مطلب ارسالی کاربران
دژاوو در اولدترافورد
تاریخ تکرار میشود؛
بار اول به صورت تراژدی،
و بار دوم به صورت لودگی!
هجدهم برومر لویی بناپارت، کارل مارکس.
|
با برکناری اریک تنهاخ پس از کسب نتایج فاجعهبار، روبن آموریم به اولدترافورد قدم میگذارد.
آموریم جوان کارش را با تیم کاسپیا در دسته سوم فوتبال پرتغال آغاز کرده بود.
پس از تجربه دو شکست، روبن آموریم و تیمش در سه بازی پیاپی پیروز شدند.
سپس آموریم تیم میگیرد از سیستم ۳-۴-۳ مشهور خود استفاده کند که تا امروز نیز به آن پایبند بوده است.
آموریم پس از کاسپیا در تیم دوم براگا (براگا ب) شروع به کار میکند.
عملکرد درخشان آموریم با ۷ برد از ۸ بازی، مسئولان براگا را مجاب میکند تا وی را جایگزین ریکاردو ساپینتو، سرمربی وقت تیم اصلی کنند.
روبن عملکرد درخشانش در تیم دوم را در آنجا نیز تکرار میکند. ۸ برد از ۹ بازی، پیروزی مقابل سه تیم بزرگ پرتغال (پورتو، اسپورتینگ، پرتغال) و فتح لیگ کاپ پرتغال (تاچا دا لیگا)، عملکردی است که چشم مسئولان اسپورتینگ لیبسون را میگیرد.
از اینجا به بعد داستان نیز واضح است؛ دو بار فتح تاچا دا لیگا، دو قهرمانی در لیگ، پیروزی خارقالعاده مقابل منچسترسیتیِ پپ گواردیولا و سپس حضور در منچستریونایتد.
سرمربی جوان اسپورتینگ لیسبون برای بهبود اوضاع وخیم شیاطین سرخ با چالشهای دشواری مواجه میشود. اسکواد نامتوازن، فشارهای رسانهای، سلسله اشتباهات مدیریتی و رتبهی سیزدهم در جدول.
روبن آموریم هفتمین سرمربی دوران پسافرگوسن به شمار میآید. هر شش مربی قبلی با ایدهها و سبکهای متفاوت، در خارجکردن منچستریونایتد از باتلاق ناکامیها ناکام بودند. شرایط تیمِ تحتِ هدایتِ آموریم نیز چندان مساعد نیست. اما منچستریونایتد هیچوقت با چنین بحرانی بیگانه نبوده است.
داستان را یک بار مرور میکنیم. سرمربی بزرگ، محبوب و پرافتخار تیم اعلام بازنشستگی میکند. جانشینها یکی پس از دیگری میآیند، اما شرایط روز به روز بدتر میشود. منچستریونایتد دیگر شکوه سابق را ندارد. اما نه، صبر کنید؛ این قصه آشنا است.
این حس آشناپنداری از کجا میآید؟
آموریم، جدیدترین نفر لیست.
سر مت بازبی هیچگاه از لحاظ تاکتیکی یک نابغه به حساب نمیآمد؛ اما در مدیریت تیم، نسلسازی و تزریق ذهنیت برنده به بازیکنان استثنایی بود.
منچستریونایتد تحت هدایت او متحول شد. بازیکنان جدیدی به تیم اضافه شدند، توجه به آکادمی باشگاه افزایش یافت و ساختار کلی باشگاه نظم بهتری پیدا کرد. حتی پس از فاجعه هوایی مونیخ، سر مت بازبی بازهم در احیای باشگاه نقش موثری داشت.
پس از اعلام بازنشستگی مت بازبی از سرمربیگری و انتصاب وی به عنوان مدیر، اوضاع کمی دگرگون شد.
