طرفداری | آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب ترس و نفرت در لالیگا است که با قلم نویسنده بزرگ فوتبال «سید لو» نوشته شده است.
بارسلونا در کنار مدیترانه، رو به فرانسه و ایتالیا است. شهر مُد و سیاست اسپانیا. مادرید نشسته بر مرکز فلات کاستیل 600 متر بالاتر از سطح دریا، سرد در زمستان و گرم در تابستان. رودی کوچک از میان آن میگذرد که قایقی در آن رفت و آمد نمیکند. فیلیپ دوم سال 1561 فقط به خاطر اینکه شهر در مرکز اسپانیاست، مادرید را پایتخت اعلام کرد. تابلویی در پوئرتا دل سول کیلومتر صفر را نشان میدهد، تابلویی نمادین بدین معنا که همهی راههای اسپانیا از مادرید آغاز میشوند، نمادی از مرکزگرایی که بیشترِ مادریدیها توجهی به آن ندارند.
مربی تیم ملی اسپانیا ویسنته دِلبوسکه میگوید: «اسپانیا یک کشور دو تیمه است. همه یا طرفدار رئالمادرید هستند یا بارسلونا.»
با توجه با آمار رسمی اسپانیا، مادرید 12.2 میلیون طرفدار و بارسلونا 10.4 میلیون طرفدار در کشور دارند. یک مطالعه دانشگاهی در می 2013 نشان داد که 28 درصد از افرادی که به ورزشگاهها میروند خود را طرفدار مادرید میدانند و 26 درصد طرفدار بارسلونا اما آمار مربوط به کل جامعه بالاتر هم هست. بیشتر از 60 درصد فوتبال دوستان اسپانیایی طرفدار یکی از این دو تیم هستند و بالاتر از همه اینکه همهی طرفداران تیمها در اسپانیا، از آلمریا تا زاراگوزا، در درون خود اهمیت میدهند که چه تیمی برنده اِلکلاسیکو است. این بازی از بازی تیم خود آنها مهمتر است. «نیمی از اسپانیا مادریدی و نیمی از آن بارسایی هستند . حتی اگر آنها طرفدار اووییِدو و یا پونپرادینا باشند.» این حرف لوئیز میلاست، کسی که شش سال در بارسلونا و هفت سال در مادرید زندگی و بازی کرده است.
زمانی که آمارگیرها پرسیدهاند: «مادرید یا بارسلونا؟» فقط 11 درصد پاسخ دادند: «هیچکدام.» فراتر از باشگاههای فوتبال، آنها سازمانهای قدرتمند و دموکرات هستند. دو باشگاه از تنها چهار باشگاهی که مالکان آن طرفداران آن هستند.
چهار روزنامه ملی وابسته به این دو باشگاه هستند، دو روزنامه در مادرید و دو روزنامه در بارسلونا. فشار این روزنامهها میتواند بسیار بیرحمانه و زیاد باشد. رادی اَنتیچ که مربی هر دو باشگاه بوده است میگوید: «رئیس بارسلونا یا رئالمادرید بودن مهمتر از وزارت درکشورهای دیگر است.»
زمانی که رئیس سابق مادرید، رومن مِندوزا اظهارنظر مشابهی کرد، نامهای از طرف سفیر ایالت متحده دریافت کرد که گفته بود صد درصد حق با اوست. رومن کالدِرون در ژانویه 2009 مجبور شد از ریاست رئالمادرید کنارهگیری کند. او گفته بود: «باید میماندم اما بهایش را با جانم میدادم. فشار بهقدری در این پست زیاد است که مطمئناً سکته قلبی میکردم. اگر با پای خود از باشگاه نمیرفتم، حتما روزی در تابوت آن را ترک میکردم.»
رئالمادرید و بارسلونا را نمیتوان از جامعه اسپانیا و تاریخ آن جدا کرد. در کاتالونیا و اسپانیا زیاد نمیشنوید که بگویند ورزش باید از سیاست جدا باشد. خوشتان بیاید یا نه فوتبال و سیاست در هم آمیخته شدهاند، خصوصاً اینجا در اسپانیا. نمادگرایی اجتنابناپذیر است و هیچ مسابقهای بهاندازه اِلکلاسیکو سیاست را القا نمیکند، اگر نگوییم خود سیاست است.
