دوستان سلام
دوشنبه مورخ 97/04/04 ساعت 10 شب ، همه منتظر شروع بازی ایران و پرتغال و در استرس و اضطراب، اما من در اضطراب رفتن به پادگان.
ساعت 11 شب همه ی ایران درگیر بازی و پر از تنش و شور و هیجان ، اما من درگیر گت کردن پاچه شلوار نظامی (که آخرش هم درست نتونستم انجامش بدم) ، بستن بند پوتین و درگیر بودن با برگ سینه فرنچ نظامی
من که تا قبل از این هیچ یک از بازی های جام جهانی از دستم در نرفته بود ، مجبور به دل کندن از دیدن این بازی حساس و البته مجبور به از دست دادن کل ادامه بازی های جام جهانی شدم. ساعت 11:20 دقیقه شب درطول راه رسیدن به محل مورد توافق با دوستان برای رفتن به پادگان از طریق رادیوی آژانس تلفنی گل خوردن ایران رو مطلع شدم ، این گل برای من که با بغض، خشم و نفرت مجبور به ترک خانه و رفتن به پادگان شده بودم ، حکم تیرخلاص رو داشت.
در محل مورد قرار حضور داشتیم و از طریق تلویزیون آبمیوه فروشی صحنه پنالتی گرفتن بیرانوند از رونالدو رو دیدیم چنان داد و فریادی کشیدیم که انگار تیم ملی گل زده که واقعا تاثیر این صحنه کم از گل زدن تیم ملی نداشت
در طول مسیر ، 30 دقیقه پایان بازی رو از طریق رادیو ماشین گوش کردیم ، دقایق پایانی از بازی رو به جایی از مسیر رسیدیم که رادیو قطع و وصل میشید و حس استرس و اضطراب بین ما بیشتر و بیشتر شد، همه ی 5 نفر داخل ماشین گوش هامون رو تیز کرده بودیم تا از تک کلمه هایی که پس از وصل شدن رادیو میشنیدیم ، اتفاقات بازی رو حدس بزنیم ، در همین وانفسا متوجه پنالتی به سود ایران
شدیم و به هزار زور و زحمت و با چندین بار قطع و وصلی رادیو بلاخره متوجه شدیم که تیم ملی گل زده ، ولی این گل کافی نبود و ما نتونستیم به مرحله بعد بریم. ساعت 2 شب که به سمنان رسیدیم ، دیدیم مردم ریخته ان تو خیابونا و دارن شادی میکنن و میزنن و میرقصن ، ما هم رفتیم بینشون
امشب که دارم این متن رو مینوسم چیزی حدود 60 روز از اون شب میگذره ، من از پایان دوره خدمت آموزشی به مرخصی اومدم و متوجه شدم که امریه ام خورده تبریز و باید برم اونجا خدمت آموزشی ام رو ادامه بدم ، در طول این 60 روز چه فوتبال هایی که ندیدم ، چه خبرهای فوتبالی ای که از دستم در نرفته ، چه کارهایی میتونستم بکنم که نتوستم و ...
ولی وقتی روز سه شنبه با چشم هایی پر از اشک و دل هایی شکسته همه ی 75 نفر توی آسایشگاه از هم جدا شدن ، فهمیدم چیز های خیلی خیلی مهم تری از فوتبال هم توی این دنیا وجود داره. خب توی این مدتی که نبودم ، خیلی اتفاق ها توی فوتبال دنیا افتاد که من از خیلی هاش بیخبرم ، از این چیزهایی که این زیر میگم اطلاع دارم ، اتفاقات جالب و جذاب دیگه ای اگه افتاده زیر این پست کامنت کنید
اولین و مهمترینش قهرمانی تیم ملی فرانسه تو جام جهانی بود
بعدش رفتن رونالدو از رئال به یووه بود (من که هنوز باور نمی کنم قراره رونالدو رو توی یه پیراهن دیگه به جز رئال ببینم ، قضیه برای من زمانی غیرقابل باورتر میشه که اون تیم یوونتوس باشه)
بعدش پیوستن علیرضا جهانبخش به لیگ جزیره انگلستان
بازگشت دوباره و سرشکستانه بونوچی به یووه
رفتن بوفون به پی اس جی در آستانه 40 سالگی
پیوستن بازیکن های ایرانی به لیگ های خارجی و افزایش لژیونرهای ایرانی
زیر و رو شدن یا بهتره بگم زیر و رو کردن تیم مدعی قهرمانی آسیا و قهرمانی لیگ (استقلال تهران) در فصل گذشته و فصل پیش رو در عرض 70 روز توسط عناصر بیرونی (که به این عده از اسکول ها بایست گفت ، شاید بتونید یه چند سالی استقلال رو از مسیرش خارج کنید ولی این تیم با این هوادارها دوباره به مسیر اصلی خودش بر میگرده ، همونطور که بعد از انقلاب با کمک هوادارها و بزرگانی مثل پورحیدری و حجازی و ... از نابودی و فراموش شدن جان سالم به در برد)