طرفداری- ساعت 9 شب به وقت ایران است. یادم می آید سال ها پیش جلد اول منطق استاد کاتوزیان را خوانده بودم، مباحثی بود در مورد برهان. به اواسط آن که رسیدم صحبت از برهانی شد که تعبیر آن برهان معقولانه نام داشت. تعریف از این برهان در خفقان و آشکاری بسیار متفاوت بود. عجیب بود. پاسخ بسیاری از سوالاتم را تنها در چند سطور می گرفتم. یک مثالی در کتاب نوشته شده بود که به صورت عامیانه بیانش می کنم. اکثر مردم، حتی مومنین هم امکان دارد در شرایطی سخت برای لحظاتی به وجود خداوند تردید کنند، در چنین شرایطی باید آنقدر به خودمان تلقین کنیم تا آن را بپذیریم. این یک برهان معقولانه است. شبیه به سکانسی که امین تارخ در نقش یک فرد مومن، بر روی پشت بام برای شفای یک دختر نابینا نماز می خواند، بازیگر کشورمان وقتی متوجه شد دخترنابینا شفا پیدا نکرده است رو به خدا فریاد می زد «تو وجود نداری، من به وجود تو شک دارم»، تارخ با خنده ای عصبی فریاد می کشید «من دیگه نمازتو نمی خونم». سکانسی که جست و گریخته هرگز پخش نشد. بعدها گفته شد بعضی از جملات امین تارخ در تضاد با مبحث منطق و هستی شناسی بود. این چندخط مقدمه غیر ورزشی را امیدوارم تحمل کرده باشید. افراطی ترین مثال ها را زدم تا بگویم بحث منطق در فوتبال یک شعار است، منطق در فوتبال هرگز به صورت مطلق رسمیت نداشته و نخواهد داشت.
شبیه به 9 سال پیش که معجزه رم در المپیکو را شگفتی قرن می گفتند. کسی باور نمی کرد رم رئال مادرید را از پیش رو بردارد. اما حقیقت داشت. گلادیاتورها در آستانه صعود به مرحله بعدی قرار گرفته بودند. وقتی خبرنگاران مادریدی در کنفرانس مطبوعاتی پیش از بازی برگشت، از لوچیانو اسپالتی به طعنه از خلق معجزه پرسیدند، لوچیانو اسپالتی پاسخی وحشتناک را داد.او گفت «ما نیامده ایم که دفاع کنیم، ما برای کسب مساوی هم نیامده ایم، ما به مادرید آمده ایم کار رئال را یکسره کنیم». و همانطور هم شد. رم هم در دیدار رفت و هم در دیدار برگشت کهکشانی های مادرید را 2-1 شکست داد و اینگونه فاتح سانتیاگو برنابئو شدند.
همانطور که می دانید قرعه کشی جام باشگاه های ااروپا انجام شده است. حواشی رفته است سمت فینالیست های فصل گذشته. جایی که تورینی ها با غیبت تنی از بازیکنان شان باید به مصاف مادریدی ها بروند. امید ها به تئوریسنی معرکه به نام ماسیمیلیانو آلگری است که خوشمان بیاید یا نیاید آنقدر نبوغ دارد که برای آخرین حسرت سنگربانّ، جنگ را از تورین به سانتیاگو برنابئو بکشاند. جدال پپ گواردیولا و بار دیگر رویارویی با آنفیلدی ها هم جذابیت خودش را دارد، صف آرایی آبی های منچستر با یورگن کلوپ هم یکی دیگر از جذاب ترین بازی های این مرحله است. تیم قدر و قلدر وینچنزو مونتلا هم باید با مونیخی ها دیدار کند، دیداری که باز هم بعید به نظر می رسد یک طرفه باشد. اما از قرعه ای که به راحتی از آن صحبت می شود همان گوی اول و دومی است که آندری شوچنگو درآورده بود. یعنی جدال بارسلونا مقابل رم.
