طرفداری | در باشگاه منچستریونایتد تحت مدیریت سر جیم رتکلیف، بسیاری از کارکنان نگران از دست دادن شغل خود هستند و این باعث ایجاد «فرهنگ ترس» شده است. این وضعیت به طور کامل برخلاف وعدههای قبلی رتکلیف در فوریه ۲۰۲۴ است که گفته بود قصد دارد محیطی مثبت، دوستانه و باکیفیت ایجاد کند.
اوضاع زمانی بدتر شد که عمر برادا در یک ایمیل به کارکنان هشدار داد که افشای اطلاعات میتواند به اخراج آنها منجر شود. این هشدار در شرایطی صادر شد که عملکرد تیم تحت هدایت روبن آموریم همچنان ناامیدکننده است.
با این حال، وقتی اخراجها بهطور رسمی اعلام شوند، ترس و بلاتکلیفی میان کارکنان کمتر میشود. به همین دلیل، اطلاعاتی درباره سیاستهای افراطی کاهش هزینههای باشگاه به بیرون درز کرده است، از جمله اینکه به جای غذای مناسب، فقط میوه در اختیار کارکنان قرار میگیرد.
در روزهایی که جزئیاتی از این قبیل توجهها را به خود جلب کرده، باید تمرکز خود را روی چیزی بگذاریم که واقعاً مهم است. صدها نفر شغل خود را از دست میدهند، آن هم در حالی که دستمزد آنها بسیار کمتر از حقوق فوتبالیستهاست اما برای زندگی روزمره این افراد حیاتی هستند.
این اقدامات تنها مربوط به جذب نیروهای جدید نیست؛ مسئله مربوط به افرادی است که زندگیشان تحت تأثیر باشگاهی قرار گرفته که قرار بود از آنها حمایت کند و نماینده آنها باشد. حالا کارکنان اخراجشده و خانوادههایشان چه رابطهای با باشگاه محبوب خود خواهند داشت؟ این سوالی مهم است. پیش از اینکه این تصمیمات از نظر اقتصادی توجیه شوند، باید به این نکته توجه کرد که تأثیری که این تصمیمات روی انسانها میگذارد، باید مهمترین نگرانی باشد.
تصمیمات گلیزرها در ۲۰ سال اخیر باشگاه را به مرحلهای رسانده که علاوه بر بحران عمیق مالی، باید با اخبار غیرقابل باور احتمال سقوط به دسته پایینتر نیز کنار بیاید
رتکلیف اشاره کرده که این روزها منچستریونایتد به شدت به کاهش هزینههای خود نیاز دارد، اما همیشه اینطور نبوده است. بیست سال پیش، این باشگاه از نظر مالی قدرتمند و خودکفا بود و از سال ۱۹۳۱ بدون بدهی باقی مانده بود. اگر اوضاع به همان شکل ادامه پیدا میکرد، نیازی به هیچکدام از اینها نبود.
این موضوع واقعی پشت همه تیترهاست. اگر طمع بی پایان میلیاردرهایی که سود را بر میراث و فرهنگ باشگاه ترجیح میدهند، وجود نداشت، احتمالاً از این بحرانهای مالی جلوگیری میشد. آنچه بیش از همه ناراحتکننده است این است که فوتبال انگلیس به راحتی اجازه میدهد تا چنین اتفاقاتی بیفتد.
در ژوئن ۲۰۰۵، خانواده گلیزر مالکیت منچستر یونایتد را با استفاده از وام به دست آورد. آنها حدود ۵۰۰ میلیون پوند وام گرفتند و از باشگاه به عنوان وثیقه استفاده کردند و این بدهی به باشگاه تحمیل شد. به جای اینکه پول خرید باشگاه از جیب گلیزرها پرداخت شود، باشگاه مسئول بازپرداخت بدهی کلان آنها شد. جالب اینجاست که موفقیت باشگاه در عمل علیه آن به کار گرفته شد. فرهنگ الهامبخش باشگاه که بر جوانگرایی، جاهطلبی، مقاومت و افتخار بنا شده بود، فدای مسائل مالی شد.
