طرفداری | آسمان مسکو در اوت 1989 تیره و خاکستری است... چراغ دیناموها و زغالسنگ لوکوموتیوها روبهزوال است و هیاهوی گروههای راک اند رول در جشنواره صلح موسیقی مسکو به میزبانی استادیوم مرکزی لنین، لبخندی تلخ بهعنوان پرطمطراق اتحاد جماهیر شوروی.
دو روز پیش از جشنوارهٔ موسیقی نمادین دوستی میان شرق و غرب اما در استادیوم و قدیمی دینامو مسکو انبوه تماشاگران، ستارگان در زمین و میلیونها طرفدار دنیای فوتبال با مردی وداع میکند که در زمین فوتبال نمادی حقیقی از «مردم شوروی» بود. زیر باران متناوب تابستان مسکو و برابر سکوهای چوبی نمزده، مردی که کفشها که دستکشهای سیاه رنگش را میآویزد، به تیر و تور دروازه بوسه میزند و برای همیشه با قفس توری خود وداع میکند.
مردی که 60 سال قبل بهعنوان اولین و تنها دروازهبان برندهٔ جایزهٔ توپ طلای فرانس فوتبال نام خود را در تاریخ فوتبال جاودانه میکند. مردی که با جهشهای معرکه در لباس سرتاسر سیاهرنگ تصویر یک «دروازهبان» را همانطور که میشناسیم، نمایان میکند. مردی که با فیلم گل، فیلم رسمی جام جهانی 1966 به سینماهای سرتاسر دنیا راه یافت و هنوز همنسلان او، پس از درخشش هر دروازهبانی از بازیهای خیابانی تا آوردگاه جام جهانی با لحنی بهتزده و آمیخته به تحسین زیر لب زمزمه میکنند: «یاشین شده». میخواهید عنکبوت سیاه صدایش کنید، بهترین دروازهبان تاریخ، نماد فوتبال کارگری عصر شوروی یا همان لو یاشین...
آنتونیو فلیچی، ژورنالیست کارکشته فرانس فوتبال در جدیدترین شمارهٔ مجلهٔ فرانسوی، پاسداشت در خور آنچه از یاشین میشناسیم برپا داشته. فلیچی، خود از سال 94 با فرانس فوتبال همکاری میکند، ستون ثابت خود را در totoguid و Il Sole 24 Ore Sport با تحلیلهای نابی از فوتبال، فرهنگ، اقتصاد و سیاست دارد و از دههٔ 80 به عنوان کارشناس با شبکههای رادیویی و تلویزیونی فوتبال ایتالیا همراه است. علاوه بر تمام اینها فلیچی یک خبرنگار بینالمللی است. با مطالبی در نشریات فوتبال شرق اروپا رومانی اوکراین و روزنامهٔ مسکوفسکی روسیه. جایی که با زیر و بم فوتبال در پهناورترین کشور جهان آشنا میشود و همین آشنایی است که به غنای مطلب فلیچی دربارهٔ یاشین میافزاید. مطلبی با مشاهدات دسته اول او از روز خداحافظی یاشین در استادیوم دینامو داستان زندگی او از کودکی و صحبتهایی از دینو زوف، رنات داسایف و... فوتبال نویس شهیر روس. یک داستان پر فراز و نشیب و خواندنی از زندگی لو یاشین.
تکیه زده بر عصا
خطوط در هم چهره، هیکلی که حالا فربهتر شده و موهایی که هیچوقت نتوانستند پیشانی را بپوشانند خبر از گذر سالها میدهند. عنکبوت سیاه جام جهانی 1966 و نماد همیشگی دروازهبانی تاریخ فوتبال در آن روز ابری مسکو با رفقای خود دیداری تازه میکند. سر بابی چارلتون، فرانتس بکنباوئر، اوزه بیو و پاننکا میهمانان ویژهٔ مراسم خداحافظی در انتظار ورود یاشین هستند. سرانجام یک لیموزین کانورتیبل وارد پیست دوومیدانی استادیوم میشود و مشابه هر خودروی مهم دیگری در شوروی آن زمان دو ماشین اسکورت همراه او هستند.
