زمینه :
قدرت گرفتن امپراطوری شیعه مذهب صفوی تهدید جدی برای عثمانی که یک امپراطوری سنی مذهب بود به حساب می آمد بیشک، دوام حکومت سنیمذهب عثمانی، بدون محدود یا نابود کردن این روند ( حکومت صفویه ) ، با مشکل مواجه میشد. بهگفتهٔ برخی مورخان، اگر در جنگ چالدران، شاه اسماعیل به پیروزی میرسید، به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بیشک گسترش تشیع صفوی، امپراتوری عثمانی را که تازه در آغاز کار بود، از صفحه روزگار محو میکرد. همهٔ این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و حتمی را برای هردو سو آماده میساخت؛ ولی برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که تنها شتابدهنده بودند.
روابط بین دو قدرت با برخورد متکبرانه و خصمانهٔ شاه اسماعیل تشدید شد. سفرای عثمانی که در اعتراض به رفتار صفویان با اهل سنت در سال ۱۵۰۴ به دربار صفویه اعزام شدند، مورد بیمهری زیادی قرار گرفتند. مشغلهٔ سلطان بایزید در امور دیگر او را از انجام اقدامی متقابل در آن زمان بازداشت و این باعث ترغیب شاه اسماعیل به انجام رفتارهای خطرناکتر و جدیتر شد. تشدید تنشها ادامه یافت و در سال ۱۵۱۰ شاه اسماعیل سر بریدهٔ شیبکخان ازبک را بههمراه فهرستی از خواستهها به دربار سلطان بایزید فرستاد. ادامه سرکشی شاه اسماعیل و عدم تمایل آشکار سلطان عثمانی برای پاسخگویی به صفویه، روابط بین سلطان و پسران او را بدتر کرد. سرانجام سلیم علیه پدر خود سلطان بایزید قیام کرد و با حمایت ینیچریها وی را وادار به کنارهگیری از قدرت نمود. شاه اسماعیل از شرایط آشفته ناشی از جنگ داخلی عثمانی، جهت دامن زدن به شورش بیشتر استفاده کرد. قیام شاهقلی بابا تکلو در سال ۱۵۱۱ تعداد زیادی از قزلباشها و صوفیان ناراضی را به خود جلب کرد و هرچند عواقب این شورش جدی بود، اما قیامی که سال بعد در اوج جنگ داخلی عثمانی توسط عوامل صفوی یعنی نورعلی خلیفه صورت گرفت، از اهمیت بیشتری برخوردار است. هزاران قزلباش به شورش برخاستند و حتی شاهزاده مراد (نوه سلطان بایزید) با تحریک مبلغان صفوی به جمع قزلباشان شورشی پیوست. نورعلی خلیفه و هوادارانش در مدت کوتاهی شهر توقات را تصرف نموده و به نام شاه اسماعیل در آنجا خطبه خواندند و اراضی وسیعی در نزدیکی چوروم و آماسیه تخریب شد. آنها با پیروان شاهزاده مراد متحد شدند و دوباره راهی توقات شدند و این بار با مقاومت ساکنان توقات روبرو شده و در نتیجه درگیری شهر به آتش کشیده شد. شاهزاده مراد سپس عازم ایران شد در حالی که نورعلی خلیفه به سمت سیواس حرکت کرد. شورشیان در قویلوحصار قبل از عزیمت به سرزمین صفوی از طریق ارزنجان، با نیروهای عثمانی درگیر شده و آنها را شکست دادند. در این زمان سلیم موفق شده بود که پدر خود (سلطان بایزید) را مجبور به کنارهگیری کند اما همچنان با مقاومت برادرش احمد روبرو بود و پس از شکست دادن او در ینیشهر در سال ۱۵۱۳ توانست توجه خود را به همسایه مشکلساز خود معطوف کند. قبل از شروع کارزار علیه صفویان، سلطان سلیم دستور اعدام بیش از ۴۰۰۰۰ قزلباش آناتولی را به عنوان مجازات شورش و رفتار سرکش آنها صادر کرد. وی همچنین از صادرات ابریشم ایران به امپراتوری عثمانی جلوگیری نمود.
