ابدا در دوران گریم سونز سبیلو و مردان سرسختی چون وینی جونز و تری بوچر ، نمیتوانستید از روی شکل و شمایل و ظاهرش تشخیص دهید که او یک فوتبالیست است. پسر باریک ترکهای با جثهی کوچک و موهای ریخته روی صورت که همیشه کتابهای چخوف و آلبر کامو را همراه خود دارد، عاشق پوشیدن کتهای چرمی و شلوار پاره است به خاطر سرک کشیدن به بغداد در عصر صدام حسین دستگیر میشود از زمین تا آسمان با تصورات ما از فوتبالیست دههی 80 فوتبال انگلستان، دوران هولیگانها و هاردمنها، متفاوت است.
پسری که خود نیز شیفتهی آن تفاوتهاست و کتاب زندگی اش را با عنوان "فوتبالیست تصادفی" مینویسد.
پسری که طرفداران فوتبال در آن دوران به سختی میتوانستند تصور کنند روزی با ورود به 60 سالگی آن چهرهی جذاب و متفاوت با چروکهای روی صورت در برابرشان به کارشناسی بازیهای فوتبال خواهد پرداخت... پسری که هنوز هم نشستن پای صحبتها، خاطرات و گوش دادن به جهان بینی او، طعم خود را دارد. طعم زندگی یک فوتبالیست متفاوت که هم تیمیهایش در چلسی او را "عجیب و غریب" صدا میزدند. طعم صحبتهای پت نوین:
|
دور از هیاهو
وقتی در تابستان 1983، پت نوین، با مبلغ 95000 پاوند از کلاید اسکاتلند راهی استمفوردبریج شد، طرفداران انگلیسی چیزهایی بیشتر از هیجان خرید یک وینگر جدید را تجربه کردند. بازیکن تازه وارد علاوه بر فوتبال، برخلاف فوتبالیستهای آن دوران یک موزیسین حرفهای نیز بود.
طرفداران نوین را تا حدی میشناختند. چلسی، سال قبل نیز پیشنهادی را برای خرید او ارائه کرده بود اما نوین به خاطر تحصیل خود در گلاسکو آن پیشنهاد را نپذیرفته بود. او قصد داشت تحصیلاتش را به اتمام برسند و بعد وارد فوتبال حرفهای شود و به همین خاطر ترجیح داد در لیگ دسته دوی اسکاتلند با دردسر کمتری به فوتبال ادامه دهد.
سرعت پیشرفت نوین اما در فوتبال به قدری بود که در پایان فصل، ناگزیر به تیم ملی جوانان اسکاتلند دعوت شد و از قضا به لطف درخشش و انتخاب او به عنوان بهترین بازیکن مسابقات زیر 18 سال اروپا اسکاتلند قهرمان سال 1982 این مسابقات!
اگرچه وقتی دو سال بعد مسابقات یورو 1984 به طور مستقیم از تلویزیون انگلستان پخش نمیشود، خبر قهرمانی تیم ملی زیر 18 اسکاتلند، خبری نیست که میان عموم مردم پخش شود. نوین دربارهی بازتاب آن اتفاق میگوید:
" نمیخواستم سر و صدایی به پا شود. سعی کردم به کسی چیزی نگویم حتی به دوست دخترم! میخواستم هنوز هم من را به خاطر خودم و نه جایگاهی که به دست آوردم دوست داشته باشد. "
مسالهی دیگر نوین مطبوعات هستند. آنها همه چیز را متوجه میشوند و همه جا سرک میکشند. دههی 80، دوران روزنامههاست. در سالهایی که ستارگان موسیقی و سینما، عکس رنگی روی جلد مجلات خبری و زرد و تبلوییدها را به خود اختصاص داده بودند، پت نوین، یک موزیسین فوتبالیست شکار معرکهای برای ژورنالیستهاست. نخستین مصاحبهی مفصل با نوین به محض پیوستن به چلسی ، بیش از یک مصاحبهی فوتبالیرنگ و بوی موسیقی پست- پانک و راک پانک را دارد.
