اواسط بعد از ظهر 17 جولای در پاسادنا، کالیفرنیا است. روبرتو باجو از ایتالیا بی حرکت در محوطه جریمه ایستاده است، پیراهن های زرد برزیلی در جشنی دیوانه وار دور او جمع شده اند. پنالتی مهاجم در سکوهای رز باول فرود آمد. فوتبال برای یک لحظه دیگر یک ورزش تیمی نیست. باجو در برابر برزیل تنهاست، در مقابل خود فوتبال تنها است. تصویری ایجاد شده است، این لحظه Il Divin Codino تعیین کننده نمادین غم و اندوه فردی فوتبال است.
دوربین بلافاصله به طرف پیروزها می رود و به تیم شکست خورده اجازه می دهد یک لحظه غم و اندوه بخصوصی در عمومی ترین مکان داشته باشد. تنها در جام جهانی 1994 بازنده انقدر کانون توجه بود. چهل و نه فینال، یک لحظه شکست که پرده را فقط بر روی یک مرد پایین انداخت.
اگر تاریخ را فاتحان بنویسند، هیچ چیز مانند ورزش بازنده هایش را به یاد نمی آورد. باجو در زندگی نامه خود می نویسد: سال ها بر من تأثیر گذاشت. این بدترین لحظه دوران حرفه ای من است. من هنوز در مورد آن خواب می بینم. اگر می توانستم یک لحظه را پاک کنم، همان لحظه بود.اگر اندوهی عمیق آشکار شده بود، با تلخی کمی همراه بود. آنها باید یک عکس از فینال ها انتخاب می کردند و اشتباه من را انتخاب کردند. فراموش می کنم که بدون من هرگز به آن فینال ها نمی رسیدیم.
باجو در دوران حرفه ای خود 71 پنالتی از 79 پنالتی را به گل رساند و شش از هفت پنالتی را برای ایتالیا تبدیل به گل کرد. همه چیز در مورد زمان بندی است. شهرت برای یک حادثه قابل درک و حتی اجتناب ناپذیر است. اما وقتی آن لحظه آنقدر منفی است و همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد، به طور مخربی تقلیل می یابد. وقت آن است که این تعادل را اصلاح کنیم. باجو به نابغه فراموش شده فوتبال اروپا تبدیل شده است.
باجو یک بازیساز باشکوه بود. او یک فانتزی باز به معنای واقعی کلمه بود، تواناییاش او را به اندازهای همهکاره میکرد تا بتواند در یک سوم پایانی برتر باشد. او یکی از معدود بازیکنانی بود که میتوانست با همان سهولت نفسگیر، موقعیتهای خلق کند و به پایان برساند. توانایی ضربهای او، چه در بازی باز و چه در ضربات آزاد که او را بسیار معروف کرده بود، استثنایی بود.
مهارت باجو در دریبل زدن و اتمام کامل مانند تماشای فوتبال سری آ در حالت سرعت دوگانه بود، پادزهر عالی برای احتیاط لیگ در اوایل دهه 1990 بود. او واحه ای در یک صحرای ایتالیا بود. باجو گفت: ((با فوتبال، من این توانایی را دارم که کارها را متفاوت انجام دهم. به همین دلیل است که من لئوناردو داوینچی را تحسین می کنم. او توانست چیزهایی خلق کند که دیگران به آن باور ندارند)). این توصیف قدرتمندی است، زیرا باجو منحصر به فرد بود، متفاوت از هر چیزی که کالسیو قبل یا بعد از آن تولید کرده است.
گل برجسته باجو مقابل چکسلواکی در جام جهانی 90، قدرت او را به خوبی نشان می دهد. اغلب به نظر می رسید که بازیکنان حریف فضای زیادی به او داده اند، اما این موضوع کاملاً از بین می رود. هر حرکت بالا و پایین بدن او، هر حرکت ظاهری، شیب و پیچش بود که باعث ایجاد زمان و تاخیر در چند ثانیه در واکنش مدافع می شد.
در فوتبال زمان برابر است با فضا. با باجو، فضا به معنای خطر بود. نه اینکه شادی باجو صرفاً زیبایی شناختی باشد. در سال۲۰۰۲، او اولین ایتالیایی پس از 50 سال شد که به 300 گل در دوران حرفه ای خود رسید و در سال 1993 به عنوان بهترین بازیکن جهان انتخاب شد.
او همچنین تنها ایتالیایی است که در سه جام جهانی مختلف گلزنی کرده است و بهترین گلزن مشترک است، برای آتزوری در مسابقات جام جهانی. باجو یکی از 21 بازیکن مختلف در 50 سال گذشته است که از عنوان گران قیمت ترین بازیکن جهان برخوردار شده بود. یکی از نمادین ترین لحظات باجو زمانی بود که ایتالیا در اولین جام جهانی پس از، از دست پنالتی او در فینال، در مقابل شیلی در بوردو در ژوئن 1998 رخ داد. در حالی که 7 دقیقه باقی مانده بودو نتیجه ۲-۱ به نفع شیلی بود، ایتالیا صاحب یک پنالتی شد. شماره 18 آنها بلافاصله به گونه ای خم شد که گویی به سختی سعی می کند فشار را کاهش دهد. هیچ چیز نتوانست تعادل پاسادنا را جبران کند، اما باجو در آن روز رستگاری شخصی خود را به دست آورد. پس از گل زدن پنالتی، هیچ نشانی از احساس وجود نداشت، هیچ رهایی قابل مشاهده نبود. او به سادگی به خط نیمه راه برگشت و در مورد برنده احتمالی دیرهنگام فکر کرد. نتیجه گیری بعدی باجو این بود: ((من روح را کشتم)).
