🔷 پهلوان جهانگرد برگردانی به نثر و متنی فشرده شده از کتاب گرشاسبنامه سرودهی اسدی طوسی، شاعر سدهی پنجم هجری است.
در پشت جلد کتاب آمده است :
🔷 گرشاسبنامه اسدی طوسی که دومین اثر حماسی ایران پس از شاهنامه است، جهانی مملو از عناصر و حوادث شگفتانگیز و موجودات خارقالعاده میباشد که سبب زیبایی و جذابیت این اثر کهن شده است. به همین دلیل کتاب پهلوان جهانگرد به برگردان و تلخیص گرشاسبنامه همت گماشت تا با ارائه نثری ساده و روان، داستان اسطورهای گرشاسب را از ورای متنی کهن و منظوم به دنیای امروزی مخاطب بکشاند. با گردش در این کتاب میتوانیم با گرشاسب این پهلوان اسطورهای ایران آشنا شویم؛ پهلوانی که همراه برادرزاده خود نریمان، ما را به سفری دور و دراز مهمان میکنند تا شاهد پهلوانیها و اعمال خارقالعادهشان باشیم و در طول این سفر، با شگفتیهای سرزمینهای دور آشنا شویم .
🔷 گرشاسب از نسل جمشید پادشاه نامدار پیشدادی است و با ۶ پشت نسب وی به جمشید میرسد. جمشید پس از اینکه فره ایزدی خود را از دست داد و حکومتش بدست ضحاک میافتد برای نجات جان خود از سرزمینی به سرزمین دیگر میرود. هنگامی که وارد سرزمین زابلستان میشود با دخترِ گورنگشاه، شاه زابلستان آشنا میشود و باهم ازدواج میکنند. حاصل این ازدواج پسری به نام تور است که پدر را نمیبیند زیرا جمشید در ادامهی جابهجایی محل سکونتش در چین به اسارت ضحاک در میآید و توسط وی با اره به دو نیم میشود. از تور پسری به نام شیدسب، از شیدسب پسری به نام تورگ، از تورگ پسری به نام شم، از شم پسری به نام اثرط و از اثرط پسری به نام گرشاسب به دنیا میآید که قهرمان داستان ماست.
🔷 نخستین منابعی که از گرشاسب سخن گفتهاند متون اوستایی و پهلوی هستند که تنها وجه شباهتشان با گرشاسبنامهی اسدی طوسی در اژدهاکُشیهای گرشاسب است و به جز آن هیچ شباهتی بهم ندارند.
در شاهنامهی فردوسی که بزرگترین اثر حماسی ادبیات ماست و داستانهای اساطیری و پهلوانی کهن ایران در آن گردآوری شده، به زندگی گرشاسب پرداخته نشده است و تنها در داستان انتقامگیری منوچهر از تور و سِلم به خونخواهی ایرج، از حضور گرشاسب و نبردش در سپاه منوچهر باخبر میشویم.
اسدی طوسی به نپرداختن فردوسی به زندگی گرشاسب و هدف خود از سرودن گرشاسبنامه این چنین اشاره میکند :
«به شهنامه فردوسی نغزگوی
که از پیش گویندگان برد گوی
بسی یاد رزم یلان کرده بود
ازین داستان یاد ناورده بود
نهالی بُد این رُسته هم زان درخت
شده خشک و بی بار و پژمرده سخت
من اکنون ز طبعم بهار آورم
مراین شاخ نو را به بار آورم»
🔷دکتر فاطمه فرزین نویسندهی کتاب پهلوان جهانگرد در ابتدا شرح کوتاهی از زندگی اسدی طوسی میدهد سپس چکیدهای از ماجراهای جذاب دلاوریهای گرشاسب را که در متون اوستایی و پهلوی آمده بیان میکند. پس از آن به داستانی که در کتاب گرشاسبنامهی اسدی طوسی آمده میپردازد.
گرشاسب در جشن شاهانهای که پدرش اثرط در استقبال از ضحاک برگزار کردهاست پهلوانی و دلاوریهای خودش را به نمایش میگذارد و ضحاک نیز از گرشاسب میخواهد که به نبرد دشمنانش برود و بدین ترتیب گرشاسب به فرمان ضحاک به نبرد میپردازد و دشمنان وی را در هند و آفریقا نابود میکند. پس از به بند کشیدن ضحاک توسط فریدون، گرشاسب و برادرزادهاش نریمان (از ازدواج نریمان و دختر حاکم بلخ، پسری به نام سام زاده میشود که پدر زال و پدربزرگ رستم است و در نتیجه گرشاسب عموی پدر پدربزرگ رستم قهرمان شاهنامه است) به فرمان وی به نبرد در چین و آفریقا میپردازند. در پایان گرشاسب در سن ٧٧٣ سالگی از دنیا میرود.