نوین در آن مصاحبه به oy Division, New Order, Cocteau Twins, Clock DVA, the Associates , The Smiths به عنوان بندهای مورد علاقهی خود اشاره میکند. سپس از بینش و نگرش سیاسی خود و رای به حزب کارگر بی پرده سخن میگوید و خاطرات شب نشینیهای گلاسکو را در کودکی و تعریف میکند سپس چیزهایی راجع علاقهاش به چلسی خصوصا به خاطر طرفداران پر شور آنها در بازیهای خارج از خانه و سرانجام یک بیانیهی روشن از همان روز اول:
"من فقط یک قرارداد 2 ساله با چلسی بستهام و معلوم نیست بخواهم پس از آن نیز به فوتبال بازی کردن ادامه دهم. وقتی کسی از من میپرسد برای گذراندن زندگی چه میکنی نمیگویم شغل من یک فوتبالیست است. اغلب به آنها میگویم یک دانشجو هستم..."
نوین، در این روزها به خاطرات آن دوران و آن مصاحبهی خود لبخند میزند:
"در کودکی عاشق فوتبال بودم. واقعا آن را دوست داشتم اما مشکل من این بود که علاقهی من به فوتبال مثل هم دورهای هایم نبود. باشگاهها انتظار دارند یک فوتبالیست همهی زندگیاش را به فوتبال اختصاص دهد و به چیز دیگری فکر نکند. من فکر میکنم یک زندگی دیگر نیز وجود دارد. این به معنی غیر حرفهای بودن نیست اما خب مردم طور دیگری فکر میکنند."
ورود نوین به چلسی، به معنای یک جهش بزرگ برای باشگاه است. بال اسکاتلندی، 28 گل در دسته 2 به ثمر میرساند و همکاری او با کری دیکسن چلسی را پس از 5 سال به دسته 1 باز میگرداند. با این حال برای نوین بازی در چلسی معنای دیگری هم دارد. زندگی در یک پایتخت رویایی برای پسری که شیفتهی فرهنگ و هنر است. پت، شبها و روزها را در گالریها، کنسرتها و تئاترها میگذراند. در همان سال چارلی نیکولاس، مهاجم اسکاتلندی سلتیک که یک سال از پت بزرگتر است نیز راهی آرسنال میشود و این به معنای عمیق تر شدن دوستی دو بازیکن اسکاتلندی در لندن است:
"من به چارلی گفتم به لندن بیا. تو اینجا در کانون توجهات خواهی بود (با خنده). ما با هم روزهای خوبی در لندن داشتیم. اگرچه معمولا سلیقهمان یکسان نبود. چارلی تمام وقتش را صرف قرار گذاشتن با دختران لندنی در بارها و نوشین شامپاین میگذراند و من در موسسههای هنری مشغول تماشای کنسرت و .... "
نوین در لندن پر هیاهو نیز از توجه به جزییات و اندیشیدن ییرامون آنها دست نمیکشد:
" چیزی عجییبی را فهمیدم؛ من هر هفته شنبه و یکشنبه مقابل چشم هزاران نفر فوتبال بازی میکردم و آنها به بازی ما چشم میدوختن. اما این هیچ ارتباطی با طول هفته نداشت. وقتی من در یک گالری هنری در طول هفته بودم، کسی حواسش نبود که من همان بازیکن در زمین هستم. دو دنیای کاملا متفاوت..."