سر جیم رتکلیف در اولین سال حضور خود در منچستریونایتد، اقداماتی برای کاهش هزینههای باشگاه انجام داده است
منچستریونایتد از طریق یک مدل کاملاً سرمایهداری و سودجویانه مثل خرید باشگاه با استقراض (Leveraged Buy Out)، از آن دوران پرشکوه به این وضعیت رسیده و این یک تراژدی برای فوتبال انگلیس است.
این موضوع باید به اندازه سوپرلیگ اروپا و ورشکستگی باشگاه بری، باعث نگرانی درباره آینده فوتبال شود، بهویژه در شرایطی که بحثهایی درباره ایجاد یک نهاد مستقل نظارتی برای فوتبال مطرح است. منچستریونایتد یکی از بزرگترین باشگاههای فوتبال انگلیس است و همین مسئله باعث میشود تا نگرانیها درباره مسیری که فوتبال طی میکند، بیشتر شود.
آنها اکنون به نمادی از فوتبال مدرن تبدیل شدهاند؛ البته نه از جنس تاریخ و افتخار، بلکه بهعنوان نمونهای از باشگاهی که در مسیر سرمایهداری افراطی راه خود را گم کرده است. باید به صراحت بارها و بارها این جمله را تکرار کرد: «فوتبال برای این ساخته نشده است.»
فکر کردن به مقدار پولی که از سال ۲۰۰۵ تنها صرف پرداخت بهره وام گلیزرها شده، ناامیدکننده است و این روزها مردم عادی تاوان آن را میپردازند. البته، لیگ برتر بعدها خریدهای اهرمی را محدود کرد، اما این تصمیم نیز نتوانست جلوی اتفاقات بعدی را بگیرد.
دلیل اصلی اینکه به اینجا رسیدهایم و شرکت اینیوس چنین تصمیمهایی گرفته، این است که مدل مدیریتی گلیزرها به یک نمونه افراطی از فوتبال مدرن تبدیل شده است. آنها میخواستند همچنان از باشگاه سود ببرند، اما متوجه شدند که بدون سرمایهگذاری در باشگاه چنین چیزی امکانپذیر نیست. اولدترافورد نیاز به بازسازی داشت، بنابراین گلیزرها به دنبال راهحل رفتند.
اما چه گزینههایی پیش روی آنها بود؟
منچستریونایتد دور دیگری از تعدیل نیروها را تایید کرد
خب، راهکار آنها یا یک سرمایهدار بزرگ دیگر مثل رتکلیف بود، که طرفدار برگزیت است و در برای فرار از مالیات به موناکو نقل مکان کرده یا سرمایهگذاری از طریف ثروتمندی مانند شیخ جاسم قطر. این تنها یک نمونه دیگر از این است که چگونه فوتبال با دنبال کردن کورکورانه نئولیبرالیسم، آزادی خود را از دست داده است.
برای روشن شدن موضوع باید بگوییم که مشکلات مربوط به یک مالک، نمیتواند دلیل انتخاب مالک دیگر را توجیه کند؛ یعنی بهصرف مشکلات یک گزینه برای مالکیت تیم، گزینهی دیگر نباید انتخاب شود. تصمیم نباید هیچگاه بین استفاده از فوتبال برای بهبود تصویر منفی که به آن «شستشوی ورزشی» میگویند یا از دست دادن کامل هویت آن باشد.
با این حال باید پذیرفت که وضعیت فوتبال در سال 2025 است و این ورزش بین دو قطب افراطی قرار میگیرد: دولتهای خودکامهای که میخواهند از فوتبال برای منافع سیاسی خود استفاده کنند و بیشتر سرمایهگذاران آمریکایی که میخواهند پول بیشتری بدست درآورند.
