آفریقا هر روز ميزبان تنازع بقاست. جدال شيران و كفتارها. سرزمين ابدی سلاطين جنگل كه به شايسته گی لقب گرفته اند. شايد هيچ جانداری به اندازه شير كاريزما نداشته باشد. ولی غرور، شير را هم به ورطه ی نابودی می کشاند. از دريچه دوربين مستند سازان اگر بنگريم، كمي zoom in, دقيقتر؛ كليشه پيروزی شير بر كفتار هميشگی نيست! در مناطقی، دورانی و مقاطعی كفتارها سلطان جنگل را محاصره می کنند، به او می تازند و می درند. نقطه ضعف پادشاه كفتار اوست! چرا كه شيرها تنهایی به شكار نمی روند…
٢٠١٨ يقينا لكه ننگی بر پيشانی فوتبال آلمان خواهد بود. قهرمان جهان در گروهی خيلي معمولی چهارم شد. پايين تر از تيم چندم آسیا، حتی پايين تر ازكشوری با چندمين رنكينگ ناامنترين بودن در دنيا! خيلي پايين تر از چند دهمين قدرت اروپا بدون چندمين بازيكن برتر تاريخ! چندين و چند ضد دلیلی كه همگی بر دلايل حذف مانشافت سنگينی می کنند، نيشخند می زنند، تحقير می کنند و اكنون جشن می گیرند. كره حتی باوجود شكست ٧ بر يک و يا ٤ بر يک هم صعود نمی کرد! اما با ارائه يك بازی منسجم و غير احساسی آخرین ضربه تبر را به تنه قطور آلمان وارد كرد تا در بزم مرثيه آلمانها حتی كوچكترين عضو گروه هم غزلی بسرايد؛ شايد زيباترين و البته آخرین آن.
براي شكست خوردگان، صحبت از تاريخ بهترين مرهم است. خاطرات خوش، موج سوزان اندوه را به نسيمی خنک تغيير خواهد داد. ٢٠١٠ زمانی كه اسامی يازده بازيكن اصلی آلمان منتشر شد، خبری از بالاک نبود. دومين قيصر فوتبال آلمان. لوو با انتخابی تيمی جوان، گلچينی از قهرمانان جوان اروپا وارد عرصه می شد. جايی كه يقينا اسپانيا مدعی اصلی بود. مسن ترين بازيكنان كه شايد غير قابل جايگزين ترين هم آنها بودند شامل فردريش، كاكائو، ميرو و يورگ بوت ٣٦ ساله. كارخانه بازيكن سازي آلمانها هنوز كامل نشده بود و از اين رو دست يواخين لوو برای جايگزينی اين مهره ها هم بسته. گرچه همين مهره های نسبتا پير هم خوش درخشيدند. فردريش كه شايد ضعيف ترين بازيكن آلمان بود اولين و اخرين گل ملی خود را مقابل آرژانتینی به ثمر رساند، كه به عقيده عده ای از اهالی اسپانيا، برترين بازيكن تاريخ را داراست جشن ميگرفت! آرنه با سطحي n-1 شايد بهترين زوج براي مرته ساكر و جايگزيني برای متزلدر حساب میشد. n-1 با همراه تيمش با تحقير تيم آقای دست خدا و البته با در هم كوبيدن آنهایی كه بعد از حدود شصت سال حدالاقل داوری به عنوان نماينده در فينال جام جهاني داشتند به جدال با اسپانيا رفتند، جايی كه كاپيتان کاتالونیا بار ديگر داغ شكست ١ بر صفر را همچون فينال يورو٢٠٠٨ بر دل تيم گذاشت. اما اين زخم ها مانشافت را نميكشت و تنها قويترش ميكرد. تيم حذف شد اما عملكرد فوق العاده، جوانگرايی و البته تنوع تاكتيكی از دست اوردهای قابل تقدير تيم و آقای مربی بود. مادامي كه پلن اصلي تيم حفظ توپ و گردش آن در ميانه زمين، حركت به سمت جلو با پاسهاي متوالی و كوتاه و گاها پاس های بلند به كناره ها بود (نوعي ميانبر)، آلمان به وضوح ثابت كرد كه حتي در ضد حملات هم همانقدر فوق العاده است كه در مالكيت توپ هست. بازتاب و گواه اين ادعا، بازي با انگلستان است. جايی كه مولر و ميرو به شكل فقط فوق العاده ای ضد حملات را به گل تبديل می کردند تا آب سردی باشند بر هجمه ساكسون و آنگلو ها بر روي دروازه ي مانو. انگلستان؛ انگلستانی كه بنا به گفته لوتار ماتئوس، اكنون آنها را درک ميكنيم(تنها آنها را!). تمام اين اتفاقات قبل از ورود اقای فيلسوف به بايرن بود؛ مقر فرماندهی بوندس ليگا و البته قلب تپنده مانشافت.
