اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جایِ سرو بلند، ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سرو بالا را؟
(غزلیات سعدی)