وقتی شیرینی زندگی زیر دندونت مزه کنه معمولا دیگری اثری از عصیانگری باقی نمیمونه، زندگی نه زیر دندون بلکه زیر پاهای جادویی با یه توپ مزه بهترین های تاریخ فوتبال چشوند، اما استثناً این قرار نبود عصیانگری از بین بره برعکس عصیان اومد که یک زندگی خیلی میتونست خیلی شیرین تر باشه رو از بین برد.
داستان جورج بست یکی از عجیب ترین داستان های فوتبال هستش که میتونست الان جشن تولدشها رو بگیره و بهتر از اسطوره های سابق منچستریونایتد هر از گاهی از رشفورد و تیم تن هاگ بگه اما زیاده روی در مصرف الکل و داشتن یک زندگی بی قید و بند باعث شدن ۶۰ سالگی رو هم نبینه. داستان زندگیش قبل و بعد بازی در یونایتد زیاد تعریفی نداشت. غیر از ماجراهای پرسوز و گداز مربوط به داشتن پدری که و مادری که بچه ای به اسم جورج در بل فاست نمیشناخت.
بست در سایه کمبود خانواده بزرگ شد و مشکلات زندگی رو با فوتبال دربیل کرد. اونقدر که در سن ۱۵ سالگی چشم استعداد یاب های منچستریونایتد رو گرفت. باب بیشاب استعداد یاب شیاطین سرخ پس از مجاب کردن بست به حضور در الدترافورد از یک پله جدید در فوتبال حرف زد. پر بیراه نمیگفت. بست در تئاتر رویاها به بازیگر و ستاره اصلی تبدیل شد. به شهادت اونایی که بازیش رو دیدند دربیل زنی به شبیه او پیدا نشده است، اما فقط تکنیک وجه تمایز بست با بقیه نبود.
بعد از اینکه منچستریونایتد به اولین انگلیسی قهرمان جام باشگاه های اروپا تبدیل کرد توپ طلا رو برد اونم فقط با ۲۲ سال سن.
تا قبل اینکه تصاویر و ویدیوهاش در بیرون زمین مطرح بشه درون مستطیل سبز قدرتشو به اثبات میرسوند. نقل شده قبل از مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ بین ایرلند شمالی و هلند خبرنگاری با شیطنت از بست ۳۰ ساله که دوره اوجش رو سپری کرده بود پرسید:
میدونی کرایوف از تو بهتره؟ او گفت در اولین فرصت بهش لایی میزنم.
بازی بین ایرلند شمالی و هلند که صحنه دربیل بست به کرایوف از آن موجود نیست اما گفته شده ۵ دقیقه از بازی نگذشته بود که جورج سه بازیکن هلندی رو دربیل زده و به کرایوف رسیده، بهش لایی زده و به نشونه شادی دست هاش رو به آسمون بلند کرده. چند سال قبل تر و در دوران اوج از این هم یاغی تر بود. وقتی که در داربی ۱۹۶۹ منچستر به توپی که دست داور بود ضربه زد و چهار جلسه محروم شد. در دوران محرومیت کلی نوشیدنی های الکلی مصرف کرد و روابط نامتعارف داشت. اما در بازگشت یک فوتبالیست بود نه دائم الخمر.
شش گل به نورثهمپتون زد و یک ماه به دلیل پرتاب آب دهان به داور مسابقه دوباره محروم شد.
اولویت یافتن حواشی به فوتبال به وجهش ضربه زد. دیگه او ستاره تمرینات نبود و بالاخره وقتی نتوانست قفل بدشانسی ناشی از بازی در تیم ملی ضعیف ایرلند شمالی رو با دربیل هاش و گل هاش باز بکنه خیلی زود در سال ۱۹۷۴ منچستریونایتد رو ترک کرد و تیم ملی کشورش رو هم کنار گذاشت. دو سال بازی در آمریکا اون رو در زمینه حواشی مطرح تر کرد و دستاورد چندانی نداشت. از فوتبال خداحافظی کرد. کنج عزلتش مدام نوشیدنی های الکی و مخدر مصرف کرد. به اندازه ای که چند عضو کلیدی از اندام بدنش رو کار انداخت و وقتی که میخواست سایه خودش رو در سن ۵۹ سالگی کم کنه این جمله تاریخی و ماندگار را گفت:
سعی کنید مثل من نمیرید!
بست در سن ۵۹ سالگی در گذشت و صد هزار نفر در مراسمش در بل فاست جمع شده بودند. فرودگاهی در پایتخت ایرلند شمالی به نامش شد، با این بدرقه هم نمیتونست حق مطلب رو که از رستوران داری تا فوتبال دل ها را تصاحب کرد ادا کنه. در اوج دوران گروه بیتلز بهش بیتل پنجم میگفتن اما شمارش یک بود. عجیب نبود بعد سال ها درخشش وقتی سر و کله بازیکنی به مثل بست پیدا شد، دنیا فوتبال چقدر افسوس خورد که چرا نشد از بست فقط در فوتبال لذت برد. بست و گس گوین هر دو از یک چیز ضربه خوردند از اینکه استعدادشون بیشتر از ارادشون بود.
تو دنیای امروز آدم های این مدلی عصیانگری رو به زندگی معمولی ترجیح میدهند محکوم به نابودی زندگی زود هنگام هستند.
مجری از بست پرسید: دوست داری مردم راجع بهت چی فکر کنن؟
میدونم چه فکری میکنن. وقتی بمیرم تمام این مزخرفات رو فراموش میکنن. فقط فوتبال در ذهنشون خواهد ماند، به همین سادگی. مادامی که فوتبال یادش بمونه، بقیه چیزا برام مهم نیستن. حتی اگه یک نفر هم فکر کنه بهترین بازیکن دنیا هستم، برام کافیه. چون به نظرم اصلی ترین موضوع همینه.