از آنجایی که افراد تنها ترجیح می دهند بیشتر وقت خود را در تنهایی بگذرانند، بهترین راه برای بررسی زندگی آنها ، سینما است. شخصیتهای درونگرایی که چه دائماً در محاصره دیگران باشند و چه وقتی که که هیچکس در کنار آن ها نیست ، احساس تنهایی میکنند.
ولداگ اشپیلمن در فیلم pianist 2002
پولانسكی همیشه شخصیتهایی محبوس و درمانده خلق میكند كه به تدریج رو به زوال میروند. افرادی که معمولا در مقام ناظر، در یک سرزمین بیطرف، زندانی شدهاند و هرازگاهی در شرایطی تقریبا حیوانی به تحلیل میروند. قهرمان پیانیست، با رهایی از محله یهودی نشین و مخفی شدن برای نجات از دست نازیها، شبیه تمامی شخصیتهای اصلی فیلمهای پولانسكی است. شخصیتهایی كه انزوایشان روی هویتشان نیز سایه میافکند. بنابراین شخصیت ادرین برودی در پیانیست، تنها یك موسیقیدان یهودیِ فراری از محله یهودینشین نیست.
.
.
.
جین آیر در فیلم jane eyre 2011
جین آیر که کودکی سختی را به عنوان دختری یتیم پشت سر گذاشته، به عنوان معلم سرخانه در عمارت دورافتاده ثورن فیلد هال، مرحله جدیدی از زندگی اش را آغاز می کند. در آن جا با ارباب خانه، آقای راچستر، که مردی است تودار و ظاهراً سرد و پیش بینی ناپذیر برخورد می کند و به تدریج دوستی میان آن دو شکل می گیرد. جین به زودی در می یابد که دل باخته آقای راچستر شده. به نظر می رسد سرانجام، زندگی به جین هم دارد لبخند می زند و او خوش بختی را یافته است اما راچستر و نیز ثورن فیلدهال، رازی مخوف را در خود نهفته اند که فاش شدنش می تواند خوش بختی دیریاب و لرزان جین را دچار مخاطره کند...
.
.
.
اُفلیا در فیلم pan's Labyrinth 2006
فان (موجود افسانه ای) از دختر (اوفیلا) در برابر بیرحمی های دنیا مراقبت میکند. صحنه های فیلم از اردوگاه نظامی فاشیستی در اسپانیا شروع می شود. اوفیلا یک دختر جوان است که دارای روحیه ماجراجویانه ای است ،او همیشه خودش را درگیر کتاب و قصه های پریان و جنیان می کند.او از مسافرت بیزار است ، مادر حامله اش برای دیدن ناپدری جدید اوفیلا ،یک کاپیتان بیرحم ارتش اسپانیا ،به همراه اوفیلا به اردوگاه می روند.به محض رسیدنشان ،اوفیلا یک هزارتو (ماز Maze`) را پیدا میکند و فانی (faun) که او را « پرنسس دنیای پایین» می خواند.فن با او پیمان می بندد که اگر برایش سه کار را انجام دهد ، فن اوفیلا را دوباره به دنیای پایین برگرداند و او بتواند پدر اصلی خودش را (که شاه عالم پایین است) را ببیند.
.
.
.
سیسی در فیلم shame 2011
زن جوانی به همان اندازه که بی هدف است، "به هم ریخته" است. سیسی واقعاً نه جایی برای رفتن دارد و نه جایی برای بودن. و به همین دلیل است که او بدون اخطار به آپارتمان مجلل برادرش براندون در شهر نیویورک بازگشت. برادرش میخواهد او آنجا را ترک کند، اما او فقط میخواهد بماند و با خانواده باشد، احتمالاً به این دلیل که هیچ کاری بهتر از این برای انجام با زمانش ندارد.
.
.
.
