به نام خدا
.
قالب: غزل
.
تو پاکیزه چو ایمانی تو زیباتر ز ایرانی
تویی مطلوب چون رویا ، تو هر دم در دل و جانی
.
چگونه وصف او گویم در این اشعار بس محدود ؟
نگارا چون خدایانی ، فرای وصف و اذهانی
.
فراق او چنان دردی به عاشق ها روا کرد است
کزو این چشم ما گریان ، چو یک بنیانِ ویرانی
.
ز ایّام طفولیت به آن وقتی که میمیرم
تو را خواهم که این عشق و وفا را نیست پایانی
.
مرا با درد دوری از تو لذّت ها بباشد یار
چو من بیمار تو گشتم نیازم نیست درمانی
.
مرا عاشق به خود دانی دگر چیزی نمیخواهم
تو را عاشق شدن باشد بِه از هر نام و عنوانی
.
تو را در هر جمالی بینم و بر مردمان خندم
که نزد این جماعت چون خدا مستور و پنهانی
.
وفاداری به او کردم به دل چون عهد و یک بیعت
ندیده است این بشر خوش تر از این میثاق ، پیمانی