ویلف مکگینس سکاندار هدایت منچستریونایتد شد. مکگینس سرمربی تیم ذخیرهها بود و به پیشنهاد شخص بازبی به این سمت رسید. با اینحال، عملکرد این سرمربی ۳۱ ساله قابل قبول نبود و در نهایت از تیمِ منچستری اخراج شد.
پس از مکگینس، بازبی موقتاً سرمربی منچستریونایتد شد و سپس فرانک اوفارل به عنوان سرمربی جدید تیم منصوب شد.
اوفارل برای ما نامی آشنا است. سرمربی سابق تیم ملی ایران که تیم را به قهرمانی در رقابتهای آسیایی سال ۱۹۷۴ رساند.
اوفارل در ردههای پایین افتخارات قابلتوجهی کسب کرده بود. با ویموث در لیگ جنوبی اولین افتخار وی بود، سپس با تورکی یونایتد به قهرمانی در سطح چهارم دست یافته بود و قهرمانی در لیگ دسته دوم و نایب قهرمانی در افای کاپ با لسترسیتی نیز به اصطلاح "گیلاس روی کیک" کارنامهی او به شمار میرفت.
یک شروع خوب در لیگ و صدرنشینی موقتی نوید روزهای خوشی برای هواداران منچستریونایتد میداد، اما اوفارل و تیمش در حفظ این نتایج ناموفق بودند و در نهایت شیاطین سرخ به رتبهی هشتم اکتفا کردند.
فصل بعد اما به بدترین شکل ممکن رقم خورد. منیونایتد تحت هدایت سرمربی ایرلندی تا ماه دسامبر تنها پنج برد کسب کرد و خطر سقوط به دستهی پایینتر را احساس میکرد.
در نهایت نیز پس از یک شکست مفتضحانه در برابر کریستالپالاس، اوفارل از سمت خود برکنار شد و این پایان کار تنها سرمربی ایرلندی منچستریونایتد بود.
روزی روزگاری، اوفارل در ایران.
سپس مت بازبی پیشنهاد هدایت منچستریونایتد را به تام دوچرتی داد و وی نیز این پیشنهاد را پذیرفت. دوچرتی که سابقهی کار در تیمهایی مثل پورتو و آستونویلا را نیز داشت، همراه با چلسی به قهرمانی در لیگ کاپ و نایب قهرمانی در افای کاپ دست یافته بود.
دوچرتی در فصل نخست خود موفق شد تا منچستریونایتد را از خطر سقوط حفظ کند.
در فصل بعد اما با قرارگرفتن در رتبه بیست و یکم، منچستریونایتد به سطح دوم فوتبال انگلستان سقوط کرد؛ آن هم تنها شش سال بعد از قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا.
این اتفاق مظهر مشکلات عمیق منچستریونایتد در آن روزها بود. عدم آمادگی و برنامهریزی از سوی مدیران وقت تیم برای دوران پسا-بازبی، اشتباهات در انتصاب مربیان و نیز جذب بازیکنان مناسب موجب شده بود تا اوضاع شیاطین سرخ روز به روز وخیمتر شود.
تیم مسنِ بازبی به درستی بازسازی نشد و جانشینان سرمت بازبی نیز نه مربیان مولفی بودند و نه کاریزماتیک و رهبر.
حتی پس از سقوط به دستهی دوم، مدیران باشگاه به تام دوچرتی اطمینان میکنند. او نیز قولِ بازگشت سریع منچستریونایتد به دستهی اول را میدهد.
در نهایت دوچرتی به عهد خود وفا میکند. تیم دوچرتی که حالا میزبان چهرههای جدیدی چون استوارت پیرسون است، با کسب ۶۱ امتیاز به دستهی اول بازمیگردد.
در فصل بعد (۷۶-۱۹۷۵) شیاطین سرخ موفق به کسب رتبهی سوم میشوند و سپس در فصل بعد از آن (۷۷-۱۹۷۶) با کسب رتبهی ششم در لیگ و قهرمانی در جام حذفی به کار خود پایان میدهند و این پایانی است برای دورانِ تام دوچرتی در منچستر که به دلیل رسوایی از تیم اخراج شد.