عبور از يورو٢٠١٢ هرچه سريعتر. چرا كه تيم جوان در گذار به بلوغ است ضمن اينكه برخورد به صخره سنگی و هميشه غرق كننده ايتاليا براي تايتانيک آلمانی چندان جديد نيست و البته انديشه های لوو در مقابل يگانه بازی در اوج دون ماريو بی نتيجه ماند! گرچه باز هم نكته مثبتی وجود داشت و آن ظهور چندين پديده و ستاره جوان ديگر همچون گوتزه، رويس، شورله، بواتنگ، كروس، هوملز وحتی برادران بندر بود كه به لطف كلوپ طلایی و صد البته هاينكس بزرگ به تيم اضافه شدند و مانشافت حتی قويتر هم شد. حالا می توان گفت كه تيم در هر نقطه تقريبا دو بازيكن جوان در سطح كلاس A دارد.
٢٠١٤ ريو. زمان برداشت محصول فرا رسيده. در همين برهه است كه پپ بايرن را در دستان خود به يكي از مخوف ترين بايرن های تاريخ بوندس ليگا تبديل كرده. ارائه يكی از مالكانه ترين فوتبال ها. مهره های درجه يک و انعطاف پذير آلمانی كه همه بوی قهرمانی می دهند، دستان پپ را تا آنجا باز می کردند كه اقای فيلسوف بازيهایی را تنها با يک مدافع آخر و يک هافبک تدافعی برای پوشش دفاع یک نفره به زمين می فرستاد. ٧ الی ٨ بازيكن بايرن همچون ارتش يونان در جنگ تِروی مشغول سلاخی حريفان در پشت و داخل محوطه جريمه آنها بودند. فلسفه اقای فيلسوف بيش از پيش آقای مربی را به وجد آورد. مربی تصميم گرفت طبق نظر خودش راه پپ را در مانشافت به پيش گيرد. لوو بارها و بارها به تمجيد از گوارديولا و اينكه چقدر ذوب در تفكرات اوست پرداخته بود، جدا از آن، رومينيگه، هونس، گريندل و بالاتر از همه بكن بائر، اعضاء اتاق فكر مانشافت و بايرن جداگانه تصميم اقای مربی را ستايش می کردند. منتقدانی همچون اشتفان افنبرگ، بالاک و گاها كان علاوه بر عده ای از طرفداران و عموم، مخالف اين ايده بودند چرا كه به زعم ايشان تيم بيش از حد در فكر تصاحب توپ بود. آلمان زير نظر اقای مربی كمتر شوت می زد مادامی كه دقت شوت بازيكنان معيار بود. ضعفی كه در روسيه كاملا اشكار شد و شدیدا چشم را شاکی می کرد و ذهن را تشویش! گويی كه بازيكنان، خصوصا مهاجمان از شوتزنی به سمت دروازه هراس دارند!