شاه اسماعیل پس از مرگ سلطان بایزید به برادرزاده سلطان سلیم که مدعی و رقیب وی بود، پناه داد و درخواست سلطان را برای بازگرداندن شاهزاده مراد خلاف جوانمردی اعلام کرد. در برابر سلطان سلیم اندکی پیش از آغاز جنگ دست به قتلعام شیعیان در قلمرو عثمانی زد و زنده ماندگان را نیز داغ زده، به متصرفات اروپایی تبعید کرد.
آغاز و پایان جنگ : سپاه سلطان سلیم در یک رجب ۹۲۰ قمری (شهریور ۸۹۳) به دشت چالدران در شمال غربی خوی رسید و در آن جا اردو زد. موقعیت راهبردی منطقهٔ چالدران و عدم رویارویی با متجاوزان در دشت باز، از مزیتهای سپاه ایران بود. شمار سپاهیان ایران را در این جنگ حدود ۲۹٬۰۰۰ تن نوشتهاند. پیش از نبرد، شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی، تشکیل جلسه دادند. نورعلی خلیفه و محمدخان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی با روشهای جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آنها آغاز کنند. این نظر منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیشخان شاملو مواجه شد که نتیجهٔ آن شکستی سخت بود.
نقشه سلطان سلیم در نبرد چالدران این بود که به هر حیله انبوه سواران قزلباش را هدف توپخانه خود سازد؛ زیرا برد توپهای سرپر عثمانی کوتاه بود و نمیتوانست از دور به سپاه ایران آسیبی برساند. به همین سبب برای فریب دادن حریف دسته معروف به عزبها را جلوی عرادههای توپ قرار داده بود تا توپخانه را از نظر ایرانیان پنهان کنند. افراد این دسته مأمور بودند که به محض نزدیک شدن سواران قزلباش، از برابر توپها به چپ یا به راست کناره گیرند تا توپخانه ناگهان به شلیک مشغول شود و سواران قزلباش را از پای درآورد اما شاه اسماعیل که بهوسیله جاسوسان خود از جزئیات نقشههای نظامی سلطان سلیم آگاه بود، مصمم شد که با دو دسته بزرگ از سواران قزلباش از دو طرف بر سپاهیان عثمانی بتازد تا برای عزبها مجال کناره گرفتن از جلو توپخانه و آزاد نهادن توپها برای تیراندازی نماند. سپس همین که سواران قزلباش از صف توپخانه گذشتند، با خیال آسوده از دو سو بر قراولان خاص سلطان و محلی که او خود قرار گرفته بود، حمله برند و با شکست آنان از پشت پیادهنظام ینیچری را در میان بگیرند. در آغاز نبرد ساروپیره استاجلو و همراهانش که جلودار سپاه بودند، بر یک دسته از جلوداران سپاه عثمانی تاختند ولی شکست خوردند. پس شاه اسماعیل خود با گروه انبوهی از سواران زبده قزلباش که در راست لشکر بودند، بر چپ سپاه عثمانی حمله برد. محمدخان استاجلو نیز دستور داشت که با سواران دیاربکر به همان صورت بر راست سپاه عثمانی بتازد. قزلباشان با فریادهای «شاه، الله» پیش تاختند، شاه اسماعیل چنان با سرعت و شتاب رسید که عزبها فرصت حرکت نیافتند و بهجای آنکه از جلو توپها به کنار روند، در همانجا به تیر و نیزه سواران قزلباش از پای درآمدند. بدین صورت، توپخانه عثمانی در قسمت چپ بیکار و بیفایده ماند و سواران روم ایلی که به فرماندهی حسن پاشا در چپ بودند، از فشار حمله سواران ایران تا پشت سپاه