بسم الله الرحمن الرحیم
امروز قصد داریم بحث نبوت عامه و خاصه درباره پیغمبر اکرم حضرت محمد (ص) را با دلیل برهانی و قطعی ثابت کنیم.
مرحله اول اثبات نبوت عامه و ضرورت وجود پیامبر و دین الهی برای جامعه بشری هست و با اثبات این مسئله ثبات میشود که یک دین حق در جهان وجود دارد .
در مرحله دوم با استفاده از برهان خلف و شروط لازم یک دین حق و از طرف خداوند ، بقیه ادیان مدعی حقانیت حذف میشوند و با باقیماندن اسلام ادعای نبوت پیامبر اکرم به شکل منطقی به اثبات میرسد ...
مرحله اول : اثبات نبوت عامه
منظور از نبوت عامه این است که خداوند متعال برای به کمال رساندن بشر پیامبرانی را بفرستد که وحی را که شامل علومیست که انسان را به کمال میرساند برای بشر بفرستد.
متقن ترین دلیل ضرورت نبوت، كه مصون از نقدهای وارد بر دیگر استدلالهاست و مقدمات آن در آیات قرآن نیز دیده میشود، دلیلی است كه بیشترْ بر زندگی جاودانه و سعادت ابدی انسان و اصل حكمت الهی تكیه دارد. این استدلال بر چهار مقدمة زیر استوار است:
1. خدا انسان را برای رسیدن به یك كمال مطلوب آفریده است؛
2. كمال ابدی انسان در گرو عمل اختیاری او، و عمل اختیاری وی در گرو شناخت راه درست دستیابی به كمال ابدی است؛
3. دانش بشری برای تشخیص همة مصالح و مفاسد، و تعیین راه صحیح كمال و سعادت ابدی كافی نیست؛
4. اگر خدا غیر از راههای عادی شناخت، برای رسیدن به كمال و سعادت ابدی راه دیگری را پیش روی انسان ننهد، آفرینش وی عبث و خلاف حكمت خواهد بود.
هدفمندی زندگی، اختیار انسان، و نیاز به شناخت راه صحیح
از بحثهای گذشته در بخشهای پیشین معارف قرآن به این نتایج رسیدیم:
الف) خدای متعال، بهاقتضای صفات ذاتیاش و براساس فیاضیت و رحمانیتش خویش، جهان خلقت را آفریده است. آفرینش جهان مادی، مقدمة پیدایش انسان است و انسان اشرف مخلوقات و مورد تكریم الهی است؛
ب) داشتن اختیار و مقدمات آن مهمترین ویژگی انسان است كه بر اساس آن میتواند به عالیترین مقام در میان مخلوقات برسد. توضیح آنكه انسان با قدرتی كه خداوند به او داده است میتواند از میان راههای مختلف، هر راهی را كه میخواهد انتخاب كند و آن را بپیماید، و بر این اساس است كه خداوند برای او تكالیفی وضع كرده است. اگر انسان به آن تكالیف عمل كند، به برترین مرتبة كمال و پایدارترین سعادتها و لذتها دست مییابد؛
ج) زندگی دنیوی انسان مقدمهای برای حیات اخروی اوست؛ به این معنا كه انسان در این مرحله از زندگی، با استفاده از قدرت اختیار، مسیر خویش را برمیگزیند و سرنوشت خود را رقم میزند. پس از این مرحله (زندگی دنیوی)، مرحلة زندگی ابدی فرامیرسد تا انسان از نتایج اعمالی كه در این عالم انجام داده است، بهرهمند شود.
برای انتخاب راه صحیح زندگی، علاوه بر داشتن اراده و قدرت تصمیمگیری، گرایشهای فطری و ابزار كار، شرط مهم دیگری نیز ضرورت دارد، و آن، شناخت راه صحیح است. در واقع انتخاب آزاد وقتی صورت میگیرد كه انسان راههای مختلف را بشناسد و از نتیجة هریك آگاه باشد، تا بتواند در مسیر صحیح گام بردارد و بهسوی سعادت ابدی خود حركت كند.
نارسایی دانش بشری در شناخت راه صحیح
با توجه به نكات فوق اكنون به تبیین مقدمة سوم میپردازیم. در بحث انسانشناسی گفتیم كه كسب معرفت برای انسان از راههای مختلفی امكانپذیر است؛ اما راهی كه خداوند در اختیار همگان قرار داده، راه حس و عقل است. حال باید دید كه آیا این دو راه برای كسب شناختهای لازم جهت انتخاب راه درست، كافی هست یا خیر. انسانی كه میخواهد هر قدمش را به گونهای بردارد كه در مسیر سعادت ابدی خود حركت كند و به كمال نهایی خویش نزدیك شود، لازم است در هر قدم چیزهایی را بداند. در اینجا این پرسش اساسی مطرح میشود: آیا دانستنیهایی كه در هر مرحله از زندگی، آگاهی از آنها برای همة انسانها ضرورت دارد، از راه حس و عقل به دست میآید؟
برای پاسخ به پرسش فوق، ابتدا توضیحی دربارة ادراك حسی، عقلی و تجربی و قلمرو آنها میدهیم و سپس كفایت و عدم كفایت آنها را برای تحصیل معرفتهای لازم بررسی میكنیم.