ريو آغاز شد و رد پای پپ را همه جا می شد ديد. يک پلن A نسبتا قدرتمند. اما تيم گاها كسل كننده بود. بعضي اوقات هواداران به سمت نقل قول معروف ژوزه مورينيو سوق داده ميشدند، اينكه "هميشه سعی كنين خودتون باشين، از هيچ كس و هيچ چيز كپی نكنين. نسخه های كپی هميشه افتضاح تر از نسخه اصلی ان". تقليد از اسپانيای دل بوسكه با وجود تمام شايسته گی ها و خارق العاده بودنش با آن ركورد های عجيب و غريب؛ اما شايد برای تيمی با قد و قواره آلمان شايسته نبود. گاها تماشای مانشافت ملال اور بود. خوشبختانه تيم به جز شانس، نوير را هم با خود داشت. غنا و الجزيره می توانستند سوئد، مكزيک و يا حتی كره ای ديگر باشند و تراژدی ٤ سال زودتر رقم بخورد! دوربين ها شاهكار مانو مقابل فرانسه و الجزاير را هميشه به خاطر خواهند سپرد. نكته ديگر حضور باستب به عنوان يک ليدر بي صر و صدا بود. چه پوشش ها و توپگيريها و بازپسگيريها و دويدن ها و پخش توپهای صحيحی كه توسط باستی صورت نگرفت تا ملتی باز هم چون گذشته هم آغوش غم نشوند. هنوز خلأ او حس می شود! در بازی خداحافظی اش هم محسوس بازی می کرد. عجيب محسوس غايبيست!
نقطه ضعف ديگر مانشافت در ريو، سمت چپ خط دفاع بود. جايي كه اقای مربی اشملزر اماده را حتی دعوت هم نكرد. گينتر يا گروسكروتز هم نتوانستند گویا او را متقاعد كنند. مارسل يانسن هم كه خيلي وقت می شد كه از سطح اول رفته بود. اقای مربی تصميم به بازيگيری از هوودس در آن جبهه گرفت. از يک سو شايد هوودس بلند قامت، كند و البته كم تكنيک اصلا گزينه مناسبی نبود و از سوی ديگر قابل تحسين بود كه مربی هنر بازيگيری را می خواهد به كار گيرد. هنری كه هوودس آن را در تيم اصلا هنرمند نبود اما توانست در شالكه برای برهه ای به عنوان دفاع چپ هم بازی كند. لوو همين كار را در قبال فيليپ لام هم انجام داده بود. بكارگيری به عنوان دفاع چپ. كمترين انتظاری كه در ٢٠١٨ از اقای مربی در این خصوص می رفت، استفاده از همين قريحه بازيگيری در دفاع چپ بود. شايد جای هكتور، ميشل وايزر(استعداد جوان هرتا،و البته زننده تک گل فينال جوانان ٢٠١٧ يورو با عملكردی قابل قبول در تورنومنت) كه قابليت بازی در سمت راست به عنوان وينگر و دفاع را دارد و يا ياشوا كيميش می توانستند گزينه های بهتری باشند؛ كما اينكه كيميش زير نظر پپ در سه پست متفاوت دفاعی بازی كرده بود.
به فينال می رسیم. جايی كه مانشافت عالی يا خوب، محق و يا قابل انتظار به مصاف يك آرژانتین خیلی معمولی می رود. آرژانتینی كه همچنان ناكام است، همچنان يک دست نيست و خيلي ها به اشتباه از آن انتظار يك فيم اكشن هاليوودی با بازب يک سوپر استار دارند؛ غافل از اينكه سوپر استار ها هم خيلی وقت است برای بردن اسكار اكشن كار نمی کنند! به نظر، به هنگام ياداوری اين بازی توسط آلمانها، آنها هربار قدردان زحمات هیگواین خواهند بود، قدردان مهاجمان فرصت ناطلب آرژانتين!