عثمانی، آنجا که شادی پاشا جای گرفته بود، عقب نشستند و حسن پاشا در حمله اول کشته شد. اگر محمدخان استاجلو هم مثل شاه اسماعیل موفق میشد که جناح راست قوای عثمانی را در هم شکند و سنان پاشا را شکست دهد. کار سپاه عثمانی به پایان میرسید؛ زیرا در این صورت توپخانه سپاه که تغییر جهت آن امکانناپذیر بود، بهکلی بیفایده و بیمصرف میماند و پر کردن توپهای سربر آن زمان نیز بهزودی و آسانی میسر نبود. با از کار افتادن توپخانه، سپاه پیاده ینیچری به کلی از دو سو محصور میشد و از قراولان خاص سلطان هم که چندان زیاد نبودند کاری ساخته نبود. با این همه، سلطان سلیم بهجای آنکه قوای ذخیره را به مقابله شاه اسماعیل بفرستد، منتظر نتیجه حمله سواران محمدخان استاجلو به جناح راست سپاه خود شد. شاه اسماعیل نیز همچنان با کمال جسارت و بیباکی بر دشمن تیغ میزد و سواران جناح چپ را دنبال میکرد ولی در همان حال منتظر بود که محمدخان از جانب دیگر به او بپیوندد و کار محاصره سپاهیان ینیچری را تمام کند. حمله محمدخان استاجلو به جناح راست سپاه عثمانی، برخلاف حمله شاه اسماعیل به نتیجه قطعی نرسید؛ زیرا محمدخان استاجلو دیرتر از شاه و آهستهتر از وی حمله کرد به طوری که سنان پاشا فرمانده سواران آناتولی فرصت یافت که در کار جنگ بیندیشد و شکست جناح چپ را تلافی کند. این سردار چون مشاهده کرد که به سبب حمله ناگهانی و سریع شاه و سواران او، دسته عزبها نتوانستند در جناح چپ از جلو توپها کنار روند، بیش از آنکه محمدخان به سپاه عثمانی نزدیک شود، به دسته عزبها در جناح راست فرمان داد که به پشت توپخانه منتقل شوند. عزبها نیز اطاعت کردند و از روی زنجیرها و عرادههای توپ با زحمت به پشت توپها رفتند. بدین ترتیب، توپخانه در جناح راست آزاد شد و سواران محمدخان را گلولهباران کردند. محمدخان که پیشاپیش سواران بود، به خاک افتاد و نیمی از همراهان وی نیز تلف شدند. سنان پاشا پس از این پیروزی قسمتی از سواران خود را به تعقیب بقیه سواران محمدخان فرستاد تا آنان را متفرق کنند و از حمله تازه بازدارند. سلطان سلیم نیز فوراً از این پیش آمد استفاده کرد و چون خیالش از جناح راست سپاه آسوده شد، با تمام قوایی که در اختیار داشت، از پهلو بر شاه اسماعیل و سواران وی حمله برد. در همان حال، فرمان داد حصار ارابهها و حیوانات بارکشی را که گرد پیادهنظام ینیچری تعبیه شده بود، در دو نقطه شکافتند و با این عمل ینیچریها هم که تا آن زمان محصور بودند، آزاد شدند و سواران شاه را هدف تیرهای تفنگ ساختند. ینیچریها هفت بار متوالی شلیک کردند و بسیاری از قزلباشان را به خاک افکندند.
با آغاز به کار توپها، نتیجهٔ جنگ بهسرعت بهسود عثمانی تغییر کرد. آتش توپخانه برای ایرانیان مصیبتبار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم بهدر برد. سلطان سلیم پس از در هم شکستن سپاه صفوی بهدلیل ترس از وجود تله به تعقیب ایرانیان نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد. تلفات جنگ چالدران ۲۷ هزار تن از ایران و ۴۲ هزار تن از سپاه عثمانی بود.
