جامعه ایران در دوره قاجاریه علیرغم تمدن و فرهنگ کهنسال دیرین تقریباً یک جامعه قرون وسطایی با تعصبات ملی و مذهبی شدید بر روح و فکر اکثریت قریب به اتفاق این جامعه بود، مردم سخت پای بند آداب و سنت و رسوم ملی و شعائر مذهبی خود بوده و از هر گونه نفوذ و تاثیر شیوه جدید زندگی و تمدن غرب برکنار مانده بودند.
عدم تماس با اروپائیان، تنها به دلیل تقویت مذهب و تظاهر شدید به دینداری و تعصب، آنها را از معاشرت با همسایگان مسلمان خود مثل عثمانی نیز دور نگه داشته و آنها را فقط به خاطر پیروی از طریقه سنت، دشمن خویش میپنداشتند.طبقات اجتماعی
اجتماع دوره قاجاریه را می توان به دو طبقه تقسیم کرد:
1-طبقه حاکمه
2- طبقه محکوم
طبقه حاکمه
1- دولت: که تمام سازمانها و تشکیلات در شخص شاه خلاصه میشد.
2.طبقه وسیع و گسترده بعدی که بیش از هشتاد درصد مردم را در بر میگرفت طبقه عامه مردم از بازرگان، پیشهور و صنعتگر تا بقال و قناد و آهنگر و سبزی فروش را در بر میگرفت.
استادان و هنرمندان دوره قاجار همچون اسلاف خود با خلق آثار بدیع نظر جهانیان را جلب میکردند اما به دلیل عدم وجود ذوق هنری و علاقه و اهمیت شاهان قاجار به هنردستی این صنایع پیشرفت چندانی نکرد و همچنین ورود اجناس اروپایی با قیمت نازل توان رقابت را از «صنعتکاران» ایران گرفت. اوضاع کارگران نیز در کارخانه به دلیل مشکلات عدیده از جمله همان واردات اجناس خارجی با قیمت نازل و تعطیلی کارخانهها رو به وخامت میگذاشت. مثلاً شهر اصفهان که زمانی بزرگترین مرکز صنعت بود بیشتر از شهرهای دیگر دچار فقر گردید و دولتمردان را به چاره جویی و تکاپو واداشت.ايران، در مقايسه با کشورهاي نزدیکتر به حوزهی مديترانه که در آنها حضور غربیها و تجارت با غرب بيشتر بود، به ويژه مصر و امپراتوري عثماني، تنها شاهد چند اقدام اصلاحي بود که بيش از يک دهه دوام آورد؛ و نيز عرضهی محدود آموزش نوين و، با وجود چندين مورد اصلاح در ارتش، تنها يک واحد ارتش به راستي مدرن و امروزي. در حالي که میتوان چندين اقدام اصلاحي را بر شمرد، اما محدوديت آنها به اندازهی دستاوردهايشان چشمگير است. عمده موانع فراروي اصلاحات ضعف نسبي سياسي و مالي حکومت مرکزي.
به رغم قدرت خودکامهاش، بود. چيزي که قدرت حکومت مرکزي را تا حدي محدود میکرد منافع پا برجا يا سرزميني به اصطلاح اشراف و بزرگان، خانهای ايلات، شخصیتهای مذهبي و کسان ديگري بود که در صورت تقويت حکومت مرکزي، که لازمهی اصلاحات بود، قدرتشان را از دست میدادند.