بیشتر بخوانید:
پدرِ مارکوسآلونسو، در رئالمادریدِ قهرمانِ اروپای 1950 بازی کرده بود و پسرش هم برای آنها بازی کرده است. زمانی که بچه بود با آلفردو دیاستفانو و فرانس پوشکاش، دو تن از بزرگترین بازیکنان تاریخ باشگاه در باغ خانهشان فوتبال بازی میکرد، اما به عنوان یک حرفهای برای بارسلونا بازی کرد. آلونسو میگوید: «آنها بزرگترین تیمهای جهان هستند. اما بارسلونا دارای یک قدرت اجتماعی است که آن را در رئالمادرید ندیدم. در بارسلونا کاملاً حس میکنید جزئی از هویت باشگاه هستید، عضوی از جامعه کاتالان. معنای مادرید از دید خود آنها سادهتر است.»
رومن کالدرون میگوید: «هویت مادرید از موفقیتِ آن سرچشمه میگیرد.» خورخه والدانو، بازیکن، سرمربی و رئیس سابقِ رئالمادرید اینگونه اِلکلاسیکو را تعریف میکند: «باشگاه در مقابل فراتر از باشگاه.»
هِریستو استویچکوف مهاجم سابق بارسا میگوید: «هر زمانی که بارسلونا و رئالمادرید مقابل یکدیگر قرار میگیرند، بازی تبدیل به تقابلِ شورشیها مقابل تشکیلات دولتی میشود.» وقتی بارسلونا با رئالمادرید روبرو میشود، ملت در مقابل دولت است، آزادی در مقابل فاشیسمِ ژنرال فرانکو. مقابلهبهمثل در قبال قتل رئیسجمهور بارسلونا در شروع جنگ. بابی رابسون جایی گفته است: «کاتالونیا یک کشور و بارسلونا ارتش آن است.»
بمباران بارسلونا توسط نازیها که متحد فرانکو بودند - 1938
پیام دریافت شده بود: تاریخ فرزندان بارسلونا با پیش گفتاری از قتل رئیسجمهور روسل، حالا یک داستان صراحتاً سیاسی بود. نقاشها سربازان مسلحی را تصویر میکنند که استادیوم باشگاه را تعطیل میکردند. سکانسی از جنگهای داخلی و پلیسهای فرانکو در زمین نیوکمپ که چماق بهدست در حال دویدن هستند.
در قلب اِلکلاسیکو سوالی پرسیدم «آیا دشمنی این دو تیم میتواند فقط از نگاه فوتبالی درک شود، بدون در نظر گرفتن مسائل سیاسی و اجتماعی؟» خوان گاسپارت ساده پاسخ داد: «غیر ممکن است.» رئیس سابق بارسلونا ادامه میدهد: «تاریخ، ما را تبدیل به چیزی بیشتر از یک باشگاه فوتبال کرده است. بارسلونا مدافع یک کشور است، یک زبان، یک فرهنگ. بارسلونا حس میکند همواره مورد جفا قرار گرفته است.» خوان لاپورتا بعد از گاسپارت رئیس بارسلونا شد. یک سوال صریح دیگر و یک جواب کوتاه و شیوا: آیا بارسلونا تیم ملی غیررسمی کاتالونیا است؟ او با لبخند گفت: «بله، دقیقاً. شعار باشگاه حالا معروف شده است و همهجا دیده میشود؛ فراتر از یک باشگاه.
لاپورتا میگوید: «این تنها یک شعار نیست، بیانیهی اصول و اعتقادات باشگاه است.»
هویت بارسلونا چیزی بیش از فقط فوتبال است و طرفداران بارسا هویتی برای دشمنان خود قائلند که مادریدیها به هیچ وجه آن را قبول ندارند و اینجاست که این تهمت آشنا وارد میشود؛ رئالمادرید تیم فرانکو است.
