طرفداری | بحث این ماه جاناتان ویلسون در صفحه خود با نام «دیدگاه فنی» در مجله «ورلدساکر» پیرامون ارلینگ هالند، پپ گواردیولا و سیتی دور میزند.
با امضای قرارداد ۹ ساله هالند با سیتی، مشخصاً وایکینگ نروژی آمده است تا بماند. ویلسون سؤال میکند؛ گواردیولا چگونه میتواند تیم جدید خود را در فصل بعدی دوباره حول محور او بازسازی کند؟
و در آنالیز خود به این موارد میپردازد:
شاید هالند در دورهای نامناسب به منچسترسیتی پیوسته است، زمانی که یک نسل مستعد از بازیکنان در حال کنار رفتن هستند، و شاید اصلاً خود او به نوعی در مشکلات کنونی تیم نقش دارد؟ بهتر است خودتان ادامه دهید، ازاینرو شما را با ویلسون تنها میگذارم.
امیرحسین صدر
۱6 مارس ۲۰۲۵

آیا بازیکنی که در ۱۳۳ بازی اول خود برای یک باشگاه، ۱۱۷ گل به ثمر رسانده، واقعاً میتواند بهعنوان یک مشکل و دردسر مورد بررسی قرار گیرد؟
چنین ادعایی مسخره به نظر میرسد، بهویژه در شرایط کنونی که فضای کلی فوتبال در حال تغییر از مربیان فلسفهمحور به سمت مربیان عملگراست. ارلینگ هالند گل میزند و بنابراین، طبق یک منطق ساده، او یک امتیاز مثبت محسوب میشود.
اما حقیقت دیگر این است که از زمان پیوستن او به منچسترسیتی، تیم سهگانه را فتح کرده، دوباره قهرمان لیگ برتر شده و سپس دچار افت شده است. حال سؤال این است؛ آیا این یک تصادف است؟ آیا او صرفاً در مقطعی نامناسب به تیم ملحق شده که یک نسل از بازیکنان در حال کنار رفتن هستند، یا به نوعی در مشکلات سیتی نقش عمدهای دارد؟
چیزی که درباره هالند کاملاً واضح است، این است که هالند سیتی را مجبور کرده است تا سبک بازی خود را تغییر دهد.
پیشتر، پپ گواردیولا ترجیح میداد از یک مهاجم کاذب یا یک مهاجم منعطف مانند داوید ویا یا سرخیو آگوئرو استفاده کند. این دو میتوانستند مانند یک مهاجم کاذب عمل کنند، از منطقه سنتی مهاجم نوک فاصله بگیرند، برای سایرین فضا ایجاد کنند و با هافبکها ارتباط برقرار کنند.
اما هالند یا نمیتواند این کار را انجام دهد یا نمیخواهد. او اساساً یک مهاجم سنتی است؛ یک شماره ۹ واقعی، یک نمونه خارقالعاده از این سبک؛ سریع، قدرتمند و با شوتهای سهمگین.
وقتی منچسترسیتی در اولین فصل حضور هالند مقابل منچستریونایتد در اولدترافورد شکست خورد، در اوایل نیمه دوم، با توقف بازی به دلیل مصدومیت، پپ گواردیولا چند قدمی داخل زمین آمد و با فریادی از هالند خواست کمی عقبتر بازی کند و پیامش را با حرکات شدید دست تقویت کرد. اما هالند بهطور کلی او را نادیده گرفت. تنش لزوماً چیز بدی نیست. درواقع، رینوس میخلز هلندی که مکتب توتال فوتبال او الهامبخش سبک بازی گواردیولاست، به چیزی که آن را «اصول تضاد و تعارض» یا «تنش خلاقانه» مینامید، باور زیادی داشت.

توضیح امیرحسین صدر از کتاب هلندی «ساختن تیم» رینوس میخلز، :
«رینوس میخلز، از مهمترین و تأثیرگذارترین مربیان تاریخ فوتبال و مربی انتخابی قرن بیستم فیفا، «اصل تضاد» را بهعنوان بخشی از فلسفه فوتبال خود معرفی کرد. او معتقد بود تضاد و تنش در درون یک تیم یا بین بازیکنان میتواند منجر به خلاقیت و نوآوری شود. میخلز استدلال میکرد که سطحی از اختلاف یا چالش در تیم میتواند بازیکنان را وادار به فراتر رفتن از محدودیتهای خود کند و در نهایت منجر به عملکرد بالاتری شود. این اصل به معنای تعادل بین کنترل و آزادی بود، بهطوریکه بازیکنان در چارچوب تیمی خود بتوانند خود را ابراز کنند. این اصل بخشی کلیدی از فلسفه توتال فوتبال (Total Football) او بود، جایی که از بازیکنان انتظار میرفت تطبیقپذیر باشند و خلاقیت تشویق میشد، حتی اگر این به معنای بروز برخی از تنشها یا تضادها در درون سیستم باشد. میخلز تأکید داشت تنش خلاقانه یا تضاد میتواند به راهحلهای بهتر و روشهای جدیدی برای تفکر منجر شود، بهجای اینکه صرفاً از دستورالعملهای سخت پیروی شود. این ایده تأثیر زیادی بر پپ گواردیولا و سایر مربیانی داشت که به انعطافپذیری، خلاقیت و تطبیقپذیری در سیستمهای بازی خود تأکید دارند.»