4. با آن که تغييرات اجتماعي – اقتصادي چه از دورن و چه به واسطهی روابط با غرب پديد آمد، اما بسياري از ساختارهاي جامعه نسبتا پايدار ماند. در نیمهی دوم دوران قاجار اقتصاد همانا مرکب از مناطقي خودکفا و ضعيف بود و مبادلهی داخلي به حداقل کاهش يافته بود. افت اقتصادي (پولي و غير آن)، کمبود وسايل ارتباط جمعي، پراکندگي جمعيت در بخشهای وسيع و نسبت پايين جمعيت يکجانشيني به کوچ نشين و جمعيت شهري به جمعيت روستايي همگي در مجموع مانع تمرکز قدرت سياسي طي اين دوره شد ولي هرگز خودکامگیاش را رها نساخت. گروه هاي قدرتمندي که در اين دوره بهترين زمینها را تصاحب کردند، همچنان عبارت بودند از: الف خاندان سلطنتي، به واسطه کثرت فرزندان که از چند همسري شاه و جمعيت زياد حرمسراي او ناشي میشد، بسيار گسترده بود، و همچنين ساير اعضاي بلند مرتبهی ايل قاجار. ازدواج و وصلت با طايفههاي مختلف قاجار و ساير ايلات و بر جستگان، به منظور تقويت خاندان و دولت، تشويق میشد. اعضاي خاندان اغلب مشاغل بالاي حکومتي را در اختيار داشتند، اما به واسطه تعداد بسيار زيادشان، نيز بي نصيب میماندند؛ ب خانهای ايلات که میشد آنها را فرمانرواي مستبد قلمرو خويش ناميد و اغلب نيروهاي جنگي کار آمدي را تحت فرمان داشتند وعلاوه بر افراد ايلات چادر نشين، بر دهقانان نيز فرمان میراندند؛ ج اعضاي خاندانهای قدرتمند غير ايلاتي، که اغلب مناصب حکومتي ملي يا محلي را در اختيار داشتند و درآمدهاي کلاني را، عمدتاً از زمين، نصيب میبردند؛ د بازاريان نيز از اهميت برخوردار بودند و بازرگانان عمده فروش، تجار، در رأسشان قرار داشتند، ارباب حرف عمده يا اصناف نيز صاحب نفوذ بودند. اين طبقات به علما نزديک بودند و اغلب از حکومت مرکزي يا محلي و شرايط اقتصادي و رقابت غريبان شکايت داشتند. افزون بر اين اصناف صاحب حرفهی بازار، تعدادي زياد کاسب و پيشه ور خرده پا نيز بودند که برخي از آنها، از جمله بسياري از زنان، کارهاي ديگري را نيز انجام میدادند. اکثريت مردم به هيچ کدام از اين گروههاي صاحب ثروت و قدرت تعلق نداشتند، بلکه مرد و زن به کار بدني مشغول بودند: يا دهقان (اغلب صاحب نسق يا اجاره دار با چند کارگر يا خرده مالک) بودند، يا چوپان چادر نشين. مشاغلي چون عملگي، دستفروشي، تصدي گرمابه، مطربي، درويشي و نوکري خانگي وجود داشت. در دربار قاجار نيز غلامان سياه و سفيد در سمتهای مختلف به چشم میخوردند.
5. زنان هم گروه جداگانهاي را تشکيل میدادند و هم بخشي از گروهاي پيش گفته بودند. زنان طبقهی بالاي شهري هنگام خروج از خانه با حجاب کامل ظاهر میشدند، اما در دورن خانه آزادتر بودند. زنان دهقان به ويژه زنان شبان کوچ رو و چادر نشين در بيرون و درون خانه سخت (و اغلب سختتر از مردان) کار میکردند و افزون بر آن بچه داري نيز به عهدهی آنها بود. بسياري از زنان طبقهی عوام شهري، از جمله کلفتها و کنيزان خانگي، نيز بچه داري میکردند. زناني که اين طور کار میکردند، به ويژه در نواحي روستايي، چندان منزوي يا در بند حجاب سخت نبودند، و استقلال بسياري از زنان ايلاتي و چادرنشين در عرصهی عمومي پديدار بود. زنان شهري بيش از زنان روستايي از حق ارث و مالکيت، آن طور که قرآن تجويز کرده، برخوردار بودند، و آنها يا خانوادههایشان بيش از زنان طبقهی عوام هنگام عقد ازدواج براي شرايط مطلوبتر به نفع زن چانه میزدند. زنان درباري و ايلاتي گاهي قدرت سياسي قابل ملاحظهاي کسب میکردند.گرایش به خرافه در ایران عصر قاجار
در ایران نیز همانند سایر ملل جهان خرافات و خرافهگرایی از زمان باستان وجود داشته است. خرافات در ادوار مختلف تاریخ ایران با علومی چون نجوم، طالع بینی و اخترشناسی درآمیخته بود، اما در دوره مورد بحث، یعنی دوران قاجار، خرافات با بهره جستن از برخی اصول و مبانی دینی و اسلامی راه نفوذ به مذهب و اذهان ایرانیان مسلمان را یافت و دعانویسی، تعویضنویسی، جادو و جنبل و ... در عمق اذهان مردم این دوره نفوذ پیدا کرد.
گرایش به جادو و جنبل از اصلیترین مظاهر تمایل به خرافه در جامعه عصر قاجار بود و این خرافهگرایی جوانب مختلف زندگی اجتماعی مردم را تحتتأثیر قرار داده بود؛ زندگی زناشویی و خانوادگی، روابط با اقوام و خویشان، معیشت و اقتصاد و حتی پزشکی و درمان، همه و همه در چنبره عقاید خرافی قرارگرفته بودند و همانطور که قبلاً اشاره شد، درآمیختگی این عقاید خرافی با عقاید دینی و مذهبی، بستر مناسبتری برای پذیرش آنها فراهم کرده بود.
