شبی که بارسلونا با نمایشی بسیار بد 4 بر 0 مغلوب تیم باانگیزه و پرانرژی PSG شد، کمتر کسی فکر میکرد این تیم بتواند نتیجهی بازی رفت را برگرداند و به دور بعد رقابتها صعود کند. وقتی نیمار از 1 درصد شانس و 99 درصد ایمان نوشت؛ وقتی آلبا گفت که اگر ایمان به بازگشت نداشته باشند داخل زمین نمیروند؛ و وقتی لوئیز انریکه از توانایی به ثمر رساندن 6 گل و صعود به مرحلهی بعد حرف زد، همه آنها را به سخره گرفتند. اما نمیدانستند که بازی چهارشنبه شب قرار است چیزی فراتر از فوتبال و معادلاتش باشد.
شب موعود فرا میرسد. جو ورزشگاه وحشتناک است. ایمان به بازگشت در چشمان تک تک بازیکنان موج میزند. گل زودهنگام سوارز و به ثمر رسیدن گل دوم روی حرکت فوقالعادهی اینیستا، امید به بازگشت را به اوج میرسانند. دقایق اولیهی نیمهی دوم و پنالتی؟ چه چیز بهتر از این؟ بازی 3 بر 0 شده و همه بیش از پیش امید به بر هم زدن معادلات دارند اما گل ادینسون کاوانی دوباره به همه یادآوری میکند که قرار نیست معجزهای رخ دهد و بارسلونا در همان بازی رفت حذف شده است.
بازیکنان بی رمق به سمت میانهی میدان میروند تا بازی را شروع کنند. در این میان تنها تراستگن است که با فریاد بر سر بازیکنان سعی دارد امید را در آنها زنده نگه دارد. او از آنها میخواهد که حفاظت از دروازه را به او بسپارند، همه جلو بروند و نگذارند رویایشان به همین زودی بمیرد. دقیقهها یکی پس از دیگری سپری میشوند اما دیگر خبری از شور و هیجان قبل از دریافت گل نیست. ضد حملههای پاریسیها لرزه بر اندام تماشاگرانی میاندازند که دیگر به جای معجزه فقط حذفی آبرومندانه میخواهند.
دقیقهی 87 است و نیمار آمادهی زدن ضربهی ایستگاهی. گویی دیگر تنها یک نفر در جهان وجود دارد که هنوز به بازگشت ایمان دارد و او همین پسر برزیلی بلوگرانا است. کاشته را به زیبایی هر چه تمامتر گل و تیم را برای تلاش بیشتر تهییج میکند. این بار اوست که فرمانده است؛ نه مسی. تنها 2 دقیقهی بعد پنالتی دیگری برای بارسلونا گرفته میشود. همه میدانند که فقط نیمار است که میتواند این توپ را گل کند. ناجی نیوکمپ حالا 2 گل زده است و شرطی که با همتیمیهایش بسته بوده را برده است اما جاهطلبی او اجازهی عقبنشینی نمیدهد. او میخواهد نامش به هر قیمتی که شده با خلق این معجزه در تاریخ ثبت شود.
5 دقیقه وقت اضافه رو به پایان است و تنها 30 ثانیه باقی مانده است. حالا دیگر به غیر از پاریسیها و دشمنان قسمخوردهی بارسلونا، تمام جهان میخواهند که این بازگشت کامل شود. دیگر مسئله فوتبال نبود؛ چیزی فراتر از آن بود. همه میخواهند به این باور برسند که میشود به معجزه، به بازگشت و به جبران اشتباهات تلخ گذشته امید داشت و این امید را به واقعیت تبدیل کرد.
نیمار توپ را ارسال میکند. همه دارند با چشمانشان توپ را دنبال میکنند. سرجی روبرتو اما با تمام توان میدود و پای خود را به سمت توپ پرتاب میکند. معجزه اتفاق میافتد. باورکردنی نیست اما اتفاق میافتد. مشتهای گرهخورده به هوا پرتاب میشوند. حالا دیگر اهمیت ندارد طرفدار چه تیمی هستی؛ تو دیوانهوار خوشحالی چون به چشم دیدهای که ناممکن ممکن میشود؛ چون دیگر معجزه برایت لمس شدنی است؛ چون دیگر هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند به تو بگوید که شکست خوردهای و باید دست از تلاش بکشی.
این بازی فراتر از فوتبال بود. صورتهای از هیجان سرخشدهی بازیکنان و مربیان بارسلونا، حس و حال عجیب خودمان در آن لحظات، چشمان خیس پسری که رو سکوها دوربین را مجذوب خودش کرده بود، مشتهای گرهکردهی گری لینهکر، استیون جرارد، ریو فردیناند و مایکل اوون، خوشحالی توخل و بازیکنان دورتمند در رختکن، صدای لرزان گزارشگران فوتبال در سراسر جهان، تیترهای روزنامههای روز بعد و حتی تن لرزان عادل فردوسیپور خودمان گواه این هستند که این بازی فراتر از فوتبال بود.
بامداد پنجشنبه 19 اسفند 1395 با ایمان راسخ نیمار، فریادهای تراستگن و گل طلایی پسر طلایی این روزهای بارسلونا، سرجی روبرتو، در تاریخ ماندگار شد و چقدر خوب که در این روزگاری که بیش از هر چیز به امید نیاز داریم، میتوانیم در هر لحظهای که احساس یاس و ناامیدی میکنیم به آن 8 دقیقهی جادویی فکر کنیم، دوباره روی پایمان بایستیم و با اطمینان برای خلق معجزهای دیگر تلاش کنیم. بله معجزه دیگر دستیافتنی است.