در آن دوران نیز با ورود مربیانی چون رینوس میشل و والری لوبانفسکی، مربیان سایر تیمها نیز توجه خاصی به بازی تیمی و هماهنگی نفرات با هم و ارتباطات بازیکنان بیرون از زمین داشتند. نوین توضیح میدهد که علیرغم تمام تفاوتها او یک تافتهی جدا بافته در رختکن تیم نبوده:
"من هم مثل بقیه پس از بازی مشروب مینوشیدم. در زمین به بازی تیمی در کنار بازی فردی خود اهمیت میدادم اما در همین حال به چیزهای دیگری هم فکر میکردم. اغلب بازیکنان معمولا چند سال در یک باشگاه میمانند؟ سه یا چار سال. و در تمام این مدت باید برای جایگاه خود بجنگند. هر چقدر هم که بخواهی خود را به هم تیمیهایت نزدیک کنی، باید بدانی که گروهی در پی جایگاه تو هستند. این طبیعت فوتبال به عنوان چیزی است که با گذشت فصول از پی هم به طور مداوم جریان دارد..."
پسر متفاوت
نوین که با بارانی و تیپ دانشجویان وارد رختکن تیم میشود...
"به من لقب "عجیب و غریب را داده بودند. همیشه با خود فکر میکردم آه، من یک آدم معمولی هستم. این شمایید که عجیب و غریبی هستید. به آنها نگاه میکردم و با خود میگفتم این چه آشغالهاییه که گوش میدهید؟ میخوانند... میپوشند... نگاهشون کن.... هنوز هم که به گذشته نگاه میکنم میبینم، بله حق با من بود. یک نفر عادی در آن جمع پیدا نمیشد! برای فوتبالیست شدن باید کمی فرهنگ خیابانی داشته باشید.
بعدها که به بلوغ بیشتری رسیدم، به ریشهها فکر کردم. حق با آنها بود. آنها همه چیز رها کرده بودند تا فوتبالیست بزرگی شوند. آنها از سنین پایین در باشگاههای فوتبال بودهاند و فقط به آن فکر کردهاند. پس طبیعتا فوتبال تنها چیزی بود که راجع به آن خوب میدانستند. اگر من بین آنها ناراحت بودم مجبور نبودم آنجا باشم. "
و این باعث میشود نوین از چیزهای بیشتری در رختکن چلسی لذت ببرد:
"حس شوخ طبعی آنها معرکه بود. شوخیهای خیابانی که مرا به خنده میانداخت. یک حس خوب. از طرفی من بریا حرف زدن گروه دیگری را انتخاب کرده بودم. ژورنالیستها بهترین کسانی بودند که میتوانتسم با آنها به جز فوتبال راجع به موسیقی و سایر علایقمان با آنها صحبت کنم. آنها همیشه دنبال سایر جنبههای زندگی یک فوتبالیست میگردند. "
با وجود تمام این تطبیقها بازهم چیزهایی نوین را آزار میدهد. وقتی قرار است سوار با اتوبوس برای یک بازی خارج از خانه از لندن تا منچستر، لیورپول یا هرجای دیگر در شمال سفر کنید...
"یک بار قرار شد من آهنگی که در اتوبوس پخش میشود را انتخاب کنم. The Proclaimers، یک گروه راک جدید اسکاتلندی بود که به تازگی با آن آَنا شده بودم. انتخاب معرکهای بود اما بچهها فقط خندیدند و مجبور شدیم آهنگ دلخواه آنها را پخش کنیم. با گوش دادن به آنها سردرد میگرفتم پس مثل همیشه هدفون را در گوشم گذاشتم و مشغول گوش دادن به آهنگی از گروه آلمانی Einstürzende Neubauten شدم...."
نوین اما ناامید نمیشود و به تلاش خود ادامه میدهد:
" شبها برنامههای موسیقی و موزیکِ ویدیوهای که به آن علاقه داشتم را روی نوار کاست ضبط میکردم و سعی میکردم ترکیبی را به وجود آورم که بقیهی بازیکنان را همراه خود کنم. تلاش بدی نبود...."
