هالوی بی الف
این جهان دوزخ است بر مردی
که زنش لوس و غرغرو باشد
پر افاده پر ادعا لجباز
پاچه ورمال و نق نقو باشد
دائما در یکه به دو با مرد
صبح و شب در بگومگو باشد
مار در آستین ، نمک بر زخم
استخوانی که در گلو باشد
نه به آداب همسری پابند
نه مقید به آبرو باشد
پول شوهر به زعم آن ولخرج
علف خرس و آب جو باشد
همه اش خرج کفش و کیف و کلاه
ژل و ماتیک و رنگ مو باشد
دقمصه ساز و پر الم شنگه
پی جنجال و های هو باشد
هیکلش بد قواره و مضحک
زشت و دیلاق و لق لقو باشد
بددل و بدعنق خرافاتی
دوبهم زن دغل دورو باشد
جیغ جیغو شلخته گنده دماغ
خل و شکاک و گنده گو باشد
تنبل و گیج و خنک و سر به هوا
شل و وارفته ور ورو باشد
صبح تا لنگ ظهردر خور و پوف
همسر بالش و پتو باشد
میهمان قوم او اگر فرضا
سفره اش پر ز رنگ و بو باشد
لیک فامیل مرد اگر برسد
لقمه ای نان و نیمرو باشد
گاه پهنای او چو دروازه
گاه باریک تر ز مو باشد
شش شب هفته میهمانی و رقص
دانس و پارتی و راندوو باشد
لیک بر عکس هر شب جمعه
معتکف گشته با وضو باشد
گر نباشد طلاق او ممکن
غم مخور چاره اش هوو باشد
زنم این شعر خوانده و پنداشت
سوژه ی شعر بنده او باشد
الف قامتم شکسته و گفت
هالوی بی الف هلو باشد
بی حسابیم و یر به یر گشتیم
پاسخ «ها» همیشه «هو» باشد