اتفاقاتی که در این چند روز افتاده است را نمی توانم بپذیرم. هواداران بارسلونا را چه شده؟ این هجمه از ناسپاسی و بی مهری در کجا تدریس داده شده است؟ چندسال است فوتبال می بینند؟ آیا اصلا مکتب یوهان کرایوف را می شناسند؟ با عرض پوزش اما انگار گمان کرده اند در این هفت هشت سال اخیر، هوادار بارسلونا شدن استعداد و نبوغ خاصی می خواهد؛ انگار هوادار بهترین تیم جهان شدن سخت است، کافی بود روی کاناپه بنشینی و از پای تلوزیون اعجوبه فوتبال تاریخ را در این چند سال دیده باشی و تیم مورد علاقه ات را بارسلونا بنویسی. از کدام برتری هواداری صحبت می شود؟ از اکثریتِ بی درد، یا اقلیت دلباخته؟ به شخصه لیونل مسی را تنها بازیکنی در تاریخ فوتبال می پندارم که تا وقتی ماهیت فوتبال وجود دارد جنگ او و دیگو مارادونا برای بهترین ماندن پابرجا خواهد ماند. اما سوال اینجاست هواداران بارسلونا فردایی که عصر اعجوبه و این عصر رویایی به اتمام رسید آیا باز هم هوادار بارسلونا باقی خواهند ماند؟ (گرچه حساب هواداران قدیمی تر بارسلونا، و البته هواداران کم سن و سال اما فهیم بارسلونا جداست)
در میان بی احترامی ها و نگاه فخرفروشانه به رم، همان لحظه که کارلو آنجلوتی بزرگ گویی که برافروخته باشد گفت «رم از هیچ تیمی هراس ندارد» آرام گرفتم. با این نگاه ها ،با این از بالا نگاه کردن ها نه هواداران رم بیگانه هستند، نه هوادارانی که بارسلونا را از پیشتر می شناسند. نشان به آن نشان که اگر به یاد ندارید همین امروز از این و آن بپرسید که وقتی دامیانو توماسی توپ را درون دروازه بارسلونا کرد مارک اورمارس را کارد می زدی خونش در نمی آمد. بارسلونا در المپیکو در عرض سی دقیقه آنچنان به زانو در آمده بود که در مخیلات هیچ کاتالانی هم نمی گنجید. آتش بازی های رم، بارسلونا را با سه گل امرسون، وینچنرو مونتلا و دامیانو توماسی آنچنان بدرقه کرد که در پایان هفته چهارم در صدر گروه مرگ قرار بگیرند.
من هم می دانم دیوانگی ست، که در حضور بارسلونا صحبت از صعود رم شود، اما این فوتبال است و رم میراث شهری که منطق ندارد، که اگر منطقی وجود داشت نه فرانچسکو توتی پیشنهاد رئال مادرید را رد می کرد، نه دنیله ده روسی با پانصد بازی کاپیتان دوم لقب می گرفت و پشت سزار پا به زمین می گذاشت. که اگر منطق داشت هیچ هواداری انگ همیشه دوم ماندن را به جان نمی خرید، و هیچ هواداری برای جدال با تیم های پرتغالی و اوکراینی صدبار زنده و مرده نمی شد. از افراطی هایی که المپیکو را رها نکرده اند، تا زامپای گزارشگر، از اندک هواداران رم در کشورمان تا سبک های نوین و منجصر به فردی که از زمان زدنیک زمن تا لوچیانو اسپالتی در رم پیاده می شد، قابل ستایش است. زمانی که می نویسم هواداران رم نظیر ندارند به آن اعتقاد دارم. شبیه به روزی که آنتونیو کاسانو با سمپدوریا به المپیکو آمده بود، گل لحظات آخر سمپدوریا قهرمانی را در المپیکو از رم گرفت، اما هیچ پرچمی از روی سکوها پایین نیامد، هیچ هواداری المپیکو را ترک نکرد و هیچ صدایی خفه نماند.