یاشین سوار بر خودروی بدون سقف به فریادهای تماشاگران با لبخندی پدرانه و دسته گلی پاسخ میدهد و پس از یک دور کامل با لیموزین دور ورزشگاه از ماشین پیاده میشود. بهخاطر سرطان معده و قانقاریا، مجبور است به عصا تکیه دهد. در جایگاه خود مینشیند. یوگنی یوتوشنکو شاعر مشهور اهل شوروی آغازگر مراسم است:
چه انقلابی در بازی با توپ به وجود آورد... دروازهبان از قفس خود بیرون میآید و شبیه مهاجمان میتازد...
جمعیت از متن یوتوشنکو به وجد آمده و شاعر روس شعر خود را اینطور تمام میکند:
توپ اشک میریزد، گلهای رز روی نیمکت چوبین شکوفه میدهند و همهٔ اینها بهخاطر چنین دروازهبانی است...
سپس در میان تشویق ایستاده و بغض تماشاگران یاشین پای به زمین بازی میگذرد. با عبور از تونل افتخار مردان پرافتخار. در دو سوی او، بزرگترین ستارگان همعصرش صف کشیدهاند. بابی چارلتون، اوزهبیو، فرانتس بکن باوئر، کارلوس آلبرتو، آنتونین پاننکا، جانی رپ... در سالهای دشوار جنگ نه هیچکدام از مردم شوروی چنین جشن بزرگی با حضور ستارگانی از سرتاسر دنیای فوتبال، چارلتن و بکن باوئر نمادهای بیبدیل فوتبال در غرب را تصور میکرد و نه لِو، فرزند مادری کارگر و پدری آهنگر در روستای بوگورودسکویه...
مراقب باش توپ از دستانت لیز نخورد!
در تابستان 1944 و در 14 سالگی است که یاشین نوجوان فوتبال را با جدیت بیشتری دنبال میکند. حالا کارخانهٔ تولید فولاد توچینو که لو و پیش از او پدرش در آن کار میکنند یک تیم دارد و تب فوتبال پس از برگزاری نخستین دورهٔ مسابقات قهرمانی، در اتحاد جماهیر شوروی بالا گرفته. سرمربی خیلی زود متقاعد میشود که لو یک دروازهبان است و نه هافبک. سپس دوران سربازی فرامیرسد و بعد پیوستن به دینامو مسکو. یاشین، دروازهبان سوم تیم دینامو مسکو در جوانی است. جایی که همه چیز بهخوبی پیش نمیرود. در سال 1950 یاشین فقط 2 بار به میدان میرود، 5 گل دریافت میکند و میخائیل یاکوچین سرمربی تیم در وصف او میگوید: «یاشین در سطح تیم ما نیست!»
و سرمربی تیم جوانان، آکادی چرچینیوف نیز به او پیشنهاد میدهد بهجای فوتبال شانس خود را در ورزش هاکی روی یخ امتحان کند. الکساندر ولادیکین ژورنالیست مشهور ورزش روسیه دربارهٔ روزهای آغازین یاشین میگوید:
گمان نکنید که او از همان ابتدا شماره 1 بود. ویژگیهای مثبتی هم داشت؛ اما گاهی اوقات پر اشتباه بود. یک بار در سال 1950 یاشین به شکلی احمقانه به یکی از مدافعان برخورد کرد و توپ بدون هیچ مزاحمی به قعر دروازه غلطید. در واقع پس از 25 سالگی بود که میتوان واقعاً به یاشینی که میشناسیم اشاره کرد. به عقیدهٔ من راز موفقیت او در تداوم و استمرار بود. به تمرین در سکوت و به دور از هیاهو... اینها باعث شد پسری که روزی توپ فوتبال از دستانش مثل صابون سُر میخورد به یک دروازهبان فوقالعاده تبدیل شود.