مربی سابق بارسلونا لوئیز فنگال داستانی را تعریف میکند که برای او زمانی گفته شده بود: «مردم کاتالونیا مردمان مغروری هستند که میخواهند از مادرید بهتر باشند. فرانکو رئیس بود و در مادرید حکومت مرکزی همیشه طرف مادرید بوده است، قهرمانیهای اروپای آنها بهخاطر فرانکو است. یکی از بزرگترین جنبههای اجتماع کاتالونیا این است که نشان دهند میتوانند با مادرید رقابت کنند.» این ادعایی است که در اعماقِ قلبِ اِلکلاسیکو آرمیده است، حداقل در یک طرفِ این شکاف. این موضوع حتی به خارج مرزها هم رفت. الکس فِرگوسن زمانی رئالمادرید را باشگاه فرانکو توصیف کرد. پیچی آلونسو میگوید: «اگر دیکتاتوری فرانکو در مادرید بدون تاثیر بود شاهد این قضاوتها نبودیم» پیچی آلونسو بازیکن بارسلونا که بعدها مربی تیم ملی کاتالونیا شد ادامه میدهد: «مردم طرفداری از بارسلونا را جنگ با رژیم میدانند.»
فرانکو ستیزی تبدیل به مادری ستیزی شد، روانشناس کاتالانی لوئیز فلاکور اشاره میکند: «شما نمیتوانستید در خیابانها فریاد بزنید فرانکو تو یک جنایتکاری، پس مردم بر سر بازیکنان مادرید فریاد میزدند، این یک پدیده روانشناختی است.»
«این غیر ممکن بود که تیم رئالمادرید را شکست دهید چون آنها تیم فرانکو بودند.» این را سالوادور سادوونی میگوید، بازیکن بارسا بین سالهای 1965 تا 1976 در جایی که یوردی ویلاخوآنا وزیر فرهنگ سابق کاتالانی گفته بود: «رژیم از فوتبال برای اثبات قدرت خود استفاده میکرد، به همین دلیل رئالمادرید برنده بود.» هشتاد و پنج درصد طرفداران بارسلونا در نظرسنجیای که خلال جشنهای صد سالگی باشگاه انجام شد باور داشتند رژیم فرانکو طبق اصول معینی آنها را محدود و ناتوان کرده بود. آنها میگویند حتی شکست بارسلونا در به خدمت گرفتن آلفردو دیاستفانو و پیوستن او به رئالمادرید به همین دلایل بوده است.
حتی امروز بعد از گذشتن قریب به 49 سال از مرگ فرانکو با وجود رضایتی که کاتالان از خود مختاری قابل توجه خود دارد، هنوز هم بد گمانی عمیقی وجود دارد. مقداری از آن خودآگاه و مقداری ناخودآگاه است، اما وجود دارد. این شکاف عمیق سیاسی درست از میان فوتبال میگذرد و نفرت موجود تکان دهنده است.
[...]
همه چیز آنطور که دیده میشود نیست، داستان سرایی و افسانه نقشی کلیدی دارند ولی احتیاط همیشه وجود دارد، به هویت حال حاضر دو باشگاه عیبهای مهمی میتوان گرفت. مانند رئیس جمهور قربانی جنگهای داخلی، موفقیت بارسلونا در تاریکترین روزهای رژیم و واقعیتی که بزرگترین اسطورههای دو باشگاه، یک هلندی برای بارسا و یک آرژانتینی برای رئالمادرید است.
این بارسلوناست نه مادرید که بازیکنان بیشتری در تیم ملی اسپانیا دارد، آنها با هفت بازیکن بارسایی در فینال جام جهانی 2010 شرکت کردند. نقطه آغازین تولد دو باشگاه هم طعنهآمیز است. بارسلونا نماد کاتالان، توسط یک بیگانه بنیان گذاشته شد که فقط قصد داشت از آنجا عبور کند. در حالی که رئالمادرید، بزرگترین سفیری که اسپانیا تا به امروز داشته است، توسط دو برادر کاتالانی بنیان گذاشته شد.