دیوید سکستون جایگزین دوچرتی شد؛ سرمربی سابق چلسی که با کویینز پارک رنجز به نایب قهرمانی در سطح اول دست یافته بود.
منچستریونایتد تحت هدایت سکستون فصل را در میانه جدول به پایان میرساند و در سایر رقابتها نیز عملکرد مطلوبی به جای نمیگذارد؛ هرچند که در سوپرجام (چریتی شیلد) با توجه به تساوی بدون گل، جام مشترکاً به دو تیم (منچستریونایتد و لیورپول) میرسد.
فصل بعد نیز رتبه نهم ماحصل کار دیوید و تیمش میشود، اما این سرمربی و تیمش در سومین فصل حضور خود در منچستر (فصل ۸۰-۱۹۷۹)، به تعقیب لیورپول در راه قهرمانی میپردازندد و پیروزی در بازی آخر، در مقابل لیدزیونایتد، آنها را به قهرمانی میرساند؛ اما این چنین نشد تا در نهایت قرمزهای منچستر با رتبهی دوم فصل را به پایان برسانند.
دیوید سکستون اما در فصل بعد و با کسب رتبهی هشتم، به پایان خط رسید و اخراج شد.
ران اتکینسون، سرمربی وست برومویچ آلبیون جایگزین سکستون شد.
اولین اقدام ران اتکینسون، خریدهای جدید و نجومی بود. فرانک استپلتون، مهاجم آرسنال یکی از این موارد بود. همچنین رمی موزز نیز از وست برومویچ به منچستر آمد. و البته سرشناسترین این ورودیهای جدید نیز برایان رابسون، هافبک وست برومویچ بود که در اکتبر و با مبلغ رکوردشکن ۱.۵ میلیون پوندی به اولدترافورد آمد.
اتکینسون و برایان رابسون...
در طول دوران پنج سالهی او، منچستر علیرغم اینکه همواره جزو ۴ تیم نخست جدول بود، اما هیچگاه موفق به کسب رتبه نخست نشد؛ هرچند که به دو قهرمانی در جام حذفی (افای کاپ) دست یافت.
در نهایت و در سال ۸۷-۱۹۸۶ و پس از کسب نتایج ضعیف، ران اتکینسون اخراج شد و سرالکس فرگوسن به اولدترافورد آمد.
در طول این مدت، منچستریونایتد هیچگاه ثبات کافی را نداشته و از اشتباهات مدیریتی بسیاری رنج برده بود.
سرالکس فرگوسن که در آبردین به قهرمانی در جامِ برندگانِ جام و سوپرکاپ اروپا دست یافته بود، منچستریونایتد را به مسیر درست هدایت کرد.
سر الکس اگرچه در سالهای ابتدایی خود در منچستر با مشکلاتی مواجه بود، اما او با ساخت تیمی جسور و هدفمند و نسلی رویایی، به انتظارات شیاطین سرخ برای قهرمانی پایان داد.
خریدهای مناسب و خوب فرگوسن در کنار استفادهی وی از آکادمی، موجب شد تا تحولی شگرف در ترکیب یونایتد رخ بدهد و در نهایت نیز قرمزهای منچستر به جایگاه حقیقی خود بازگشتند.
اما دوران پسافرگوسن نیز زمینهساز سقوط دوبارهی منچستریها بود.
درست همانطور که مت بازبی در انتخاب جانشین خود نقش ایفا کرد، سرالکس فرگوسن نیز در این کار مشارکت داشت.
با بررسی تمام گزینهها، سرالکس فرگوسن و منچستریونایتد دیوید مویس را شایستهی هدایت منچستریونایتد دیدند.
مویس نیز در نهایت خود را شایستهی جانشینی سرالکس نشان نداد و اخراج شد.
