58، به آرارات عزیزش باز میگردد. اینبار برای نجات تیم در طوفان زیر و رو شدنها. تلاشهایی که سرانجامی ندارد و عمو گارنیک، مملک ناگزیر جلای وطن میکند. سفر به ینگه دنیا و زندگی در کالیفرنیا و تاسیس آکادمی فوتبال پیونیک لس آنجلس به یاد روزهای خوش گذشته... ممنون موسیو گارنیک!
استاد گارنیک محرابیان، نفر سوم نشسته از سمت چپ،
بازی یادبود مائوک خدابخشیان