جان هالینز سرمربی آن روزهای چلسی یکی از بازیکنان قدیمی باشگاه است و علیرغم پا به سن گذاشتن و تجربیات فراوان به قول پت از همان دسته آدمهایی است که تمام زندگیاش را برای فوتبال گذاشته:
"هالی، مرد عالی بود. و بسیار شوخ و بامزه. او از من راجع به گروههای موسیقی مورد علاقهام میپرسید و وقتی جواب میدادم میگفت آهان این اسم رو همین الان از خودت ساختی!؟"
رابطهی نوین با کن بیتس، رییس عبوس باشگاه چلسی پیچیدهتر از سایر روابط اوست. بیتس، تاجر انگلیسی در سال 1982 را با 1 پاوند میخرد و از مرز ورشکستگی نجان میدهد. بیتس هیچگاه فرصت ندارد چیزی راجع به موسیقی از نوین بپرسد. رابطهی او با کت و شلوار رسمی و اندامی فربه و عینکی بزرگ بر چشم، با پسری لاغر اندام که همیشه به موهایش ژل میزند رابطهی جالبی است:
"هیچ وجه مشترکی بین ما دو نفر نبود. اما و به همین دلیل به هم علاقه داشتیم. بیتس هیچگاه سعی نکرد از سن و سال یا جایگاهش در باشگاه استفاده کند و چیزی را به من تحمیل کند. تقریبا همه از او میترسیدند اما این کمی برای من عجیب بود که هیچ وقت چیزی از من نخواست تا شاید جواب نه بشنود. یک بار برای تمدید قرارداد به دفتر او رفتم. او به من گفت احتمال میدهم دیگر نخواهی بازی کنی... من شانههایم را بالا انداختم و گفتم... خب. شاید. شاید هم نه. چه اهمیتی دارد. من دیگر در سطح حرفهای نخواهم بود. اما شاید فوتبال آماتوری را ادامه دهم...و بیتس بدون هیچ ادا و تشریفاتی گفت خب... این چیزی است که تو میخواهی..."
آپارتاید، صدام حسین و حمله با چاقو
نوین، پس از صحبت راجع به سیاست ابایی ندارد. آنهم در دوران استقرار رژیم آپارتاید در آفریقایی و نفوذ جریانهای راست افراطی حامی آپارتاید در انگلستان به استمفوردبریج. طرفدارانی که، میتوانستند مشکلاتی را برای باشگاه ایجاد کنند و در میان باندهای هولیگانیزم، اعلامیههای خود را پخش کنند.
حتی دیدگاههای صریح کن بیتس پس از خرید باشگاه راجع به مخالفت با این جریانات و کنترل هواداران سرکش و... نیز چیز را در زمین حل نکرده بود. پت نوین همراه گروهی از طرفداران روشنفکر چلسی گروهی برای مخالفت با هولیگانهای حامی نژادپرستی رهبری میکند:
"اینطور نبود که ما یک تشکیلات منسجم را بوجود آوریم. من فقط میگفتم جای آن شعارها در استادیوم نیست. این چیزها را در مدرسه و دانشگاه به خوبی حس کرده بودم و مخالفت با آن را آموخته بودم. طرفداران هم فکر من هم همراهم میشدند..."
کن بیتس به خاطر اظهار نظرات گاه تند نوین، او را فرا میخواند و از او میخواهد حواسش باشد دردسری یرای تیم به وجود نیاید. نوین میگوید:
" او از خطرات آگاه بود و میخواست از من محافظت کند. او گروههای راست افراطی را به خوبی میشناخت و میدانست اگر من حرفهایی علیه آنان بزنم طرفداران دورم جمع خواهند شد و این عواقب سنگینی برای من دارد....
تنها مشکل اینجا بود که بیتس مرا خوب نشناخته بود.... برای من آن عواقب هیچ اهمیتی نداشت.... بیتس به من گفت پسر جان اگر فرد مسلحی با چاقو به تو حمله کرد چه خواهی کرد.... اتفاقا چنین چیزی هم رخ داد! "
پس از یک بازی خارج از خانه در وایت هارت لین، یک طرفدار که گفته میشود حامی تاتنهام بود با چاقو به سمت نوین حمله میکند و پت در حالیکه هنوز کفشهایش را نپوشیده میتواند خود را از مهلکه نجات دهد.