قبل از پرداخت به گل آلمان كه شايد نقطه اوج جام باشد، بد نيست نگاهی بياندازيم به استراتژی ژرمن ها بر روی صحنه های گلهايشان. مانشافت ٢ بار توسط هوملز از روی ضربات ايستگاهی مقابل فرانسه و پرتقال و البته يكبار توسط كلوزه مقابل غنا به گل رسيد. كتمان ناپذير است كه هم اعداد و هم عملكرد گواه به زهر دار بودن تيم از روی ضربات شروع مجدد است. به جز اين سه گل، تيم يک پنالتی و دو گل در موقعيت ريباند را هم در كارنامه خود دارد. از مجموع ١١ گل زده مانشافت، حال حدود ٥٠ درصد گل ها در موقعيت های تقريبا يكسان به ثمر رسيده اند؛ يعنی ارسال هايی با ارتفاع كم به درون محوطه جريمه، و يا پاس های به سمت داخل محوطه و حتی پشت محوطه از طرف وينگر ها و يا مدافعان كناری به صورت مستقيم و يا با زاويه ای كم. از نظر لوو ،حفظ توپ و حظور حد اكثری در بيرون و درون محوطه جريمه بستر فراهم سازی اين گل ها است. شاهكار ماريو در فينال نيز از اين مسئله مستثنی نيست.
براي همه قهرمانی مهمترين دستاورد جام است كه لوو با همه نكات مثبت و منفی تفكراتش اين مهم را بعد از چند دهه انتظار برای آلمانها و يک دهه آزمون و خطا برای خودش به انجام رساند و نقطه عطو اما، تحقير و تنبيه برزيل در خاک خودش آن هم با چاشنی ركورد شكنی ميرو مقابل رونالدو نازاريو با چشمان باز بسته بود!
اين دو دستاورد آخر، شايد پوششی بود بر روی چشمان خيلی ها ،از برای نديدن نقاط ضعف كه در ٢٠١٦ فرانسه اشكار خواهد شد.
يورو٢٠١٦. شکست ايتاليای پير و آشفته افول كرده به جام ۲۰۱۸ روسیه سعود نکرده، آن هم دوباره به لطف گلر برتر زمان حتی با اختلاف يک ضربه پنالتی، احتمالا براي اقای مربی و فدراسيون آلمان آن هم با تيم قهرمان جهان نتيجه مطلوبی محسوب می شود! ناكامی مالكيت آلمانی بر دفاع ايتاليايی دوباره تمديد شد. كم كم تركهای تفكرات و عملكرد مانشافت سر باز می زد اما همچنان اصرار و مصلحت ظاهرا به همان پلن قديمی بود. بازی با فرانسه بغض پپ هم تركيد! گل اول هند پنالتی برای فرانسه از روی كرنری که به واسطه ضد حملات سريع به دست می آمد. گل دوم، دور نكردن توپ توسط كيميش احتمالا از ترس از دست دادن توپ و يا شايد اعتماد به نفس كاذب. حضور سريع ٤،٥ مهاجم فرانسه در ١٨ مانشافت، گريژمان يقينا آرژانتینی نيست، يک لحظه غفلت از پوشش او و حال گل دوم. ضد حمله ای ديگر، اينبار مانو قدردان بواتنگ خواهد بود كه توپ را استادانه از روي خط بيرون می کشد. آمار مالكيت توپ كاملا برای تيم لوو است، اما دريغ از يگ گل. اما نكته مثبت اضافه شدن بواتنگ به ميانه زمين بود جایی كه يكی از هافبک های مانشافت به محوطه فرانسه اضافه می شد؛ و این احتمالا یعنی فصلی جدید از فوتبال مدرن. کاهش تعداد مدافعان برای داشتن خلاقیت بیشتر در نیمه زمین و یا یک سوم دفاعی حریف، بعنی افزایش مهره هجومی. شوواينی و بواتنگ سعی در ارسال توپ های بلند پشت مدافعان براب كيميش و هكتور هستند كه شايد با پاسی به درون محوطه و يا بيرون طلسم شكسته شود(تقريبا همان پلن گذشته)، كاری كه در ٢٠١٨ هم شاهد آن بوديم؛ البته به جز بازی آخر با كره؛ چرا كه اقای مربی اجازه ارسال و نفوذ را به هوملز و زوله نداده بود. بازی تمام می شود؛ آلمان ناكام بزرگ حال و آینده ای نزديک. مربی نه چندان خاص فرانسه خيلی راحت دست مانشافت خاص را خوانده بود؛ خيلی پيشتر شايد. غير متخصصان كشورمان قبل تر ها،كليشه وار و البته اينبار به درستی اشاره كرده بودند كه تيم های گوارديولا از نداشتن پلن B رنج می برند. لوو هم كه از پسران خلف پپ به شمار می رود و ابدا استثنا نيست. در آن برهه بود كه حتی شاهين آلمانی هم به سخن آمده بود و می گفت:" اقای مربی آيا ديگر فصل تغيير نيست؟".