غریزه گواردیولا، کنترل کردن است. زمانی که در بارسلونا بود، مدام تکرار میکرد تیمش باید بعد از پس گرفتن توپ و قبل از آغاز حمله، ۱۵ پاس بدهد تا خود را برای مقابله با ضدحمله حریف تنظیم کند.
اما هالند زمانی در بهترین فرم خود قرار دارد که توپ بهسرعت به جلو فرستاده میشود تا بتواند از سرعتش در برابر مدافعین استفاده کند. و کوین دیبروینه در ارسال چنین پاسهای مستقیم و سرراستی مهارت زیادی دارد.
این ترکیبِ بازی تیمی و هوشیاری گواردیولا از یکسو، و فردگرایی صریح هالند از سوی دیگر باعث شد سیتی سهگانه را فتح کند اما در لیگ قهرمانان، مقابل مادرید در برنابئو که منجر به حذف سیتی شد، دیبروینه بهواسطه تصمیمات فنی گواردیولا در ترکیب اصلی قرار نگرفت و هالند به دلیل مصدومیت، غایب بود.
اما از آن زمان، چیزی به مشکل خورده است. فصل گذشته، همین ترکیبات یک قهرمانی دیگر لیگ به همراه داشت، اما این فصل، سیتی تقریباً بهطور کامل دچار افت شده است. مصدومیتها، بهویژه مصدومیت رودری، به این وضعیت کمکی نکردهاند و یک حس کلی از خستگی در تیم وجود دارد.
اینکه سیتی در نقلوانتقالات ژانویه مجبور شد ۱۷۰ میلیون پوند برای خرید چهار بازیکن هزینه کند، خود اعترافی بود به اینکه احتمالاً برای نخستین بار در جذب بازیکنان دچار اشتباه شدهاند. شاید گواردیولا، پس از ۱۶ فصل مربیگری در بالاترین سطح، در حال افت باشد؛ بهطور کلی، ده سال حضور در اوج، یک حد معمول برای مربیان محسوب میشود.
و هیچکدام از این مسائل را نمیتوان به گردن هالند انداخت.
بااینحال، این الگو کاملاً ناشناخته هم نیست. همین اتفاق برای آژاکس در اوایل دهه ۱۹۷۰ افتاد؛ آنها نخستین قهرمانی خود در اروپا را تحت ساختارهای رینوس میخلز به دست آوردند، اما شاید حتی فوتبال بهتری را در راه کسب دو قهرمانی بعدی در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳، تحت هدایت استفان کوواچ ارائه دادند.
اما درحالیکه آزادی و ابراز وجود و هویت فردی که کوواچ رومانیایی به بازیکنان آژاکس داد، باعث شد به اوج و مرزهای جدیدی برسند، ولی همین شکوفایی کامل نیز آغاز افولشان بود. بهطور مشابه، لیورپول در فصل ۸۸-۱۹۸۷ تحت هدایت کنی دالگلیش، فوتبالی بسیار هجومیتر از دوران بیل شنکلی، باب پیزلی یا جو فاگان ارائه داد. اما همین کاهش سختگیریها و تغییر سبک بازی، با جذب بازیکنانی چون جان بارنز، پیتر بردزلی و ری هاوتون، روند سقوط آنها را کلید زد.
پپ گواردیولا با جدیت در جستجوی راهحلی مناسب برای افول شدید سیتی
هالند را میتوان بهعنوان کسی دید که بالاخره به سیتی کمک شایانی کرد تا لیگ قهرمانان اروپا را فتح کند، اما به چه قیمتی؟
عنصری جدید به سبک گواردیولا اضافه شد، و درحالیکه این تغییر باعث شد سیتی کمتر قابلپیشبینی باشد و زوایای جدیدی به حملاتشان اضافه شود و تهدیدات متنوعتری را برای حریفان ایجاد کند، اما درعینحال موجب شد بخشی از کنترلشان در میانه میدان را از دست بدهند.
ازآنجاییکه هالند عقب نمیآید و در جریان بازی عمیقتر بازی نمیکند، سیتی مجبور شد از جایی دیگر یک بازیکن اضافه در میانه میدان پیدا کند. به همین دلیل، نقش جان استونز بسیار حیاتی شد؛ بازیکنی که توانایی بازی در پست مدافع مرکزی، مدافع کناری و هافبک را داشت.
او میتوانست از خط دفاعی جلوتر بیاید و آن مهره اضافی در میانه زمین را تأمین کند. اما از آن زمان تاکنون، با مصدومیتهای متعددی دستوپنجه نرم کرده است و بازیکنان بسیار کمی قادر به ایفای نقشی مشابه او هستند.
بههرشکل، گواردیولا مربیای است که نشان داده توانایی بالایی در سازگاری و تطبیق دارد. او استاد تغییرات جزئی و تکامل مداوم بوده و هرگز اجازه نداده رقبایش به او برسند.
اما شاید ساختوساز و تحولات مرحله بعدی از سختترین و پیچیدهترین چالشهای او در دوران مربیگری باشد.
هالند قرارداد جدیدی امضا کرده که او را تا سال ۲۰۳۴ در سیتی نگه خواهد داشت. او جایی نمیرود. پس باید منتظر ماند و دید گواردیولا چگونه میتواند همزمان با بهرهگیری از استعدادهای هالند، کنترل تاکتیکی موردنظرش را دوباره برقرار کند.