اتاق را بدون در زدن باز کرد..
دومینیک پال پیرمردی 70 ساله بود که از بیماری لاعلاج و ناشناخته ای رنج میبرد..
می دانست اگر امروزش باشد فردایش نیست..
با دیدن پسرش گفت
_پس اومدی ریموند..
من دارم میمیرم و از تیم خواستم نامه ای بهت برسونه و خبر بده..
میدونستم اگه ینفر آدرست رو بدونه اون تیمه..
(تیم رفیق بچگی ریموند بود و در تمام این سالها باهم در ارتباط بودند)
میخوام در مورد چیزی حرف بزنم..
همونطور که شنیدی من قراره بمیرم..
احتمالا برات مهم نباشه..
اما قضیه ارث مطرحِ..خواستم اینو رو در رو بشنوی ازم..
تموم سرمایه ام و کارخونه ای که از پدر بزرگوارم مونده بود رو به یک هزارم قیمت واقعی خودش به شهردار فروختم..
فقط واسه اینکه بعد مرگم به تو نرسه..
تو هیچوقت پسر من نبودی..
یه بی عرضه ی ترسوی مامانی بودی که فقط میتونستی مشق بنویسی و ذره ای از من توی وجود نحست پیدا نمیشد..
مادرت هم فاحشه ای بود که ادای آدمای خوبو در میاورد..
فکر میکرد محبت و رفتار خوبش با تو باعث میشه گذشته ننگین و گناهان بیشمارش بخشیده بشن..
نگاهی به ریموند انداخت و حرفهایش را با این جمله به پایان رساند
حالا میتونم با خیال راحت بمیرم..
ریموند تحمل چنین چیزی را نداشت..
او منتظر بود پدرش اظهار پشیمانی کرده و دم مرگ طلب بخشش کند..
برایش ارث مهم نبود اما جملات دومینیک در مورد مادرش فراتر از توان و ظرفیت شانه های او بود..
بالشتی برداشت و به سمت پدرش حمله ور شد..
پیرمرد بیمار تقلا میکرد و دست و پا میزد اما ریموند با یک دست دستان او را گرفته بود و با دست دیگر بالشتک را بر صورتش فشار میداد..
با وجود ضعیف بودن دومینیک تقریبا سه دقیقه ای طول کشید تا جان بدهد..
ریموند بعد از کشتن پدرش حس بینظیری را تجربه میکرد..
ترس و هیجان و خوشحالی و غم ..همه در یک زمان..
بعد از چند لحظه به خودش آمد..
کسی که فکر میکرد با 15 سال تلاش و زندگی موفق شکستش داده به دقیقه ای او را مغلوب ساخته بود..
حتی مرگ پدرش با این وضع شلیک دیگری به روح و روان او بود..
نیم ساعت بعد مستخدم که برای آوردن چای وارد اتاق شده بود با دیدن جسم بی جان دومینیک سریعا به دنبال خبرکردن پلیس رفت..
با ورود پلیس ریموند خیلی زود با میل خود به قتل پدرش اعتراف کرد و شب را در بازداشتگاه گذراند..
دوروز به همین منوال گذشت و تنها کسی هم که به ملاقاتش آمد تیم بود..چیزهایی گفت و رفت..
روز سوم حوالی ظهر ریموند را به دادگاه شهر بردند تا حکم برایش صادر شود..