با این حال، برجسته ترین ویژگی باجو نه در افتخارات یا سبک او، بلکه در قدرت بهبودی او بود. او که در سن 18 سالگی به فیورنتینا نقل مکان کرد، دچار یک مصدومیت شدید پارگی رباط صلیبی شد که خطر پایان دادن به دوران حرفهای او را قبل از شروع واقعی داشت. باجو توضیح می دهد: ((من تحت عمل جراحی قرار گرفتم که در آن زمان بسیار خطرناک بود. آنها مجبور شدند کاسه زانوی من را سوراخ کنند و با 220 بخیه داخلی همه رباط ها را دوباره بچسبانند)). او تقریباً دو سال بعد دوباره در همان ناحیه مصدوم شد و حدود ۹ ماه در بیرون زمین قرار داشت. باجو به مسکنهای قوی حساسیت داشت، به این معنی که بهبودی او در برابر پسزمینه درد طاقتفرسا انجام شد. در چنین مواقعی، بدن و ذهن خم می شوند یا می شکنند. پل گاسکوئین شایسته ذکر است: ((وسوسه این است که دست ظالم سرنوشت را نفرین کنیم، اما در واقع برعکس آن صادق است)).
همانطور پل هیوارد در مورد قدر ورزش می گوید: ((ورزش قدرت ایجاد درد و عصبانیت شدید را دارد، اما همچنین به عنوان منبع ابدی امید عمل می کند)).
ارزیابی باجو این است که من به دلیل اشتیاقم به بازی ادامه دادم. این فقط اشتیاق نبود، بلکه ایمان بود که به باجو کمک کرد. در این مرحله بود که او به بودیسم سوکای گاکای گروید، با این اصل که درد و مبارزه بهتر با آرامش درونی مقابله می شود و نه آن مبارزه پر پیچ و خم. مدیتیشن به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره او تبدیل شد.
شکاف بزرگی بین شخصیت باجو و عبادتی که او به عنوان یک بازیکن دریافت می کرد وجود دارد. پس از بازنشستگی در سال 2004، او که ترجیح میداد از تابش نورها دوری کند، از شهرت و ثروت خود برای تأمین مالی فعالیتهای خیریه گسترده استفاده کرد. کار خیریه او به خبرگزاری ایتالیایی آنسا گفت: ((این بهتر از جایزه توپ طلا است)).
قابل توجه ترین جنبه حرفه ای باجو این است که او هرگز واقعاً از آن مصدومیت اولیه بهبود نیافت. او در زندگینامهاش توضیح میدهد که چگونه فقط برای دو یا سه بازی در هر فصل کاملاً آماده بود، و اکثر بازیهایش را معادل «بازی روی یک پا و نیم» میدانست. غم انگیزترین جنبه پنالتی از دست رفته باجو این است که پس از دو ساعت درد مداوم به دست آمد و به یک ماه تزریق مسکن پایان داد که در طی آن او آتزوری را به سمت خود کشانده بود. "مطابقت" بودن رویای غیرممکن بود. برای اکثر بازیکنان، صرف زندگی پس از چنین مشکلاتی کافی است اما باجو به اوج ورزش خود رسید. کارلو ماتزونه، سرمربی سابق برشا دلایلی برای تعصب دارد، اما ادعا می کند که باجو باید به طور منظم تناسب داشته باشد، تا بهترین بازیکن جهان می شود. این ادعایی است که رد کردن آن آسان است، اما رد کردن آن غیرممکن است. او فوتبال خود را با 220 گل لیگ به پایان رساند، یک گل برای هر بخیه در آن زانوی راست.
اگر این بازیکن دیگری بود یا هر کسی که قدرت ذهنی کمتری داشت این یک قصیده غم انگیز بود، "چه می شد اگر". مصدومیت های جدی داستان غم انگیز فوتبال است که معیشت افراد جوان را به سرقت می برد که نمی توانند با آن کنار بیایند یا خود را دوباره تنظیم کنند. فقط عظمت طبیعی و قدرت شخصیت باجو این را از یک مداحی حرفه ای به جشن تبدیل می کند. عقابی زیبا که به نوعی هنوز با بال های بریده اوج می گیرد.
میراث ماندگار باجو یکی از قطبیت ها است. او بازیکنی خوش ذوق با قدرت یک جنگجو بود، هیجانی نیروبخش در دوران فوتبال ایتالیا که دفاع پادشاه بود. او بازیکنی بود که به دلیل مصدومیت با مشکل مواجه شد، با این حال یکی از چهار ایتالیایی در بیش از 50 سال است که به عنوان بهترین بازیکن جهان شناخته می شود. او بودایی سرسخت در فرهنگ عمدتاً کاتولیک رومی بود. او بهترین بازیکن تاریخ ایتالیا بود.
یک تأیید وجود دارد که همه آن موافق هستند. باجو یکی از بزرگترین سرگرمی های فوتبال بود. برخی از بازیکنان به بهترین وجه در چند جمله توصیف می شوند، برخی دیگر کتاب های کامل را می خواهند تا پیچیدگی های سبک آنها را منعکس کنند. وقتی از آلدو آگروپی سرمربی سابق فیورنتینا خواسته شد باجو را خلاصه کند، آن را در هفت کلمه میخکوب کرد: «Nelle gambe di Baggio cantavano gli angel= فرشتگان در پاهای او آواز می خوانند.