Zaraki Kenpachiعشق یه چیز بی خودیه
یکی از اقوام ما بود پسر خوش تیپ و باهوشی بود بنده خدا عاشق شد و زن گرفت
اینقدر درگیر زندگی شده و یکی به دو میزنه واسه زندگیش که از خستگی روز و شب نداره موهاش ریخته کچل شده پژمرده شده پیرشده کلا عشق با حساب و کتاب جور در نمیاد باید همه چیتو بدی پاش