رم همواره درون دروازه مشکل داشت. هیچگاه گلری در رم آنچنان معجزه نمی کرد. اگر در خط دفاع کاپیتان آلدایر بود، اگر میانه های زمین کافو، پروتا، فرانچسکو و کاندلا حضور داشتند، اگر در خط حمله وینچنزو مونتلا و مارکو دلوکیو و باتی گل امپراتوری می کردند، همین ها کافی بودند که در یک لحظه با نبوغ خودشان بازی را فیصله دهند اما درون دروازه هیچکاه اتفاقی بزرگ در کمین نبود. رمی ها نه همانند تورینی ها سنگربان اسطوره ای داشتند، نه همانند میلانی ها اسطوره پروری می کردند. جایی که رم بدون معجزه شکست می خورد تا کاسبی ژورنالیست ها با تیترهای «رم شهر بی دفاع» حسابی داغ باشد.
از ایوان پلیتزولی گرفته تا دونی، از فرانچسکو آنتونیولی تا وویژک شزنی. گلرهای نسبتا خوبی بودند اما آلیسون بکر گنج پنهانی بود که رم هرگز شبیه به او را درون دروازه تجربه نکرده بود. او امروز دست های مطمئنِ المپیکو ست. یک نقطه قوت، و خاکریز المپیکو ست. به جرات می نویسم الیسون بکر اگر تا به امروز نامش در لیست بهترین های جهان آنچنان خودنمایی نمی کند عیبی ندارد، چشم بر هم بگذاریم او تبدیل می شود به یکی از بهترین گلرهای جهان. آلیسون بکر آنچنان کاری را کرده که غول های بزرگ دنیا به دنبال وی باشند. کافی ست برای این صحبت این ادعا واکنش الیسون را در استادیوم دونباس آرنا مقابل شاختار ببینید.
چندی پیش مصاحبه اوزه بیو دی فرانچسکو را می خواندم. در بخشی از مصاحبه به طور غیر مستقیم از سقف آرزوی رم برای محقق شدن مقام سومی صحبت کردند. درست خواندید مقام سومی. در این برهه از لیگ با توجه به اختلاف امتیازی با تورینی ها و ناپلی ها، کسب مقام سومی و صعود به لیگ قهرمانان خواسته خیلی از هواداران شده است. اما چون همواره عقیده دارم در هر حوزه ای مردم نباید فراموش کار باشند بهتر است یاداوری کنم زمانی که آنتونیو رودیگر از رم جدا شد با خیال اینکه بازیکن جوانی همانند فدریکو فازیو به خوبی جایش را پر می کند هیچ هواداری نگران نشد. هواداران رم حتی با رفتن لئاندرو پاردس هم دلخوش به لورنزو پلگرینی شدند به خیال اینکه یک آلبرتو آکویلانی دیگر به رم اضافه شده است، و اینکه دی فرانچسکو همواره به شاگرد قدیمی اش باور داشته. چه چیزی خوشایندتر از این که خط هافبک رم خاطره سازی گذشته را دوباره این بار با کوین و راجا و پلگرینی انجام دهد. شبیه به خط هافبک قدرتمندی که یکی از ارکان قهرمانی ایتالیا در جام جهانی بوده است. اما مهم ترین مساله رفتن محمد صلاح بود، آن هم با قیمتی بسیار پایین. -قیمت پایین از این نظر که می شد این بازیکن با قیمتی خیلی بیشتر از 40 میلیون (بدون پاداش و مسائل مدیریتی) به فروش برسد.
