شاعر : علیرضا قزوه
ما با یک سماور برقی متمدن شدیم
و یاد گرفتیم بگوییم :
مرسی عالی جناب!!!
امسال سال قحطی عاطفه بود
سالی که بازمانده های انوری
دیوانشان را چاپ کردند
و رفوزه های هنری با تک ماده دیپلم افتخار قبول شدند
و هیچ کس
به ریش داران بی ریشه نگفت :
بالای چشمتان ابروست!!!
جنگ که تمام شد
عموجان فرانک هم از فرانسه برگشت..
هنرمندان برای گاو مش حسن رمان نوشتند
و بر اساس یه قل دو قل آخرین فیلمشان را ساختند...
باید هم عکس هنرپیشه ها را بزرگ کنند
و سردمداران یونسکو
برای حفظ پرستیژ حافظ
عکس شهیدان دانشگاه را جمع کنند !!!
و روزنامه ها بنویسند :
"خانم ها برای تناسب اندام از یوگا استفاده کنند"
***
من بعضی وقتها ...
در خیابان دنبال یک سر سوزن
------"غیرت"--------
می گردم...
***
بیا بی خیال باشیم
در روزگار جوک و غیبت
یادش بخیر...
تلخ و شیرین
داریوش و گوگوش
نعمت نفتی !
گل گفتی...
روزگار دمپایی لا انگشتی..
آدم های لاابالی ...
مستر های آمریکایی..
بیا به امام زاده داوود برویم
کباب بره اش معرکه است !
بیا فکر تمدن باشیم
وقتی تابوت شهید نمی آید..
***
این همه خون ؛ حجامت ملت بود !!
تا حاج آقا همچنان چلو کباب سلطانی کوفت کند ..
تا قلیان بکشد
به تسبیح شاه مقصودش بنازد
و با تلفن زیمنس معامله کند
و اگر نانش آجر شد
آجر را گرانتر از نان بفروشد...
***
همسایه بغلی ما شخص شریفی است
با 800متر بنا
به دنیا اعتقاد ندارد...
یک پایش این دنیاست
یک پایش آن دنیا !!
و از والضالین همه ایراد می گیرد
و از خدا چند هزار رکعت طلبکار است!!!
خدایا !
به ما اسلام ناب امریکایی عطا کن
تا از هر اتهامی مبرا باشیم!
http://ghadamgah70.blogfa.com/post/22