٢٠١٧. قهرماني زير ٢١ ساله های آلمان در اروپا و البته قهرمانی تيم B آلمان در كنفدراسيون ها با بازيكنانی كاملا جديد و جوان. آیا اين فوق العاده نيست؟ اين نويد ١ يا حتی ٢ نسل فوق العاده ديگر بود. خيلی ها منتظر پوست اندازی مانشافت در بعضي نقاط بودند، درست مثل ٢٠١٠. حضور تراشتگن، برانت، زوله، يونس، ورنر، گورتسگا، هنريخس و… از يک طرف و از طرفی ديگر، اگشتاين، هارتل، داهوت، مكس میر، كلوزترمان و وايزر همه چيز را برای تصميم آقای مربی راحت كرده بود.
٢٠١٨. ليست منتشر شد و خبری از رويا پردازی های گذشته نبود و ظاهرا كابوس خواهد شد. سانه جوان، با آن پای چپ استثنايی كه به لطف كارخانه برگمفلد قهرمان سخت ترين ليگ دنيا شده بود آن هم با آن ركورد ها و عملكرد فوق العاده دعوت نشد و البته برانت ظاهرا جايگزين شده بود. او نيز با تمام استعدادش که طبیعتا بایرن سیری ناپذیر را برای خریدش به طمع انداخته، دقايق زیادی را فرصت نيافت كه خود را نشان دهد، آن هم چه دقايقی؛ پر اظطراب مثل بازب با مكزيک آن هم نزديک به وقت های اضافه به جاي يوناس هكتوری كه اخيرا با كلن به سری B سقوط كرده بود. هكتوری كه نه نفسی داشت و نه ذهن خلاقی! از آن كه بگذريم باز نكردن گورتسكای آماده بود مادامی که برگمفلد دینش را هم به مانشافت هم به بايرن ادا كرده بود! اما باز با كمال ناباوری، همچنان اقای تركيه ای تبار كه خيلی ها از تنبلی و كم انگيزه گیش گله می کردند و می کنند قلب تپنده آقای مربی در ميانه زمين بود. شايد اشكال از چند صد هزار پوند انگليسيست كه انگيزه را كاهش و ترس از مصدوميت را افزايش می دهد! مولر؛ پر اشتباه، كم انگيزه و كم تلاش كه اين آخری با ذات مولر بودن برای يک آلمانی كاملا در تضاد است! ورنر اما، به سبب سرعت بالايش به عنوان وينگر گاها از چپ به راست و بالعكس می زد و حقيقتا مورد سوءاستفاده قرار گرفته بود! حضور خديرای مسن و البته كند، كار را برای تيم سخت تر هم می کرد. صرف نظر از بازی اول كه شايد به جد يكی از بدترين مانشافت های تاريخ را شاهد بوديم، در بازب دوم به لطف ترس از مرگ و تمايل به بقا، تيم روحيه جنگندگی را بازيافت مادامی كه فرصت گل زنی آنچنانی هم فراهم نشد و فقط شاهكار كروس بود كه همچون مورفين درد كشيدن اجتناب ناپذير هواداران را به تاخير انداخت. بازی اخر اما، از همان ابتدا همچون خنجر عميق و ثقيل بر قلبهای هواداران فرو می رفت. حضور ٢ هافبک تدافعی در بازی كه تيم فقط و فقط برد می خواست. اما يک خبر خوش. گورتسكا از ابتدا بازب می کرد. خبر خوش تكذيب شد! گورتسكا در پستی بازی می کرد و وظايفی را اجرا می کرد كه ابدا