به نام خدا
.
قالب:غزل
.
شدم در دامِ عشقِ او چو مرغی که اسیر است
به چشمِ او بسی کوچک به مردم بس حقیر است
.
ولی با این همه او را بخواهم من هنوزم
چنین عشقی به نزدِ کی ؟ کجا باور پذیر است ؟
.
تو یک روزی شوی آگاه از عشقِ نهانم
ولی در آن زمان گویی دریغا که چه دیر است
.
برو هر پنجره بُگْشا مگر یارا ندانی
که این بادِ بهاری عشق من را چون بشیر است
.
هزاران کس به من گفتند که مهرش رها کن
ولی آن یار من در روی و سیرت بی نظیر است
.
مرا ترجیح این باشد گدای عشق باشم
گدایی بر محبّت به ز هر مال و سریر است
.
ز عاشق بودن و گفتن بهار قلبِ من حال
خزانی گشته گر بینی بگویی چون کویر است
.
ولی من غم ندارم بهرِ این زیرا بدانم
که رنج و درد هایِ من به عشقِ ما مسیر است