گرشاسبنامه در قیاس با شاهنامه
🔷 شاهنامه اثر بسیار کاملتری است زیرا تاریخ اساطیری ایران را از نخستین پادشاه پیشدادی که در واقع نمادی از نخستین انسان هم بوده یعنی کیومرث آغاز میکند و پس از شرح دادن مفصل از حکومتهای پیشدادیان و کیانیان، اشارهای کوتاه به دورهی اشکانی و پس از آن به تاریخ دورهی ساسانی میپردازد در حالی که تمرکز گرشاسبنامه بر زندگی یک پهلوان یعنی گرشاسب است.
🔷 در شاهنامه زنان هم جدای از مثبت یا منفی بودنشان شخصیتهایی برجسته هستند و با زنان نیرومندی روبه رو هستیم (برای نمونه میتوان به رودابه، سودابه، گُردآفرید و.. اشاره کرد) اما در گرشاسبنامه زنان حتی نام نیز ندارند و تنها از آنها با عنوان دختر فلان شخص یا همسر فلان شخص یاد شده است.
🔷 بخشهای زیادی از کتاب گرشاسبنامه به سفرهای گرشاسب به مناطق مختلف و تماشای شگفتیهای سرزمینهایی چون هند و چین و.. پرداخته است که اگر بیان هم نمیشدند به سیر داستان آسیبی نمیرساندند.
گرشاسبنامه و اندیشهی سیاسی پادشاهی ایران
در گرشاسبنامه به صورت برجسته در 2 مورد به اندیشهی سیاسی پادشاهی ایرانی اشاره شده است. حامد مقامی دانشآموختهی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان در پیوند با این موضوع چنین مینویسد :
1️⃣ پادشاه به منزلهی سایهی کردگار؛ در باب اهمیت نهاد پادشاهی
🔷 گرشاسب در صحبتی با پدرش اثرط میگوید که اگر کسی را شایستهی شاهی میدید حتماً ضحاک مارصفت را از میان میبرد؛ اما اکنون چارهای جز اطاعت نیست؛ چراکه ضحاک به هر حال شاه است و شاه سایهی کردگار از این اشاره به خوبی اهمیت و اجتناب ناپذیری حفظ نهاد پادشاهی فارغ از شخص شاه فهمیده میشود. نکته ی مهم اینجاست که گرشاسب و خاندانش علی رغم نسب بردن به جمشیدشاه جایگاه خود را در حد شاهکها و پهلوانان محلی میدیدند و هرگز مدعی پادشاهی ایران نبودند که این به طور ضمنی میرساند پادشاهی بر ایران به شایستگیهایی فراتر از خون و تبار نیاز دارد، شایستگیهایی که ظاهراً حتی ضحاک نیز از آن خالی نبوده است.
2️⃣ خویشکاری پادشاه در توجه به همهی طبقات اجتماعی؛ در باب جایگاه فراجناحی پادشاه
🔷 زمانی که قباد، پسر کاوه آهنگر، نهانی از فریدون شاه بدگویی کرد که چرا علی رغم خدمات بسیار پدرش گرشاسب را به او برتری داده فریدون در حضور بزرگان او را ملامت کرد و بر تفاوت کاوه و گرشاسب از نظر تبار و طبقه و خدمات انگشت نهاد و بر دادگری خود تأکید کرد که اگر کاوه زحمتی کشیده مزدش را نیز عادلانه دریافت کرده و شاه را نشاید که به یاران و دوستانش بیشتر توجه کند؛ بلکه باید همه ی مردم کشورش را در نظر داشته باشد. فریدون به حرمت کاوه آهنگر از مجازات قباد خودداری کرد؛ اما کاوه چون از گستاخی پسرش آگاه شد
قصد جان او را کرد که خویشانش او را باز داشتند. فریدون شاه نیز فرستادهای روانه کرد تا میان پدر و پسر را آشتی دهد. این داستان علاوه بر اینکه به خوبی جایگاه فراجناحی پادشاه برای برقراری عدالت میان طبقات را در اندیشهی ایرانی نشان میدهد تلویحاً سنجیدن گناه فرد با خدمات او و سپس تعیین مجازات متناسب را برجسته میکند.
گرشاسبنامه و پند و اندرزهای اخلاقی
🔷 افزون بر نبرد با اژدها و دیو و فتح سرزمینها، کتاب پر از پند و اندرزهای اخلاقی است که از جملهی این اندرزها میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
پرهیز از پرخوری
دل نبستن به دنیا
نیکی به زیر دستان
تمسخر نکردن دیگران به خاطر چیزهایی که نقشی در آن نداشتهاند به مانند زشتی چهره
دوری از ریاکاران و بد گویان و...
اما از دید نگارنده یکی از مهم ترین پندها، اندرزی است که گرشاسب در واپسین روزهای زندگی خود به برادرزادهاش نریمان میدهد، اندرزی که اگر سیاستمداران امروزه بدان توجه میداشتند کسی از مرگ یا آسیب دیدن آنان شادمان نمیشد :
«چنان خردمند و دانا و درستکار باش که مردم به اندوه تو شاد نشوند».