نتوانست همچنان كه در شالكه بود باشد. آزادی عملی كه به خاطر حضور خديرا از او سلب شده بود. ميانه زمين آلمان زياد كند و سنگين بود. لئون عملا گم شده بود. شليک بعدی خروج لئون جوان و قد بلند بود. آقای مربی به سامی وفادار ماند. دقايق می گذشت و پلن A كه در ٢٠١٤ و تا حدودی در ٢٠١٦ نتيجه داده بود، مقابل همسایه هميشه در اضطراب اقای "مرد موشكی" كاملا بی نتيجه بود. روی آوردن به توپ های بلند آن هم تنها با گومز و هوملز بی فايده بود. دو گل كره، اولی بر خلاف انتظار و دومی اجتناب ناپذير از راه رسيدند و آلمان را تا تابوت همراهی كردند.
گرچه حذف مانشافت دلايل دیگری نیز در بر داشت، اما اینها شاید از بارزترین آنها باشد. به همان کیفیتی که سرمربی های فوتبال در زمان بردهای بزرگ همچون ابر قهرمان ستایش می شوند، در زمان رخداد تراژدی، قربانی اول هم هستند. از اختيارات مربی كه بگذريم، تصميمات عجيب لوو در قبال خيلی ها همچون اشملزر، كيسلينگ، كروزه، واگنر، سانه و شاید حتی میشاییل بالاک در برهه های متفاوت كه "تيم" به آنها نیاز داشت و البته غرق شدن در فلسفه پپ و سيرايی ناپذيری از شراب ناب دشت فوتبال مالكانه، همه و همه آقای مربی را بر كرسی قضاوت شدن و انتقاد قرار می دهد، آن هم براي مردم و هوادارانی كه تيمشان در بد ترين حالت، در نيمه نهايی ها بوده است.
٢٠٢٠ اما نزديک است. احتمالا آلمانها سورپرايزی برای همه خواهند داشت. تاريخ و جامعه شناسی آلمانی اين را می گوید. از شکست فینال ۲۰۰۲، طعنه های سنگین رئيس جمهور لاتویا در یورو ۲۰۰۴ و حذف برابر ایتالیا در ۲۰۰۶ آن هم در خاک 'دویچلند' تا بازگشتی سیمرغ وار به عرصه ی قهرمانی با تیم(هایی) مخوف و منظم. اساسا ذات بازگشت در رگ و پی آلمانی جریان دارد.
به قهرمان اصلی برمی گردیم که احتمالا آماده بازگشت است! شير نر خود را چنين مجروح و غمگين می بیند. شايد غرورش دليل اصلی اين حادثه بود چرا که شيرها هيچ وقت تنهايی به شكار نمی روند! حال، گله پر تعداد كفتار ها مدتی است مستانه بر امپراطوری شير ها رژه ميروند، مادامی كه در دل تک تكشان ترس از مواجهه با شير را دارند.
در انتها اما، من شاهد تمام این وقایع بوده ام. گریسته ام و خندیده ام؛ با تو و برای تو. یک حس در من شعله می کشد و آن اتفاقا احساس تو نیز هست! شیر، می دانم قبل از اينكه مخاطب به تو گويد اراده كرده ای كه برخيزی، ميدانم. ميدانم كه بر می خیزی؛ اينبار قويتر، وحشی تر، نقطه قوت تو نفرت از كفتار و حس انتقام است؛ كاری كه هر بار بهتر انجامش دادی. این را یقین دارم.
دوربين ها نشان می دهند؛ zoom out,
١٠ شير ديگر دارند می آيند…