الف) ادراكات عمومی انسان
حس و عقل دو ابزار عمومی شناخت انساناند كه از طریق آنها ادراك حسی و ادراك عقلی، و از همكاری آنها ادراك تجربی حاصل میشود.
اول. ادراك حسی
ادراك حسی از راه حواس ظاهری و براثر ارتباط با جهان مادی خارجی حاصل میشود. بُرد این ادراك، بسیار محدود است و فقط شامل اموری میشود كه ما با آنها ارتباط داریم؛ آن هم در حد ارتباط و تا زمان برقراری ارتباط. دانشهای حسی، مانند دیدنیها و شنیدنیها، مسلماً برای زندگی ما مفید و ضروریاند و تاحدی روابط ما را با جهان مادی میسر میكنند.
دوم. ادراك عقلی
آنچه عقل بهتنهایی و با صرفنظر از تجربة خارجی درك میكند، یك سلسله مفاهیم كلی مانند بدیهیات و روابط آنهاست و با وجود اختلافنظر درزمینة چگونگی ادراك عقلی، در محدود بودن آن به یك سلسله مفاهیم كلی و روابط میان آنها اختلافی نیست. این امور كلی بهخودیخود برای تعیین مسیر زندگی كارآیی ندارد؛ برای مثال، با استفاده از اصولی چون «اجتماع نقیضین محال است»، «هر معلولی علتی دارد» و یا «كل از جزء بزرگتر است»، حداكثر میتوان یك سلسله مسائل فلسفی محض را اثبات كرد.
سوم. ادراك تجربی
نتیجة همكاری حس و عقل، ادراك تجربی است. هنگامی كه حس انسان چیزی را درك میكند و عقل روی آن دادههای حسی كار میكند و به تجرید و تعمیم آنها میپردازد، انسان ادراكات جدیدی به دست میآورد. این نوع ادراك برای زندگی ما ضرورت دارد؛ زیرا شناخت علل خاص پدیدهها از راه حس و به كمك عقل حاصل میشود و قوانین علوم تجربی از همین راه به دست میآید. ادراك تجربی محدود به امور تجربی است.
ب) نارسایی دانشهای عمومی بشر
ادراكات حاصل از طریق حس، عقل و یا هر دوی آنها برای شناختن مسیر صحیح زندگی در تمام شئون و در همة زمانها و مكانها كافی نیست. با دو روش «تجربة عملی» و «ارزیابی علمی» میتوانیم ناكافی بودن ادراكات عمومی بشر را برای شناخت راه صحیح اثبات كنیم.
اول. تجربه عملی
هزاران سال است كه بشر بر روی زمین زندگی میكند. اندیشههای مدون بشری كه از حدود 25 قرن پیش به دست ما رسیده است، حكایت از آن دارد كه دانشمندان با بهكارگیری حس و عقل خود، مسائلی را درك كرده و آنها را در قالب مسائل علمی، قوانین حقوقی، اخلاقی و غیره بیان كردهاند. درزمینة شناخت طبیعت و كشف مجهولات آن، روزبهروز پیشرفتهای بیشتری حاصل شده است و اكثر این مسائل بهقدری روشن و قابل فهم شده است كه دیگر كمتر در آن اختلافی به چشم میخورد؛ اما درزمینة مسائل عملی، روش زندگی، ارزشها و مسائل متافیزیكی و ماورای طبیعی، هنوز در بسیاری از جوامع بشری ابهامهای فراوانی وجود دارد.
شاید بتوان گفت علت آنكه مسائل متافیزیكی در محافل علمی امروز كماهمیت شمرده میشوند، عجز دانشمندان از حل اینگونه مسائل است، و با آنكه اندیشمندان فراوانی برای حل مسائل مربوط به ارزشها و رفتارهای اخلاقی، مانند چگونگی رفتار انسان در زندگی و نحوة تنظیم روابطش با انسانهای دیگر، بسیار كوشیدهاند، نه تنها در باب این مسائل به اتفاقنظر نرسیدهاند، بلكه روزبهروز دامنة اختلافنظرهایشان بیشتر شده است. هماكنون نیز كه بشر به درجات بالایی از علم و دانش دست یافته است، میبینیم كه همواره متخصصان،
قوانین و دستورالعملهایی برای بهبود زندگی وضع میكنند؛ ولی دیری نمیپاید كه با مختصر تأملی نقایص كارشان آشكار میشود و باز با قلم اصلاح به سراغ آن میروند و یا بعد از مدتی بر آن تبصرههایی میزنند و یا بهكلی آن را منسوخ میكنند.
از این سیر كوتاه در اندیشههای انسانی در باب اعمال و رفتار و ارزشها، به این نتیجه میرسیم كه بشر در طول تاریخ علم و دانش خویش، نتوانسته این مسائل را حل كند، و این، نشانة بارزی از نارسایی دانش بشری در حل اینگونه مسائل است.
