مطلب ارسالی کاربران
نگاهی به چرخهی تاکتیکی “سر الکس فرگوسن” در یونایتد
این موفقیت بینظیر و باورنکردنی به هیچ وجه میسر نمیشد اگر او تا این حد قدرت تطبیق با شرایط دوران و بازتعریف کردن تیم و تاکتیکهایش را نداشت
"من هیچوقت ۲-۴-۴ بازی نکردم." این جواب “سر الکس فرگوسن” بود به هوادارانی که در دوران گذار یونایتد بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷ در اولدترافورد شعار میدادند: ۲-۴-۴، ۲-۴-۴. ادعای سر الکس از جهتی تعجب برانگیز بود، چون تیمهایش همیشه تا قبل از سال ۲۰۰۰ و آن شکست ۳-۲ در اولدترافورد به رئال مادرید، از خانواده ۲-۴-۴ بازی میکردند. اما از جهتی دیگر آبردین و یونایتد او هرگز ۲-۴-۴ متقارن بازی نمیکردند و معمولا دو مهاجم کلاسیک هم همزمان نداشتند و بیشتر شبیه ۱-۱-۴-۴ چیده میشدند. آبردینی که سال ۱۹۸۳ رئال مادرید را در فینال جام جامداران اروپا شکست داد با یک ۲-۴-۴ نامتقارن که در آن دوران در بریتانیا باب بود به زمین رفت. گوردون استراکان بال راستی بود که نسبت به بال چپش، پیتر ویر، وظایف دفاعی بیشتر و وظایف هجومی و خلاقیت کمتری داشت. مارک مکگی مهاجم مرکزی بود و اریک بلک پشتش بازی میکرد. “سر الکس” در نوامبر ۸۶، در اولین بازیای که روی نیمکت یونایتد نشست هم از آرایشی مشابه استفاده کرد. یونایتد در این بازی مقابل آکسفورد، کلیتون بلکمور را به عنوان بال راست دفاعی داشت و پیتر بارنز را به عنوان بال چپ خلاق. فرانک استیپلتون مهاجم مرکزی بود و پیتر دونپورت پشتش بازی میکرد.چهار سال بعد، در فینال جام جامداران مقابل بارسلونا، “سر الکس” آرایش کلاسیکش را تغییر داد و تیمی به زمین فرستاد که با تعریف امروزی ۱-۳-۲-۴ چیده شده بود. مارک هیوز تک مهاجم مرکزی بود، برایان مککلیر با فاصله نسبتا زیاد از او، نقش شماره ۱۰ را بازی میکرد (برای خراب کردن بازی رونالد کومن که بازیساز اصلی بارسلونا از عمق زمین خودشان بود)، مایک فلان و لی شارپ دو بال راست و چپ بودند (اینجا هم فلان دفاعیتر بود و شارپ هجومیتر) و برایان رابسون و پل اینس دو هافبک دفاعی چسبیده به بکفور.تیمی که با این ریشه و فرمول رشد کرد اولین قهرمانی لیگ را برای “سر الکس” بدست آورد. یونایتد ۹۳-۹۲ با اتکا به سرعت بالای سه بال تهاجمیش، یعنی رایان گیگز، آندری کانچلسکیس و لی شارپ، خطرناکترین تیم جزیره در ضدحمله بود. یکی از بازیهای کلیدی این فصل در مارچ ۹۳ و در زمین نوریچ قدرتمند بود. در این بازی، در حالیکه یونایتد فقط دو امتیاز با تیم دوم فاصله داشت، “سر الکس” به دلیل محرومیت مارک هیوز، هر سه گیگز و کانچلسکیس و شارپ را به زمین فرستاد تا به علاوهی برایان مککلیر پشت کانتونا بازی کنند. برایان رابسون رویِ نیمکت بود و پل اینس تنها هافبکِ دفاعیِ تیم. یونایتد در این بازی که در واقع بدونِ یک شمارهیِ ۹ کلاسیک بازی میکرد (ایدهای که خیلی جلوتر از زمان خودش بود) در ۲۱ دقیقه اول با گلهای گیگز، کانچلسکیس و کانتونا ۳- صفر پیش افتاد و در نهایت بازی را ۳-۱ برد.