انواع مختلف طلسمها و تعویذها از سنگهای قیمتی گرفته تا اجزای گیاهان، اعضا و اندامهای حیوانات و حتی انسان، الواح و تندیسهایی از فلز، خمیر، پوست، مو و پارچه را شامل میشد و کاربردهای گوناگونی داشت که توسط رمالها و دعانویسها تجویز میگردید. مردم نیز با اعتقاد راسخی که به خرافات داشتند، از این طلسمها و تعویذها برای حل مشکلات زندگی خود استفاده میکردند و حتی گاه بهای گزافی بابت آن میپرداختند.
جیمز موریه در «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» دراینباره از قول درویشی که چندی همسفر حاجیبابا شده مینویسد: «اگر دم خرگوش را در زیر بالین کودک نهی، خواب آورد... چشم و استخوان کعب گرگ اگر به بازوی طفلی بندد، جرأت بخشد. اگر روغن گرگ به لباس زنی مالند، شوهر از او دلسیر شود. زهره گرگ دافع نازایی زن است. ناخن هدهد زبانبندی و چشم خفاش خواببندی را شاید.... با اعضا و اجزای او (میمون) ادویهای چند بسازیم، به بهای طلا به اندرونیان شاه توانیم فروخت... جگر میمون اکسیر محبت است. پوست بینی او پادزهریست تریاق همه سموم، خاکسترش را هرکه ببلعد... (در) تقلید و تردستی و چابکی و حیله و زیرکی، مانند او شود» (2)
بدیهی بود که با این پذیرش گسترده عقاید خرافی در جامعه آن روز، رمالی و دعانویسی شغل پررونق و پردرآمدی محسوب میشد و رمالان و دعانویسان مورد اقبال عامه مردم قرار میگرفتند. نکته جالب آن بود که این اقبال عمومی برای رمالان و دعانویسان یهودی و دراویش، بیشتر از دیگر رمالان بود.
به گزارش برخی منابع تاریخی، رفتوآمد مردم بهویژه زنان به خانه ملاهای یهودی برای گرفتن دعا و طلسم و امثال آن در دوره قاجار به حدی گسترده شده بود که حکومت به فکر چاره افتاد و طی حکمی، رفتوآمد زنان مسلمان به خانههای یهودیان را ممنوع کرد.
دراویش نیز در کار رمالی و دعانویسی مورد اقبال عامه مردم بودند؛ بهطوریکه این اقبال و توجه از دید خارجیان نیز به دور نمانده و برخی از آنها مانند لایارد در نوشتههای خود به شهرت و توجه مردم به دراویش اشارهکردهاند: «دراویش دعانویس در میان مردم از نفوذ و احترام ویژهای برخوردارند... زنانی که طالب فرزند پسر هستند و دختران دمبخت و نیز پیرمردانی که در پی ازدواج با زنان جوان هستند و حتی مردانی که میخواهند از خطرات و آسیبها در امان باشند، به درویشها مراجعه میکنند و آنها برایشان دعا و تعویذ مینویسند... (آنها) حتی به اندرونی اعیان و بزرگان نیز راه دارند» علل گرایش به خرافات در عصر قاجار
در مورد چرایی گسترش خرافات در جامعه قاجار میتوان علل زیادی برشمرد، اما دو عامل بیش از همه در این گرایشها مؤثر بود که در ادامه به آن میپردازیم:
1. ترس و فشارهای محیطی؛ در طول تاریخ وقتی جامعهای دستخوش اضطراب، درماندگی و نومیدی میشد و راهی برای گریز یا بهروزی نمییافت، گرایش به اعتقادات خرافی بهعنوان تنها راه کاهش آلام و مصیبتهای جوامع تحت سلطه شناخته میشد.2. جهل علمی؛ شاید بتوان گفت یکی از علل اصلی رواج خرافات در جامعه، جهل و ناآگاهی است. به هراندازه که انسان از درک حقایق، رابطه منطقی پدیدهها، قانون علت و معلول، تشخیص و فهم واقعیات عاجز باشد، به همان اندازه دچار خرافات و خرافهپرستی میشود. به قول مالینوفسکی «انسان زمانی به جادو متوسل میشود که نتواند شرایط زندگی و اتفاقات را از طریق دانش مهار کند»