هاکی روی یخ و بازگشت به فوتبال
در سال 1953، یاشین جام قهرمانی شوروی را به همراه دینامو مسکو ربود، البته جام قهرمانی هاکی. هاکی روی یخ رشتهای بود که او بهشدت برای پیشرفت و بهبود رفلکسهای خود میکوشید، چابکی خود را افزایش میداد و با چشم دوختن روی آن توپ کوچک در زمین سفید تمرکز خود را به حداکثر میرساند. در همان سال یاشین به تیم فوتبال دینامو باز میگردد و این بار به افتخارات در زمین فوتبال چنگ میزند. دو قهرمانی لیگ و یک جام حذفی و در تیم ملی، درخشش در بازیهای انتخابی و مدال طلای المپیک ملبورن. سه سال پس از ترک تیم هاکی، لو یاشین در لیست توپ طلای سال 1956 به رتبهٔ پنجم میرسد. بالاتر از هر دروازهبان دیگری.
ولادیکین میگوید:
از ویژگیهای مهم او پرتاب دستهایش بود. یاشین هنگام مهار توپ میگشت و در لحظه بازیکنی که فرار خوبی کرده را مییافت. یکی از مربیان او به من گفت که پس از اتمام تمرین دروازهبانی، او با بازیکنان دیگر در زمین تمرین میکرد تا از نوع حرکات آنها برای ارسال بهترین شروع مجدد بازی آگاه شود. از طرفی این باعث میشود تا هنگام ضد حملات حریف او مانند یک لیبرو عمل کند. حواستان باشد که ما از تاکتیکهای پیچیدهٔ امروز حرف نمیزنیم و صحبت ما از 60 سال قبل است.
ولادیمیر پیلگوی دروازهبان ذخیره یاشین در دینامو نیز میگوید:
او میتوانست بازی مهاجمان را بخواند. این باعث میشد روی ارسالهای از دو جناح یا خروجهایش از محوطه بهترین زمان ممکن را برگزیند. ویژگی دیگر یاشین فیزیک بدنیاش بود. یک برگ برنده. بدنی آماده و محکم اما با انعطاف حیرتانگیز. چیزی که به آن سیوهای درخشان بیشترین کمک را میکرد.
یک سیو طلایی
یورو 1960، نخستین تجربهٔ بزرگ عنکبوت سیاه است. در بازی فینال تماماً متعلق به بلوک شرق، این مهارهای یاشین است که شوروی را برابر یوگسلاوی به پیروزی میرساند. به لطف گل ویکتور پوندلنیک، اولین تجربهٔ بزرگ یاشین، با اولین دورهٔ بازیهای جام ملتهای اروپا و البته اولین (و تنها یکی از دو) قهرمانی تیمی از شرق اروپا در یک تورنمنت بزرگ ملی همراه است. چشمها برای تماشای یاشین در عرصهای بزرگتر منتظر میماند. جام جهانی 1962. با این حال جام جهانی 1962 برای یاشین شبیه یک کابوس است. مصدومیت و افت جسمی محسوس، نمایشی ضعیف برابر شیلی در بازی یکچهارم نهایی و.... همه یاشین را بهخاطر مقصر بودن در هر دو گل شیلی میزبان عامل حذف شوروی از آن جام میدانند و راهحل یاشین؟ کارگران، از بالا آستینهای و جان کندن بیشتر و بیشتر هیچ ابایی ندارند.
در سال 1963 پنجمین و آخرین قهرمانی او با دینامو در لیگ شوروی به دست میآید. در بازیهای مقدماتی یورو 64 در یک دوئل تکبهتک معرکه موفق به مهار پنالتی ساندرو ماتزولای ایتالیایی میشود و در بازی تیمهای منتخب جهان و انگلستان به مناسبت یکصدمین سالگرد تأسیس اتحادیه فوتبال انگلیس، کلکسیونی از بهترین مهار توپهای خود را به رخ دنیای فوتبال میکشد. دینو زوف دربارهٔ آن بازی میگوید:
یاشین از نظر جسمی قوی بود و از نظر فنی یک هیولا. او هیچ ترسی از مهاجمان حریف نداشت. در آن سالها شما بهعنوان دروازهبان باید در شلوغی بینظم محوطهٔ جریمه توپ را دور میکردید و همچنین با مدافعان که تاکتیکهای آفسایدگیری را نیاموخته بودند، به نبرد با مهاجمان پرشمار در محوطهٔ جریمهای خود میرفتید. حتی بدون این سختیها هم به عقیدهٔ من یاشین برترین شماره 1 تاریخ فوتبال است و تنها کسی از جمع ما که توپ طلا را برده.