این نسل بازیکنان و چینش یونایتد تا سال ۹۵ ادامه پیدا کرد. اما بعد از واگذاری قهرمانی در روز آخر به بلکبرن و شکست در فینال FA کاپ به اورتون، هیوز، اینس و کانچلسکیس فروخته شدند و یک سال بعد هم شارپ مسیری مشابه را طی کرد تا دوران درخشش کلاس ۹۲ از راه برسد. هرچند کانتونا هم سال ۹۷ بازنشسته شد، اما خط هافبک متشکل از روی کین (هافبک دفاعی؛ هافبک باکس تو باکس)، پل اسکولز (هافبک دفاعی؛ شماره۱۰؛ هافبک باکس تو باکس)، دیوید بکام (بال راست هجومی؛ دفاعی) و رایان گیگز (بال هجومی) با داشتن تمام عناصر لازم در خودشان (بکام؛ بهترین ارسال کننده توپ، گیگز؛ سرعتی و تکنیکیترین بال تهاجمی، اسکولز؛ بهترین پاسور پاسهای بلند و بهترین شوتزن، و کین؛ بهترین بازیخوان، هافبک دفاعی و رهبر تیم) به علاوهی زوج فوقالعاده هماهنگ دوایت یورک و اندی کول، از یونایتد تیمی دستنیافتنی در جزیره ساخت. در این تیم که پیتر اشمایکل را در دروازه (۱۹۹۱ تا ۱۹۹۹) و یاپ استم (۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱) را در خط دفاع داشت، یورک و کول، هم در نقش دو شماره ۹ کلاسیک در ۲-۴-۴ بازی میکردند و هم با کمی عقبتر آمدن یورک، قادر بودند سیستم را به ۱-۱-۴-۴ تغییر دهند. این تیم در بازه زمانی ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۱، ۵ بار قهرمان لیگ برتر شد، فصل ۹۵-۹۶ اولین دابل (دوگانه لیگ و جام حذفی) تاریخ خودش را برد و فصل ۹۸-۹۹ هم به دراماتیکترین شکل ممکن سهگانه معروفش را بدست آورد و بعد از ۳۰ سال دوباره قهرمان اروپا شد.
اما ایمان “سر الکس فرگوسن” به ۲-۴-۴ و تیمش تنها یک سال بعد از فتح سهگانه محو شد. یونایتد در مرحله یک چهارم نهایی چمپیونز لیگ مقابل رئال مادرید قرار گرفت و بازی رفت را در سنتیاگو برنابئو بدون گل به پایان برد. در بازی برگشت، بیسنته دل بوسکه بکفورش را به هم زد و به یک ۲-۲-۳-۳ نامتقارن روی آورد. کمپو، الگرا و کارانکا یونیت اول خط دفاعی بودند و جلویشان کارلوس، سالگادو و ردوندو بازی میکردند. مکمنمن و ساویو هم پشت مورینتس و رائول نیروهای تهاجمی رئال به حساب میآمدند. در مقابل یونایتد با همان ترکیب کلاسیک ۶ تای جلویش، یعنی کول، یورک، بکام، گیگز، اسکولز و کین به علاوهیگری نویل، دنیس اروین، هنینگبرگ و یاپ استم به زمین آمد. این درست است که پیرلوئیجی کولینا در همان نیمه اول باید آیتور کارانکا را اخراج میکرد و برای هند روی خط دروازه برای یونایتد پنالتی میگرفت، اما رئال با گل به خودی روی کین پیش افتاد و بعد هم با درخشش خیره کننده فرناندو ردوندو و رائول گونسالس نتیجه را ۳- صفر کرد. یونایتد در ادامه تسلیم نشد و با دو گل بکام و اسکولز به بازی برگشت. اما به قول “استیو مککلارن”، دستیار “سر الکس”، تیمی که هرگز نمیباخت، فقط گاهی وقت کم میآورد، برای زدن دو گل دیگر وقت کم آورد و حذف شد.
باخت به رئال مادرید تاثیری ریشهای در رویکرد “سر الکس” به تیم و فلسفه فوتبالش داشت. این اولین باری نبود که یونایتد در اروپا به دلیل خوردن گل زودهنگام حذف میشد. شاگردان “سر الکس” فصل ۹۶-۹۷ در نیمه نهایی مقابل دورتموند هم وضعیت مشابهی داشتند و هر دو بازی را با یک گل باختند. فصل بعدش هم در یک چهارم، یونایتد در زمین موناکو صفر- صفر کرد، اما در اولدترافورد خیلی زود گل خورد و نهایتا با نتیجه ۱-۱ و قانون گل زده در خانه حریف حذف شد. انگار عقب افتادن و برگشتن به بازی جزوی از زیبایی تیم “سر الکس” شده بود. تیمی که در ۲۱ ماه بعد از آغاز فصل رویایی ۹۸-۹۹، ۳۱ بار بازی باخته را به برد یا مساوی تبدیل کرد، تیمی که در نیمه نهایی، در دلهآلپی تورین ۲-صفر عقب افتاد و ۳-۲ برد و تیمی که در فینال، بایرن مونیخ را در یک دقیقه از پای در آورد. فلسفه “سر الکس” در این دوران به قول جاناتان ویلسون این بود که تیمش ۱۵ موقعیت گل خلق کند و ۵ تا موقعیت هم به حریف بدهد. اما باخت به رئال همه چیز را دگرگون کرد و فلسفه یونایتد (حداقل در اروپا) این شد که پنج موقعیت خلق کند و به حریف یک موقعیت هم ندهد.فصل ۲۰۰۰-۲۰۰۱ شاهد تغییر اساسی در یونایتد نبود. آنها برای سومین بار پیاپی قهرمان لیگ برتر شدند و در یک چهارم نهایی چمپیونز لیگ مقابل بایرن مونیخ حذف شدند. تا اینکه فصل ۲۰۰۱-۲۰۰۲ از راه رسید و انقلاب بنیادین “سر الکس” را با خودش همراه آورد. خوان سباستین ورون و رود ون نیستلروی در تابستان به تیم اضافه شدند تا فرمول برنده “سر الکس” کاملا تغییر کند. نتیجه این دو خرید این بود که کول و یورک نیمکتنشین شدند، ورون کنار کین قرار گرفت، اسکولز پشت نیستلروی و در حکم ترکواتریستا (شماره ۱۰) به بازی گرفته شد و گیگز و بکام مجبور شدند وایدتر بازی کنند.