دوم. ارزیابی علمی حس و عقل و كیفیت كار آن دو
حس، چنانكه گذشت، تنها میتواند پدیدههای جزئی محدود به شرایط خاص زمانی و مكانی را، البته همراه با محدودیتهایی دیگر، به ما نشان دهد. بنابراین حس بههیچوجه قادر نیست بهتنهایی مسائل ارزشی، مخصوصاً رابطة رفتار انسان با نتایج اخروی، را تبیین كند. عقل نیز بهتنهایی از این امر عاجز است؛ زیرا ما در هر روز، بلكه در هر ساعت، صدها رابطه با خود، با خدا، با افراد خانواده و جامعه و با محیط زندگی داریم كه باید دربارة هریك از آنها حكمی داشته باشیم؛ ولی بدیهیات عقل بسیار كلی و محدود است و نمیتواند حكم همة این روابط و مسائل را بیان كند.
تجربه نیز، كه حاصل همكاری و تعامل حس و عقل است، هرچند دایرة معلومات انسان را وسعت میدهد، محدود به امور تجربهپذیر است. ما تنها میتوانیم پدیدههای مادی را آزمایش كنیم و علتهای مادی آنها را بشناسیم؛ اما ماورای ماده و امور اخروی، هیچگاه در دام آزمایش نمیافتند، تا انسان بتواند از راه تجربه روابط آنها را با جهان مادی به دست آورد. بهطور كلی چون جهان آخرت و روابط آن با این جهان از
حوزة حس و عقل خارج است، ما نمیتوانیم دربارة آنها داوری كنیم و براساس آن، برنامة زندگی دنیوی خود را بچینیم. حال مسئله مهمتری كه بیشتر كانون توجه ماست، رابطة رفتارهای ما در این جهان با سرنوشت ما در جهان ابدی است.
بنابراین حس و عقل بهتنهایی، و یا با همكاری هم، نمیتوانند حقایق آن جهان را برای ما روشن كنند، و تا ما ندانیم كه زندگی دنیوی ما چه تأثیری در زندگی اخروی دارد و آثار مثبت و منفی اعمالمان بر سعادت اخرویمان چیست، نمیتوانیم زندگیمان را به مسیر صحیح هدایت كنیم؛ زیرا بایدها و نبایدها از تعیین رابطة بین فعل و نتیجهاش به دست میآید، و ما تا نتیجه را نشناسیم و تأثیر هر عملی را در پیدایش نتیجهاش كشف نكنیم، نمیتوانیم نظر دهیم كه آن كار را باید انجام داد یا از آن كناره گرفت. بنابراین حكمت الهی اقتضا میكند كه خود او شناخت لازم را در اختیار همة انسانها قرار دهد، و راهی معین كند كه بر اساس آن انسانها بتوانند هدف و كیفیت رسیدن به كمال را بشناسند؛ این راه، چیزی جز راه وحی و نبوت نیست.
مرحله دوم : اثبات نبوت خاصه
در توضیح این مرحله ینگونه میگوییم که سه شرط لازم برای حقانیت یک دین وجود دارد که اگر یکی از آنها را نداشته باشد ضرورتاً میگوییم این دین از طرف خداوند متعال نیست و یا مبنای بشری دارد یا در گذر زمان تحریف شده است .
شرط اول آن است که تناقض درونی نداشته باشد.
شرط دوم آن است که گزارههای جهان شناختی آن با بدیهیات عقلی تناقض نداشته باشد
شرط سوم هم آن باشد که مطابق با فطرت انسانی باشد
تمام ادیان به جز دین مبین اسلام شرط دوم که طابقت گزارههای جهان شناختی با بدیهیات عقلی است را ندارند زیرا :
شرط لازم یک دین حق آن است که خداوند متعال را درست توصیف کند یعنی صفات خداوند را همان گونه که وجود دارد بگوید و اوصاف نقص را به خداوند نسبت ندهد.
با این توصیف تمام ادیان شرقی که برای خداوند قائلند و بتهای متعدد را میپرستند از دایره دین حق بیرون میروند
همچنین مسیحیت که به سه خدا در عین یک خدا بودن ( تثلیث ) اعتقاد دارد یز از دایره دین حق بیرون میرود زیرا تناقض عقلی دارد
یهودیت نیز همچنین زیرا برای خداوند اوصاف نقص قائل است مانند کشتی گرفتن خدا با یعقوب ، پشیمان شدن خداوند از خلقت انسان، گم کردن آدم و حوا در باغ عدن و مسائل مختلفی که در تورات امروزی بیان شده ...
دین زرتشت نیز به دلیل دوگانه انگاری مبدا جهان که اهورامزدا را خالق خوبیها و اهریمن را خالق بدیها میداند و شرک در خالقیت از دایره دین حق بیرون میرود.
با این توضیح تنها دین باقیمانده دین حق اسلام است که با برهان خلف حقانیت آن و الهی بودن آن ثابت شد.