ری در فیلم in bruges 2008
کالین فارل نقش رِی را بازی میکند. مرد از خود مچکر اما بسیار غمگینی که دارد در آتش عذاب وجدانش میسوزد و خاکستر میشود. چرا؟ چون او در اولین ماموریتش به عنوان یک هیتمن، اشتباه جبرانناپذیری مرتکب شده و یک بچهی بیگناه را هم کشته است. رِی مثل بقیهی کاراکترهایی که خودشان را در شهر تاریخی بروژ پیدا میکنند، آدم کاملا خوبی نیست، اما احساس گناه و جذابیت طبیعی ایرلندیاش کاری میکند تا او به عنوان شخصیت جالب، انسان و همدلیبرانگیزی رنگآمیزی شود.
.
.
.
بن سندرسون در فیلم leaving las vegas 1995
بن (کیج)، فیلم نامه نویس الکلی و ناموفق هالیوودی که به انتهای دوران کاری اش رسیده، به لاس وگاس می رود و در آن جا با زنی خیابان گرد به نام سرا (شو) آشنا می شود. این دو آرام آرام به هم علاقه مند می شود اما هیچ چیز نمی تواند مانع روند خود ویران گری «بن» شود...
.
.
.
ژان والژان در فیلم les misèrables 2012
در سال 1815، مردی به نام ژال وال ژان، پس از 19 سال از زندان آزاد می شود. او به جرم دزدیدن نان برای سیر کردن شکم خواهر و 7 خواهرزاده اش به زندان افتاده بود. سابقه زندانی بودن او باعث می شود تا نتواند کار یا مکانی برای اقامت پیدا کند. او به ناچار به خانه اسقف می رود و…
.
.
.
تئودور در فیلم her 2013
تئودور یک نرم افزار دارای هوش مصنوعی خریداری می کند، از آنجایی که او همیشه تنهاست یک راه متفاوت برای رفع تنهایی خود انتخاب می کند. نرم افزاری که مدام هم صحبت اوست و از آنجایی که تئودور یک صدای زنانه برای او انتخاب کرده (با صدای اسکارلت جوهانسون) شخصیت آن نرم افزار هم شخصیت کاملاً زنانه از خود نشان می دهد، مدام بروزرسانی می شود، بر همه چیز آگاه است و از همان روز اول برای تئودور مثل یک عاشق دلسوز حرف می زند و به او دلگرمی می دهد. تئودور افسرده است، ناراحت است، غمگین است اما دوای این درد به دست سامانتاست. شاید هیچ کس حاضر نیست حفره های تنهایی خود را با یک نرم افزار و یک صدا پر کند اما شخصیت تئودور آنقدر گوشه گیر است و آنقدر روزهای سختی را سپری می کند که هر شانسی را برای دورشدن از تنهایی امتحان می کند اما از مسیر خارج می شود.
.
.
.
جف کاستلو در فیلم le samurai 1۹۶۷
«هیچ تنهاییای عظیمتر از تنهایي یک سامورایی نیست…» این جملهایست که در ابتدای فیلم بر بالای سر قهرمان داستان نقش میبندد. قهرمانی که مانند مردهای بر روی تخت دراز کشیده است. ناگهان دوربین با زوم ها و حرکتش(نوعی دالی زوم) به اتاق فضایی وهم انگیز میدهد. وهم و تردید و عدم قطعیتی که تا پایان کار همراه با شخصیت اصلی و مخاطب است. نام او جف کاستلو است. آدمکشی حرفهای که فقط برای پول آدم میکشد و ما هیچ چیز دیگری از او یا گذشتهاش نمیدانیم.
.
.
.
رندی در فیلم the wrestler 2008
رندی رابینسون مشهور به Ram کشتی گیر مشهور دهه ،۱۹۸۰ اینک در سالن های کوچک محلی کشتی می گیرد. درآمد این گونه مسابقات کمتر از حد انتظار است و طبعاً زندگی بر رندی بسیار سخت می گذرد. ناچار با قبول کارهای کوچک مانند کارگری یا فروشندگی روزگار می گذراند. همسرش را از دست داده و دخترش نیز دور از او زندگی می کند. تنها دلخوشی اش رفتن به باشگاهی شبانه و ملاقات با رقصنده ای میان سال به نام کسیدی است. تنها راه نجات او از این وضعیت به پیشنهاد مدیر باشگاه، مسابقه ای دیگر با رقیب دیرینش آیت الله است که ۲۰ سال قبل با وی در مدیسون اسکوئر گاردن مبارزه کرده بود. رندی می پذیرد و می پندارد شاید این مسابقه بتواند او را دوباره به اوج بازگرداند.