این تغییر به ۱-۳-۲-۴ نتیجهای فاجعهبار برای یونایتد به همراه داشت. یونایتد قبل از ژانویه ۱۰ بازی را باخت. اسکولز همیشه ساکت که عادت نداشت اینقدر به باکس حریف نزدیک بازی کند، به صدا درآمد و گفت از پست جدیدش متنفر است. ورون هم موفق نشد خودش را با سرعت بالای فوتبال لیگ برتر و یونایتد وفق دهد. یونایتد فصل ۲۰۰۱-۲۰۰۲ را بدون هیچ جامی به پایان برد. فصل بعد بازهم اسکولز پشت نیستلروی به کار گرفته شد و این دو بازیکن که به اعتقاد جاناتان ویلسون بهترین فصل فوتبالشان را سپری کردند، یک قهرمانی دیگر لیگ را برای “سر الکس” به همراه آوردند. البته در این فصل هم نمایش خوب یونایتد از وقتی شروع شد که ورون مصدوم شد و ریتم تیم بالاتر رفت.از این فصل به بعد بود که دوران افت یونایتد همزمان با دوران آمبراموویچ در چلسی آغاز شد. “سر الکس” در مقاطعی از فصل ۲۰۰۳-۲۰۰۴ به یک ۱-۳-۲-۴ کلاسیک روی آورد و از فیلیپ نویل به عنوان هافبک دفاعی استفاده کرد. دو فصل بعد، بازگشتی بود به ۳-۳-۴، جایی که دوتا از رونی، گیگز یا رونالدو دو سمت نیستلروی بازی میکردند. دوران خشکسالیِ یونایتد بالاخره سال ۲۰۰۷ به پایان رسید؛ جایی که موفق شدند قهرمانی لیگ برتر را از چلسی مورینیو پس بگیرند و تا مرحله نیمه نهایی چمپیونز لیگ هم پیش بروند. قبل از بازی با میلان در نیمهنهایی، یونایتد مقابل رم قرار گرفت و بازی رفت را ۲-۱ باخت. اما در بازی برگشت ۷-۱ برنده شد تا یکی از بهترین شبهای تاریخ اولدترافورد رقم بخورد. یونایتد در بازی برگشت با آرایش ۱-۱-۴-۴ بازی کرد. گیگز و رونالدو بال بودند، کریک و فلچر دو هافبک دفاعی و رونی شماره ۱۰ پشت آلن اسمیث. در سوی مقابل، “لوچانو اسپالتی” تیمش را بدون یک شماره ۹ کلاسیک به زمین فرستاد و از فرانچسکو توتی به عنوان ۹ کاذب (یکی از اولین نمونههای آن) استفاده کرد. این ایده “اسپالتی”، “سر الکس” را تحت تاثیر قرار داد و باعث آغاز دوران طلایی دیگری در یونایتد شد.
