هاه هااکلا دیالولگهای ماندگار منو همیشه و در هر حال یاد دیالوگهای ماندگار سریال آوای باران میندازه :
ازدواج با یه پیر کچل که از عهد قجر انر انر همه رو میکرده خروکر. اونم محض خاطر دو تا بالشت و پتوی پر وسط یه خونه بزرگ سر ظفر اسمش خوشبختی نیست ته بدبختیه.
ازدواج با یه دلال حمال که دوتا زن داره و دو جین بچه،میشه خوشبختی؟( یعنی چقد فکر شده بیچاره نویسنده شب و روز نداشته !!!!)