اما امید هواداران به مردی شده بود که در کنفرانس گفته بود رم سوپرمارکت نیست. این حقیقت همواره آزاردهنده بوده است اما باید هواداران رم می پذیرفتند. رم باید پرورش دهد، استعداد معرفی کند و تیم های دیگه به راحتی با سیلی به پایتخت، بهترین بازیکنان شان را بگیرند. مونچی برای جانشینی محمد صلاح توان مبارزه با لسترسیتی را هم نداشت. جایی که ریاض محرز در آخرین روزها به شایعات و فرافکنی ها پایان داد تا نشان دهد رم همچنان سوپرمارکت باقی مانده است. درست است چنگیر اوندر بازیکن بسیار خوبی نشان داده، خوب دریبل می زند، خوب گل می زند اما فراموش نکنیم این سبک بازیکن ها برای تیمی که سقف آرزوهایش تبدیل شده است به سومی می تواند کافی باشد. برای قهرمانی باید پیانیچ ها و صلاح ها را نگه داشت. حالا آتش کشیدن پیراهن ها چه سودی می تواند داشته باشه. پیراهن آلیسون بکر چه زمانی باید سوزانده شود؟ گرچه وقتی رم از خانواده سنسی بزرگ می رسد به توماس دی بندتو و جیمز پالوتا، جای هیچ گلایه ای نمی ماند. گرچه با همه نقدهایی که به مدیریت رم وارد است اما یک نظریه وجود دارد که می گوید: «جایی که گرگ هست حتما کلاغ سیاه هم هست. این پرنده ها می دانند اگر گرگ ها را دنبال کنند هیچوقت گرسنه نمی مانند، چون گرگ ها همیشه مقداری از غذایشان را باقی می گذارند».
رم پس از سال ها به جایگاه سوم چهارمی می خواهد عادت کند، و این زنگ خطری برای پایتخت ایتالیاست. جایی که باید به اوج گیری پسران اینزاگی عادت کنند، جایی که باید به سلطه تورینی ها و حتی ناپلی ها تعظیم کنند. جایی که باید بنشینند و اوج گیری میلانی ها را با حسرت نگاه کنند. مربیانی که بلندپرواز نیستند سقف رویایی که دارند بسیار کوچک است. مقام سوم و چهارمی برای شان یعنی موفقیت، یعنی پیشرفت. اما آیا چنین دستاوردی برای رم می تواند کافی باشد؟ تیمی که که چند فصل گذشته چه با لوچیانوی بی وفا، چه با گارسیای محجوب، به رغم از دست دادن قهرمانی، برای قهرمانی می جنگید. «عادت کردن» زنگ خطری بود که به لطف مربی محبوب اما نه چندان بزرگ، از شروع فصل به رم القا شد.
شاید در خاطر داشته باشید، زمانی که تیمی زرد پوش از دسته های پایین تر به سری آ صعود کرده بود در کمال ناباوری به هفته ها صدرنشینی هم رسید. جایی که دل نری با شال تکان دادنهایش برای هواداران کیوو آمده بود تا شگفتی آفرینی کند، معجزه کند. اما دل نری در مصاحبه ای که تیمش در صدرجدول بود می دانید چه گفت؟ گفت «ما برای ماندن در لیگ به بیست امتیاز نیاز داریم». مربیانی با تفکرات و سقفی کوتاه همانند دل نری، لوییس انریکه و حتی دی فرانچسکو. که می توانند با یک مصاحبه، با یک رفتار اشتباه میل مبارزه و جنگیدن برای رویا را از یک شهر و ملت بگیرند.
آنچنان حمایتی از دی فرانچسکو ندارم، و با هرنتیجه ای که مقابل بهترین تیم جهان کسب کند انتقادی هم دیگر ندارم. اُنس گرفته ایم با بی مهری ها، با همیشه دوم شدن ها. به اینکه مقابل شاختار ها و پورتو ها بمیریم و زنده شویم. به اینکه مقابل ژرمن ها و بریتانیایی ها تحقیر رو تا 60مایلی پایتخت هم بچشیم. زنگ خطر یعنی جشن و پایکوبی برای مقام سومی، که من اسم این تهدید را «عادت به شرایط» قلمداد می کنم که آنقدر قدرت دارد که می تواند رویای یک شهر را برای سالیان دراز از بین ببرد. این عادت عواقب خیلی بدی دارد. بله هواداران رم می توانند روز و شب عکسی از فرانچسکو آپلود کنند و ستایشش کنند، می توانند با همان تصاویرِ فرانچسکو بر روی سکو لحظات را سپری کنند، بی تفاوت به اینکه میراث گرگ پیر هم بدون دستاوردی رخت خداحافظی می بندد و می رود. کافی ست به چهره ده روسی نگاه کنید.
