Everyone looks the same in this town
همه تو این شهر شبیه همن
You can hardly tell the difference
به سختی میتونی تفاوتشون رو بگی
She stayed at home and figured out how
اون تو خونه موند و فهمید که چطور
To will herself out of existence
خودش رو از وجود خارج کنه(دیگه وجود نداشته باشه)
She gave it a try
اون سعی خودش رو کرد
She closed her eyes
اون چشماش رو بست
She didn't know how it'd feel
اون نمیدونست این (وجود نداشتن) چه حسی داره
She just hoped that it wouldn't hurt
فقط امیدوار بود که درد نداشته باشه
It almost worked
این تقریباً کار کرد(جواب داد)
They lie right to your face in this town
اونا توی این شهر درست توی صورتت دروغ میگن
But what did you expect?
ولی(مگه) چه انتظاری داشتی؟
She wishes that she could have seen what they saw
اون آرزو میکنه بتونه چیزایی که اونا دیدن رو ببینه
That left them so unimpressed
اونا ترکش کردن چون تحت تاثیر قرار نگرفتن
So she gave it a try
پس اون سعی خودش رو کرد
She started to cry
اون شروع به گریه کردن کرد
She said to herself, "Well, at least it could have been
worse"
اون به خودش گفت:خب حداقل میتونست بدتر از اینم بشه)
And it almost worked
و این تقریبا کار کرد(جمله ای که به خودش گفت کمک کرد حالش تقریبا بهتر بشه)