یونایتد که دیگر ماشین گلزنیش، نیستلروی، را نداشت، فصل ۲۰۰۷-۲۰۰۸، اوون هارگریوز، کارلوس توز، اندرسون و نانی را به خدمت گرفت. ایده نهایی این بود که مربع متشکل از گیگز (یا نانی)، رونالدو، رونی و توز جلوتر از زوج هافبک دفاعی از بین کریک، اندرسون، هارگریوز و اسکولز، در سیستمی سیال مدام تغییر پست بدهند و برای هم موقعیت گل درست کنند. اما خب اجرای این ایده چندان ساده نبود. یونایتد در سه بازی اولش مقابل ردینگ، پورتسموث و منچسترسیتی فقط دو امتیاز گرفت، یک گل زد و به رده هفدهم جدول سقوط کرد. یک هفته بعد از شکست مقابل سیتی، نانی با شوتی از راه دور اولین پیروزی فصل را برای یونایتد مقابل تاتنهام به دست آورد. از اینجا به بعد بود که سیستم جدید “سر الکس” شروع به جواب دادن کرد. یونایتد نهایتا این فصل را با استفاده از ترکیبی بین ۰-۴-۲-۴ و ۰-۳-۳-۴، با دوگانهی چمپیونز لیگ و لیگ برتر به پایان برد و رونالدو با حمایت و ۹۰ دقیقه دویدنهای رونی و توز، ۳۱ گل زد و بدل به ستارهی فوتبال جهان شد.فصل بعد یونایتد بازهم لیگ برتر را فتح کرد و به فینال چمپیونز لیگ رسید، که این بار بازی را به بارسلونای “گواردیولا” باخت. این فصل هم با ایدهی تاکتیکی جدیدی همراه بود و “سر الکس” را به عنوان پایهگذار استفاده از مهاجمین و بالهای دفاعی به فوتبال اروپا معرفی کرد. یکی از دلایل اصلی روی آوردن به این مکتب، ضعف رونالدو در دفاع بود. نمونه بارز این ضعف در بازی رفت یونایتد و پورتو در یک چهارم نهایی چمپیونز لیگ (بازیای که ۴۸ ساعت بعد از بازی یونایتد با استون ویلا در لیگ و گل به یادماندنی فدریکو ماکدا انجام شد) به چشم آمد؛ جایی که علی سیسوکو، فولبک چپ پورتو، نود دقیقه در اولدترافورد از پشت رونالدو نفوذ کرد و نقشی مهم در تساوی ۲-۲ داشت. در بازی برگشت “سر الکس” از رونالدو به عنوان مهاجم مرکزی استفاده کرد و رونی را در بال راست، تقریبا به عنوان فولبک دوم تیم قرار داد. سیسوکو کاملا مهار شد و یونایتد با شوت فوقالعادهی رونالدو پیروزی ۱-صفر سادهای به دست آورد. البته رونی فصل قبلش هم در نیمه نهایی مقابل بارسلونا نقشی مشابه را بازی کرد و مسی را از کار انداخته بود. این استفاده دفاعی از بالهای هجومی و مهاجمین بدل به امضای “سر الکس” شد و پارک جیسونگ را تبدیل کرد به مهرهای کلیدی در بازیهای بزرگ اروپایی یونایتد (بهترین نمونههایش بازی یک شانزدهم مقابل اینتر و نیمه نهایی مقابل آرسنال در فصل ۲۰۰۸-۲۰۰۹.)
اما بعد از آغاز فصل ۲۰۰۹-۲۰۱۰ و با رفتن تبس و رونالدو، آخرین دوران طلایی یونایتدِ “سر الکس” هم شروع به محو شدن کرد. “سر الکس” در این دوران که برباتوف، چیچاریتو و بعد رابین فنپرسی را در اختیار داشت، به ۲-۴-۴ و فوتبالی از منظر تاکتیکی سادهتر، برگشت. با این حال یونایتد در بازه زمانی ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ دو بار دیگر قهرمان لیگ برتر شد، دو بار قهرمانی را در روز آخر به سیتی و چلسی داد و یک بار دیگر هم به فینال چمپیونز لیگ رسید و بازهم به بارسلونای “گواردیولا” باخت. ترکیب خط میانی و حمله یونایتد در فینال ۲۰۱۱ ومبلی متشکل از گیگز و کریک به عنوان هافبکهای میانی، آنتونیو والنسیا و پارک به عنوان دو بال و رونی و چیچاریتو به عنوان مهاجمین بود. پارک بیشتر وظایف دفاعی داشت و والنسیا بار خلاقیت هجومی تیم را به دوش میکشید. رونی هم بنا به ذات بازیاش برعکس فصل قبلش که بدل به مهاجم مرکزی شده بود (تنها فصلی که این اتفاق برایش افتاد)، عقبتر از چیچاریتو بازی میکرد. این ترکیب، که ترکیب پایه فصل بود، شباهت زیادی به بازیِ اول سر الکس روی نیمکت یونایتد در ۱۹۸۶ داشت. انگار او در چرخهای کامل و بعد از سپری کردن تغییرات و دورانها و نسلهای مختلف بازیکنان و انقلابهای تاکتیکی، به نقطه صفر بازگشته بود.“سر الکس فرگوسن” ۲۶ سال مربی یونایتد بود و در ۲۰ سالش بر فوتبال جزیره حکمفرمایی کرد. این موفقیت بینظیر و باورنکردنی به هیچ وجه میسر نمیشد اگر او تا این حد قدرت تطبیق با شرایط دوران و بازتعریف کردن تیم و تاکتیکهایش را نداشت.