در روز 17 دسامبر 1963 فرانس فوتبال توپ طلا را با 17 امتیاز بیشتر یاشین نسبت به جانی ریورای ایتالیایی به یاشین میدهد و ولادیکین در این باره میگوید:
فرانس فوتبال، توپ طلا را به یاشین داد. نه بهعنوان بهترین دروازهبان فصل، بلکه به برترین فوتبالیست آن سال...
رنات داسایف وارث دستکشهای یاشین در دههٔ 80، راجع به او میگوید:
لو یاشین در قله است و بقیه پشت سر او. بیراه نیست که یاشین را پدر دروازهبانی فوتبال بنامیم. او حتی در فوتبال مدرن امروز نیز میتوانست بی هیچ مشکلی با وظایف تاکتیکی دروازهبانان کنار آید. در عصری که گلرها به خط دروازهی خود چسبیده بودند، این یاشین بود که پیش میآمد و نقشهای یک دروازهبان را گسترش میداد.
پس از کسب توپ طلا، یاشین با شوروی و شوروی با یاشین یک تهدید بزرگ برای بزرگترین رقبا در دنیای فوتبال هستند. شوروی تا فینال یورو 64 پیش میرود و در آنجا مغلوب اسپانیا میشود. در جام جهانی 1966، قابهای مردی با لباس سیاه، با کلاه کَپی و آن چهار حرف سفیدرنگ cccp روی لباس در استادیومهای خاطرهانگیز خانهٔ فوتبال، انگلستان جاودانه میشود. یک سال بعد زمان خداحافظی است... پیلگوی جانشین یاشین در دینامو میگوید:
من به این دلیل به آنجا رفتم که او آنجا بود. یاشین اسطورهای بود که میتوانستم با او صحبت کنم. یک اسطورهٔ زنده. با این حال من تا آن موقع با منش او آشنا نبودم. در دینامو بود که او را شناختم. اگر اشتباه میکردی، به دنبال مؤاخذه تو نبود. هیچگاه نمیخواست خودش را به رخ بکشد. فقط به تو تذکری برای بهتر شدن میداد. بدون یک کلام اضافه...
آرامش در میان گلها
ولادیکین میگوید:
همه یاشین را دوست داشتند و او محبت فراوانی را از مردم دریافت میکرد... هنوز هم هرگاه برای سر زدن به آرامگاه پدر و مادرم میروم، از کنار قبر یاشین میگذرم. آنجا همیشه پر است از گلهایی که مردم برای او آوردهاند.
در روزگاری که دیوارها در میان مردم و سردمداران بلوک شرق و غرب بالا رفته و سردی نگاههای شکاک زندگی را دشوار کرده، یاشین، راه خود را در قلب مردم، طرفداران و دوستان خود پیدا میکند... چیزی که باعث میشود هنوز هم ولادیکین و مردم روسیه بر سر آرامگاه او حاضر شوند. شاید بهترین توصیف از یاشین، خارج از قفس توری، از کلام رقیب او در دوران فوتبال و یار او پس از بازنشستگی باشد. دینو زوف میگوید:
وقتی از فوتبال خداحافظی کردم، یک مهمانی در سانرمو ترتیب دادم. دعوت از دروازهبانان که دوستان من نیز بودند و یاشین یکی از آنها بود. او بدون مکث پذیرفت که از مسکو راهی ایتالیا شود. حتی برای من یک سماور روسی نیز بهعنوان هدیه آورد. او همیشه به هر درخواستی از هر کسی جواب میداد. حتی وقتی سکتهٔ مغزی کرده بود... او همیشه به مردم لبخند میزد...