در ادامه سرمربیان دیگری چون فنخال، ژوزه مورینیو، اوله گونار سولشر، رالف رانگنیک و اریک تنهاخ آمدند و همگی در بازگرداندن منچستریونایتد به اوج ناکام بودند.
این اتفاقات این نتیجه برای هواداران به دنبال داشت که مشکل نه از سرمربیهای تیم، بلکه از شیوهی نادرست مدیریتی است.
و نکتهی قابل توجه اینجاست که این دوره برای شیاطین سرخ به نوعی تکرار تاریخ است.
همانطور مدیران وقت باشگاه برای دوران پسابازبی برنامهریزیِ درستی نداشتند، گلیزرها نیز برای دوران پسافرگوسن برنامهای نداشتند.
اشتباهات پرتکرار و بیشمار در نقل و انتقالات که منجر به عدم بازسازی اصولی ترکیب شد، منچستریونایتد را از داشتن ترکیبِ منسجم و باکیفیت محروم کرد.
هواداران در دوران پسابازبی (۱۹۷۱ تا ۱۹۸۶) نامهای مختلفی را روی نیمکت دیدند، اما هیچکدام گزینهای مناسب برای نیمکت این تیم بزرگ نبودند.
در طی این سالها نیز چنین اتفاقاتی رخ داد. نامهای بزرگی به اولدترافورد آمدند، اما یا گزینههای مناسبی نبودند و یا به آنها فرصت کافی اعطا نشد.
مدیریت در زیر سایهی مربیان پنهان شد و اشتباهات مدیریتی و ساختار فرسودهی این باشگاه تا مدتهای زیادی نادیده گرفته شد؛ اما این موضوع دیگر بر همگان عیان است.
گلیزرها دیگر از مدیریت "بخش فوتبالی" منچستریونایتد کنارهگیری کردهاند.
حالا و با آگاهی از این موضوع، سرجیم رتکلیف و کادر مدیریتیاش نقش اول تیم منچستریونایتد شدهاند.
مدیریت بخش فوتبالی باشگاه منچستریونایتد به طور کامل به رتکلیف واگذار شده و او نیز با وجود برخی اشتباهات (انتصاب و اخراج دن اشورث و ابقای اریک تنهاخ)، در راه اصلاح ساختار باشگاه قدمهایی برداشته است.
روبن آموریم که با اسپورتینگ لیسبون در کورس قهرمانی لیگ پرتغال بود و در رقابتهای اروپایی نیز عملکرد خوبی به ثبت رسانده بود، ریسک هدایت منچستریونایتد را پذیرفت و جایگزین اریک تنهاخ شد.
روبن آموریم تغییراتی را در ترکیب تیم به وجود آورند و سبک بازی تیم را نیز تغییر داد. منچستریها هنوز خود را با ایدههای مدنظر آموریم وفق ندادهاند، هرچند که آموریم مهرههای لازم برای اجرای سبک خود را نیز در دسترس ندارد.
با ورود دورگو و ایدن هون و خروج آنتونی، راشفورد و مالاسیا در ژانویه، تغییراتی در لیست بازیکنان منچستریونایتد به وجود آمد تا امیدی برای تغییر این شرایطِ نامساعد وجود داشته باشد.
اما در نهایت، آنچه موجب احیای منچستریونایتد در دوران پسابازبی شد، انتخاب درست الکس فرگوسن از سوی مدیران و اطمینان کامل به او بود که در نهایت با کمک وی، ساختار باشگاه دگرگون شد.
حال اما با نگاه به تاریخ، باید گفت که راه نجات منچستریونایتد نه تغییر مداوم سرمربی و بازیکنان تیم، بلکه ایجاد تغییرات سیستماتیک است.
وارث مت بازبی، فرگوسن بود؛ اما وارث فرگوسن که خواهد بود؟ شاید آموریم، شاید.