یک تصویری بود از زمانی که فرانچسکو توتی خداحافظی می کند، ده روسی نزدیک توتی می شود تا لوح تقدیری -اشتباه نکنم- را به فرانچسکو بدهد، به آن چند ثانیه و خنده های زهرمار توتی، و لبخند ژکوند ده روسی فقط فکر کنید. آیا فوتبال همان اندازه که در دنیا از فرانچسکو قدیس ساخت قدرت این را دارد که با یک اسکودتوی بی ارزش از دنیله به پاس سالها کاپیتان دومی قدردرانی کند؟
برای بعضی رویدادها باید جنگید، همانطور که در بازی برشا مقابل میلان برای روبرتو باجو یک دنیا ایستاد، حتی برای سنگربان تورینی ها باید کلاه از سر برداشت، برای الکس و جدایی مسخره اش از تورین باید گریست، برای خاویر زانتی و جمله خداحافظ برای همیشه که روی پیراهنش نوشته بود باید تامل کرد. اما مساله اینجاست فردا برای ده روسی چه کسی خواهد ایستاد؟ چه کسی برای کاپیتان کلاه از سر برمیدارد؟ آیا ونسان کاندلا میکروفون در دست می گیرد تا دوباره در میان هواداران آشوب به راه بیندازد؟ آیا ده روسی بعد از خداحافظی قدرت این را دارد از زیر سایه توتی بیرون بیاید؟ این یک دروغ است. وقت جنگیدن همین یکی دو فصل است، نه برای قهرمانی یا پایان داده به سلطه تورینی ها. بلکه برای ارزش ها، برای آرمان ها، برای ده روسی ها.
رم با پسر بوسنیایی به جدال بارسلونا می آید، با پسری که جای آنکه سوار قطار رم - لندن شود آنچنان کاری در استمفورد بریج کرد که گوشه جنوبی استادیوم همان جایی که هواداران رم حضور داشتند سرود پایتخت ایتالیا در لندن طنین انداز باشد. رم با بازیکن مازاد منچستر سیتی به نئوکمپ می آید، با ستاره ساسولو می آید، رم با یکی از پدیده فصل سری آ یعنی جنگیز اوندر به نئوکمپ می آید، با پروتی می آید. با خط هافبکی قدرتمند می آید، با کوین و نینجا می آید. با پسر متعصب رم الساندرو فلورنزی می آید. با فازیو و مانولاس می آیند. با دنیله می آید. کدام ترس؟ همان که کارلتو گفته است.
شاید همه دنیا نام بارسلونا را پیش از بازی رفت در نیمه نهایی نوشته اند؛ شاید همه بنویسند لیونل مسی در همان بازی رفت کار را یکسره می کند، شاید وقتی صحبتی از یقه گیری گلادیاتورها شود پاسخی جز نیشخند و پوزخند برای رمیان باقی نماند. اما من باور ندارم. نمی خواهم که بپذیرم تیمی که برای یک آرمان جنگیده است به همین راحتی از پیش بازنده باشد. مردانی از رم که به بزرگ ترین و پرطمطراق ترین پیشنهاد ها نه گفته اند تا بمانند برای تاریخ سازی، برای یک نیمه نهایی. برای یک سورپرایز دلپذیر و احمقانه. آنچنان بجنگند و بازی را بکشانند به المپیکو. به جایی که فلورنزی از وسط زمین کاری کند کارستان و یا همانند سالهای دورتر دامیانو توماسی تیر خلاص را بزند. اما اگر همه ژورنالیست های دنیا بنویسند تمام است، من پای استاد کاتوزیان می مانم؛ به برهان معقولانه ایمان دارم، منطق در باور رم جایی ندارد. در آخرین روزهای 96 جایی که ساعت به وقت ایران از نیمه شب گذشته است می نویسم فارغ از هر نتیجه ای که پیش می آید رم هوادارانی دارد که مرفهان بی درد نیستند؛ می نویسم یک شهر به تو باور دارد رم.