برای ما آدم های هزاره سوم، فایت کلاب رخداد ویژه ای است. آن قدر ویژه که شاید اگر قرار باشد زندگی مان را از یک جایی به دو بخش تقسیم کنیم، نقطه تلاقی، بعد از ظهر همان روزی باشد که برای اولین بار فیلم را دیدیم. در واقع ما بچه های نسل وسط تاریخ - تعبیر همیشه ماندگار تایلر - درست زمانی به سراغ دیدن شاهکار فینچر رفتیم که قالب زندگی مدرن کم کم داشت شکل مان می داد. قالبی که ما را وادار می کرد قهرمان خودمان باشیم، خودمان را بپرستیم و برای خوبی خودمان همه چیز را کنار بزنیم. حقایقی که نه آن قدرها دور هستند که از یادمان رفته باشند و نه گاهی آن قدر تغییر کرده ایم که کنارشان گذاشته باشیم. فیلم که شروع می شد تصویر مبهمی از زندگی توی ذهنمان بود و چند ساعت بعد بهت زده به جروبحث های تایلر با خودش فکر می کردیم و دنیای جدیدی که فینچر برایمان تصویر کرده بود. فایت کلاب دستمان را گرفت و برد ته دالان تاریکی که یک مبارزه به ظاهر جسمانی و در باطن روانی انتظارمان را می کشید. مبارزه ای عمیق و تاثیرگذار. بار اول که فیلم را دیدیم به طور ناامیدکننده ای گیج و کلافه شدیم. مرتبه دوم قطعه های پازل آرام آرام کنار هم قرار گرفت تا اکران سوم ساده و مسحور کننده به نظر بیاید.
داستان فیلم که مواجهه یک آدم معمولی – و البته بیهوده – با جنبه عصیان گر، پریشان و نابودگر خودش هست، ممکن است هر روز بارها و بارها برای ما پیش بیاید. اینکه شکست برابر امیال و آرزوهای روزمره آن آدم معمولی به تظاهر رقت انگیز جنبه مرگبارمان بینجامد و اوضاع را پیچیده تر هم بکند. بعد آخر شب وقتی قرار است – برخلاف جک – خوابمان ببرد به کارهایی که کردیم فکر کنیم. اعمالی که حتما با یک جایی از منطق، اخلاق و شعورمان در تضاد و تناقض بوده اما از خود ما سر زده. بعد شاید بشود تصمیم گرفت. بشود شبیه جک لوله تفنگ را توی دهانمان بگذاریم و یک جوری از شر تایلر ناخودآگاهمان خلاص بشویم. یا به این فکر کنیم که چرا هر روز، هر ساعت و هر دقیقه برای همه چیز در تب و تاب هستیم. یا از قول تایلر «کارهایی را که دوست نداریم انجام می دهیم تا چیزهایی را بخریم که لازمشان نداریم».
البته این نگاه من است. یک بیننده ساده که از سینما همان قدر می داند که وظیفه دارد فیلم های با ارزش را پیش از مرگش حتما تماشا کند. همین. صدها عنوان نقد ظریف و طنزآمیز راجع به فیلم نوشته شده که ماهیت بسیاری از آن ها با فکر و برداشت های من بیگانه اند. حتی یک جایی خوانده بودم که وقتی فیلم اکران شد، باشگاه های مشت زنی زیر زمینی بسیاری در آمریکا به راه افتاد. تقریرها متفاوت اند دیگر. اصلا باید هم همین طور باشند. یعنی امکان ندارد بتوان برای چنین روایت پیچیده و ظریفی یک نگرش واحد پیدا کرد. تقابل برداشت ها در تمامی آثار هنری با قالب روانشناسی وجود دارد و قابل انکار هم نیست. هرچه که باشد، چهارشنبه پانزدهم اکتبر، پانزدهمین سالگرد اکران فایت کلاب بود. فیلمی 139 دقیقه ای که با جلوه های ویژه تصویربرداری و البته نمایش خارق العاده ادوارد نورتون و برد پیت برای همیشه در ردیف شاهکارهای سینما قرار گرفت. فیلمی که بی پرده به مبارزه با دنیای امروزی ها رفت و اگرچه از سمت سیاست مدارها پس زده شد اما توانست عامه مردم را جذب کند. یک جور مبارزه پنهان برای دنیایی که باید بهتر از این ها باشد.