.
.
.
کارول در فیلم Repulsion 1965
«کارول» از لحاظ روحی دختر آشفته و پریشان است و نسبت به مردان احساس بدی دارد. حتی با پسری که شدیداً به او علاقه دارد، نمیتواند ارتباط برقرار کند. او در لندن به همراه خواهرش هلن زندگی میکند. هنگامی که هلن برای گذراندن تعطیلات به همراه معشوقه متاهلش (هنری) به ایتالیا میرود، کارول تنها میماند. او پس از انزوا در محیط کار، خودش را در آپارتمانشان محبوس میکند و به مرور اسیر ترسهای جنونآور و پارانویایی و سرانجام بیماری روانی میشود.
.
.
.
سیمور پریش در فیلم one hour photo 2002
سیمور پریش، مردی ست در آستانه ی میانسالی که در لابراتوار عکاسی، مشغول به کار است. کار او ظاهر کردن انواع و اقسام عکس هاست و این کار را هم به بهترین شکل ممکن انجام می دهد. او مردی ست گوشه گیر و تنها که شخصیتِ خجالتی ای هم دارد اما در عین حال عاشقِ یکی از مشتریانش می شود که برای ظاهر کردنِ عکس های خانوادگی اش، همیشه پیش او می آید. او زنی ست به نام نینا که ظاهراً زندگی خوبی دارد …
.
.
.
سارا گلدفرب در فیلم requiem for a dream 2000
هری گلدفارب و تایرون سیلاو دو دوست جوان و بیهدف هستند که که درآمد خود را از فروختن تلویزیون مادر هری، سارا گلدفارب، به دست میآورند. سارا هر بار به همان مغازه میرود و تلویزیون را دوباره میخرد چون نمیخواهد مشکلی برای پسرش درست شود. هری تنها کسی است که برای سارا باقی مانده، به همین خاطر کارهای او را به دل نمیگیرد.
.
.
.
راوی در فیلم fight club 1998
راوی که نقشش را ادوارد نورتن بازی میکند یک کارمند بروکراتیک بیحوصلهی مبتلا به بیخوابی شدید است که برای خلاصی از وضعیتاش در گروههای حمایتی شرکت میکند. او با مارلا (هلنا بونهام کارتر) و تیلر دردن (برد پیت) آشنا میشود دو شخصیتی که تضادی آشکار با وی دارند. تیلر یک طغیانگر تمام عیار است که صابون میفروشد و زرقوبرقی خیره کننده دارد و مارلا نیز یک انسان باری به هر جهت است. درنهایت تیلور و جک با یکدیگر دوست میشوند و در زیرزمینهای پنهان، پروژهی آشوب خود را آغاز میکنند.
.
.
.
تراویس بیکل در فیلم taxi driver 1976
تراویس بیکل (رابرت دنیرو) شخصیت اصلی این فیلم جوان ۲۶ ساله تنها و افسرده و عضو سابق نیروی دریایی ایالت متحده است که به تنهایی در نیویورک زندگی میکند. وی از بیخوابی مزمن رنج میبرد، برای فرار از بیخوابی شغل تاکسیرانی در شب را انتخاب میکند و بیشتر با جنایتها در سطح شهر نیویورک آشنا میگردد.در این میانه تراویس شیفته بتسی (سیبل شفرد) که یکی از داوطلبان حاضر در دفتر انتخاباتی سناتور چالز پَلِنتاین، که نامزد انتخابات ریاست جمهوری است، میشود.
.
.
.