اتفاقات چند ماه گذشته قطعاً تصویر خوشبینانهای که رتکلیف هنگام خرید سهم خود از گلیزرها نشان داده بود، خراب کرده است، اما این وضعیت با سبک کاری او همخوانی دارد. برخی این وضعیت را با طرح «بقا» در کمپانی گرنگموث در سال ۲۰۱۳ مقایسه میکنند. پس از اینکه گروه اینیوس در سال ۲۰۰۵ این کمپانی را خرید، کارکنان مجبور شدند سه سال حقوق خود را ثابت نگه دارند و هیچ پاداشی نداشتند. در کتاب رتکلیف که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، کیمیاگران: داستان اینئوس (The Alchemists: The Ineos Story)، توضیح داده شده که «تا زمانی که صرفهجوییهای بزرگی در هزینهها انجام نشده، جیم حاضر نبود هیچ سرمایهگذاری جدیدی انجام دهد.»
این وضعیت هم شبیه و هم متفاوت از زمانی است که کارگران راهآهن در نیوتن هیث یک باشگاه فوتبال راه انداختند و درست در وسط همه این اتفاقات، اولدترافورد، استادیوم معروف، قرار دارد.
روبن آموریم همچنان در تلاش است تا روی نتایج و عملکرد تیم تأثیر مثبتی بگذارد
سؤال اصلی این است که اینیوس چقدر در بازسازی استادیوم سرمایهگذاری خواهد کرد، زیرا هر طرح احتمالاً به حدود ۲ میلیارد پوند نیاز دارد. باید به یاد داشت که این هزینهها در محاسبات PSR که اینئوس بر آن تأکید کرده، محاسبه نمیشود. این اقدامات به زیرساختهای فرهنگی باشگاه مربوط است و آیا این همان هدف اصلی نیست؟
در کتاب رتکلیف، کیمیاگران، به نجات کمپانی گرنگموث افتخار میکنند و به این نکته اشاره میکنند که کارکنان آنجا در سالهای بعد دو افزایش حقوق چشمگیر و پاداشهای قابلتوجهی دریافت کردند. گروه اینیوس میتواند استدلال کند که منتقدان تصمیمات در منچستریونایتد، هرگز کسبوکارهایی مانند سر جیم رتکلیف ایجاد نکردهاند.
این درست است، اما همینطور میتوان گفت که او هنوز یک باشگاه فوتبال موفق نساخته است. باشگاههای فوتبال با کسب سود ساخته نمیشوند، بلکه دلیل موجودیت آنها وابسته به بازی در یک ورزش و نمایندگی از جامعهشان است. هر چیزی که خارج از این باشد، تحریف شده است.
دو نکته مهم میتوان در پاسخ به دلایل اقتصادی این تصمیمات مطرح کرد. اول اینکه، پولهایی که در این اقدامات صرفهجویی میشود، در برابر هزینههای کلان مانند دستمزد بازیکنان بسیار اندک است. دوم اینکه، خطر نوعی صرفهجویی غلط وجود دارد. این کاهش هزینهها تاثیری واقعی روی فوتبال ندارند، اما میتوانند جوی منفی ایجاد کنند که روی بازیکنان تاثیر بگذارد. حالا بازیکنان خواهند فهمید که برای مردم عادی بازی میکنند و اگرچه این ممکن است آنها را بیشتر به تلاش وادار کند، اما احساس گناه هیچوقت انگیزهای قویتر از همکاری جمعی نبوده است؛ چیزی که فوتبال برای آن وجود دارد و مربوط به آن است.
مشکلات پشت پرده در منچستریونایتد به طور حتم فشار زیادی روی بازیکنان ایجاد میکند
منچستریونایتد به اندازهای درآمد دارد که حتی از پس این وضعیت بحرانی نیز بر بیاید. آنها توان مالی کافی دارند تا حتی اگر این شرایط زمان زیادی طول بکشد، دوام بیاورند. احتمالاً در چند سال آینده، مردم تصمیمات «سخت» گرفته شده توسط گروه اینیوس را تحسین خواهند کرد.
با این حال، فرقی نمیکند چه چیزی در این میان برنده شود، همچنان احساس میشود که چیزی مهم در این باشگاه از دست رفته است.
یادداشت میگل دلینی از وبسایت ایندیپندنت با اندکی دخل و تصرف