رابطهی نوین، در مجموع با طرفداران چلسی همیشه یک رابطهی مثبت باقی میماند. نوین خاطرات خوشی از طرفدارانی دارد که در کنسرتها او را ملاقات میکردند:
"مثل امروز نبود که یک فوتبالیست همه جا تحت نظر باشد. طرفدارانی که به اینطور چیزها علاقه داشتند در مجموع از نظر فرهنگی آدمهایی شبیه من بودند. آنها هرگز دورم را به خاطر امضا نگرفتند فقط هنگام دیدن من لبخندی میزدند و دست تکان میدادند. مربی هم از تمام اینها آگاه بود و خوب میدانست وقتی من در هتل نیستم، در کلوپها و بارها تا ساعت 4 صبح نخواهم ماند! "
نوین، در سفرهای خارجی تیم ملی اسکاتلند یا چلسی نیز همان پسر همیشگی است. به تنهایی در شهر گشت و گذار میکند و با چیزهایی تازه آشنا میشود. اگرچه یکی از آن سفرها، باعث دردسر اوست. سفری به عراق برای رشد و توسعهی برند باشگاه چلسی به ابتکار کن بیتس. در آن سفر در حالیکه نوین مشغول. نوین در تیم ملی اسکاتلند که در آن سالها بی بر و برگرد در قبضه ی ستارگان لیورپولی، دالگلیش، سونز و هنسن است نیست رفقای خود را دارد...
"من با برایان مک کلر (بازیکن سلتیک و بعدتر یک دهه در منچستریونایتد الکس فرگوسن) بسیار راحت بودم. سلیقهی موسیقی ما مشابه هم بود. ما بیشتر از صحبت راجع استیو ارچیبالد (فوتبالیست اسکاتلندی) راجع به استیو بیکیو (مبارز ضد آپارتاید در دههی 1960 و 70) گپ میزدیم. او هم مثل من فارغالتحصیل دانشگاه گلاسکو بود و آنجا ریاضی خوانده بود. نه اینکه خود را برتر بقیه بدانیم اما با هم دیگر احساس راحتی بیشتری میکردیم... برای هیچکدام از ما فوتبالیستی که کتاب میخواند یا فرد اهل مطالعهای که فوتبال هم بازی میکند چیز عجیبی نبود. "
نوین، در طی پنج سال بازی در استمفوردبریج دو بار جایزهی بازیکن فصل چلسی را میبرد و در سال 1988 با با سقوط دوبارهی باشگاه، لندن را به مقصد شمال و گودیسون پارک ترک میکند. دومین باشگاه قدرتمند آن زمان انگلیس، رقیب لیورپول یعنی باشگاه اورتون. چهار فصل بازی در اورتون با دوران افول تافیها و نوین همراه است. سپس ترنمره، کیلمارنوک مادرول و سرانجام بازنشستگی در سال 2000...نوین میگوید:
"از 15 سالگی به بازنشستگی میاندیشیدم. بازیکنان بزرگی را میدیدم و با خود میگفتم خب اگر دیگر آنها اینجا نباشند چه کسی به یادشان هست؟ اگر شما یکی از خود آنها باشید، حتما حرفه ای برای خود دست و پا میکنید اما برای من که همیشه با فاصله از فوتبالیستهای عصر خود بودم چطور؟
و نوین سرانجام راجع به سوالی پیچیده جواب میدهد... اگر او در فوتبال امروز بود، بازهم با چنین فاصلهای از فوتبالیستهای هم عصر خود میزیست؟
من میخواهم زندگی ام از شغلم جدا باشد. نمیخواهم شغل من مسیر زندگی ام را عوض اگر امروز یک فوتبالیست بودم همین حالا خود را بازنشسته میکردم. من از زندگی مثل سلبریتیها بیزارم. بازیکنان آن دوران با امروزیها قابل قیاس اند؟