نقش زنان در جنگ چالدران
بهگفته مورخان ترک چند تن از زنان ایرانی که در لباس سربازی همراه شوهران خود به میدان جنگ آمده بودند، بهدست سربازان سلطان سلیم افتادند و دو همسر شاه اسماعیل به نام بهروزهخانم و تاجلیخانم نیز از آن جمله بودند. گذشته از زنانی که اسیر شدند، جسد بسیاری از زنان نیز در میدان جنگ پیدا شد که به فرمان سلطان سلیم آنها را با تشریفات مخصوص نظامی به خاک سپردند. این زنان دلیر به گفته نویسندگان ترک، با زره و خفتان و کلاهخود دوشادوش شوهران خویش در جنگ شرکت کردند به همین سبب پس از جنگ چالدران در دنیا معروف شد که شاه اسماعیل سوارانی از زنان شمشیر زن با اردوی خود داشته که در حدود ده هزار نفر بودهاند. یکی از مورخان ایتالیایی به نام جیان فرانچسکو ساگردو در کتاب تاریخ امپراتوری عثمانی در این باره مینویسد: «در میان کشتگان اجساد زنان ایرانی پیدا شد که در لباس مردان به میدان جنگ آمده بودند تا در سرنوشت شوهران خود شریک و در افتخار نبرد سهیم باشند. سلیم بر جرات و دلیری و وطنپرستی ایشان آفرین گفت و فرمان داد که با تشریفات نظامی آنان را به خاک سپارند»
نتایج :
از نگاهی، این جنگ، یک پیروزی مقطعی برای عثمانیها بود ولی برای صفویان و بهویژه شاه اسماعیل، تبدیل به یک فاجعه شد. پس از جنگ چالدران، شاه اسماعیل افسردگی گرفت و دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. پیوند میان شاه بهعنوان روح هدایتگر نیمهخدایی و قزلباش، بهطور جبرانناپذیری شکسته شد. در حدود یک سال پس از شکست، عناصر قبایل قزلباش، اقتدار اسماعیل برای مدیریت امور کشور، به تدریج ضعیف گشت و از این رو برای پر کردن این خلا رو به می گساری و عیاشی برد .
سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما بهدلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی نجات یافت. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم بهدر برد. او پس از آن، دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. این نبرد از اهمیت مهمی در تاریخ برخوردار است؛ زیرا نه تنها این عقیده را که مرشد شیعه، «معصوم» است، نفی نمود، بلکه روسای قبایل کُرد را نیز بر آن داشت تا بیعت خود را از صفویان به امپراتوری عثمانی تغییر دهند. پس از جنگ چالدران، ایران در جنگهای آواجیک (۱۵۱۵) و کوچیسار (۱۵۱۶) نیز شکست خورد و کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از ایران جدا شد و بهدست عثمانی افتاد
شاه اسماعیل کشتهشدگان جنگ را در محل آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی به خاک سپرد. پس از آن، این گورستان به «شهیدگاه» شهرت یافت.
عوامل شکست :
مخالفت شاه اسماعیل و دورمیش خان با نظر استاجلو و نورعلی خلیفه که دیدگاه منطقی بود سبب شد تا عثمانی که به لحاظ توپ و تفنگ چند برابر ایران مجهز بود از آلات جنگی خوب بهره مناسب و کامل ببرد
تاثیر مستی فرماندهان قزلباش در شکست در این نبرد هم کم تاثیر نبود که سال ها بعد شاه تهماسب در نامه خود به سلطان سلیمان این چنین عنوان می کند :
پدران ما جنگ کردند. اگر تو نیز ادعای شجاعت داری، بیا جنگ کنیم و اگر جنگ نمیکنی دیگر ادعای شجاعت نکن» گفت: «حضرت پروردگار جل جلاله و عظم شأنه در کلام شریف فرموده که در جهاد و غزا که با کفار نمائید خود را به تهلکه (هلاکت) میندازید. جایی که در غزای کفار از تهلکه منع فرموده باشد، من چگونه دو لشکر مسلمان را که در عدد برابر ده کس یک کس نبوده، به جنگ فتوی دهم و این مسلمانان را در تهلکه اندازم، پدر من در آن روز که با پدر شما جنگ کرد، دورمیش خان و سایر امرا بلکه تمامی لشکر او مست بودند، شب تا صباح شراب خورده، آهنگ جنگ نموده بودند و این مقدمه بهغایت نامعقول و بد واقع شده بود. از آن تاریخ هرگاه حکایت جنگ چالدران به میان میآید، من دورمیش خان را دعای بد میکنم که پدرم شاه اسماعیل را فریفته برد و جنگ کرد»