بعد مرگ دردناک مورکیکس کبیر،پدر مورکیکس ختم برگزار کرد و دختر خاله هایی که کینگ کان مخشونو زده بود هم حضور داشتند،یهو زنگ در به صدا در امد و دوستان سابق و جدید مورکیکس وارد شدند که شامل کینگ کان،پرهام،علی،لیونل مسی،کاپیتان لئو،یوهان کرایف،آیلین مغرور،عمو اینفانتینو و خدای ادب ها حسن بارسالند می شد.
انها امدند و خرما و چایی خوردند و فاتحه و تسلیت گفتند و رفتند.بعد مرگ مورکیکس به احترام آن فقید نام اکیپ به مورکیکسیان تغییر یافت.
اما اکیپ پاچید و کاپیتان لئو،کینگ کان،پرهام،علی،لیونل مسی از اکیپ رفتند.
رئیس اکیپ مورکیکس وصیت کرده بود که بعد مرگش حسن بارسالند اکیپو اداره کنه و خدای ادب و هوش حسن،همراه با آیلین مغرور و پسرخوب یوهان کرایف تصمیم به عضو گیری اکیپ گرفتند.
اول از همه کبیر نالدو آمد و همه گفتند بفرما عالیه اما کبیرنالدو گفت:خخخخخ ایستگاه کردم خخخخخ.بعد از کبیرنالدو پرهام گنگ آمد و آیلین مغرور گفت نه و صیکشو زد که پرهام بهش دیس داد که می گفت
خانوم مغرور انداختم بیرون
باید بزنم دیس رو تا از طرفداری بره بیرون
ناز نکن بزار بیام اکیپت
وگرنه میرینم به تیپت
بعدی مموتی دلها بود که وعده داد بعد رئیس جمهور شدن همه ی ما رو مفتخور کنه پس قبول شد و وارد اکیپ مورکیکسیان شد.
بعدی حامی دو عقاب بود و چون از حیوانات وحشی مانند عقاب حمایت میکرد ما قبول کردیم چون حیوان دوست بود.مثل حسنم با ادب بود(اما به گرد پای خدای ادب نمیرسه)
بعدی آرش اسپرز بود و آیلین گفت اکیپ ما به کودکان هم نیاز داره بفرما بچه.
بعدی در کمال تعجب عمو اینفانتینو بود که همه گفتند کصخل تو که عضو اکیپ بودی کجا مُرده بودی؟عمو گفت:رفتم انتقام مورکیکس رو بگیرم و خرس رو کشتم.
یوهان کرایف که ادم خوبی شده بود با لحنی مناسب گفت:برادر اونجا که خرس زیاده کدومو کُشتی؟عمو گفت:خرس قطبی خخخ
همه خندیدند و عمو هم در اکیپ ماند.یک ماه گذشت و آقای ادب(حسن)و خانوم مغرور(آیلین)برنامه چیدند تا اکیپ رو ببرند به شمال جایی که خبری از خرس نباشه.
ایندفعه خبری از عرق و مزه نبود(عبرت گرفتند)و یوهان کرایف گفت:تنقلات حلال با من.آیلین مغرور و حسن باادب گفتند:ماشین با ما.عمو گفت: چادر و پتو با من.مموتی گفت نوار قرآن با من.
آرش اسپرز گفت من کودکم برم از والدینم اجازه بگیرم و والدینش اجازه دادند.و مفت خور اومد.
حامی دوعقابم اومد برای مفت خوری.
در ماشین سرآهنگ جنگ بود.باادب ها(یوهان کرایف،حامی دو عقاب،مموتی دلها،خدای ادب حسن)VSبی ادب ها(آرش اسپرز،عمو اینفانتینو،آیلین مغرور.
باادب ها گفتند فقط سنتی و پاپ اما بی ادب ها گفتند فقط رپ و خارجی.که حسن نوار صوت قرآن رو از مموتی گرفت و گذاشت و تا آخر سفر همه ساکت ماندند و چیزی نگفتند.
به شمال رسیدند و رفتند عشق و حال.گروه با ادب هاVSگروه بی ادب ها با هم مسابقه فوتبال و والیبال دادند که در هر دو بی ادب ها پیروز میدان بودند.و با ادب ها اشک ریختند.شب آیلین شام درست کرد که از بس بدمزه بود همه رفتند پیتزا سفارش دادند و خوردند.و داستان ترسناک تعریف کردند که کسی خوابشون نبرد و تا صبح که صبحونه خوردند و رفتند خونه و استراحت کردند.
فردای آن روز نتیجه کنکور آمد(غیر از آرش اسپرز که کودکه)و همه نتیجه دلخواه رو کسب کردند و به دانشگاه های خوبی رفتند و اکیپ برای همیشه سرپا ماند.
|