از این وضعیتی که دارم هم خسته ام هم خوشحالم
هر سال با کلی استرس بازی هامون توی لیگ جزیره رو میبینم چشم بهم میزنم 1 سال رفته
البته که این استرس خیلی برام شیرینه
بعد از بازیا تا میام به خودم فکر کنم دوباره میبینم
چیزی نمونده و باز بازی های جزیره شروع میشه
از طرفی تمام مسئولیت کارای خونه خرید و غیره با من هستش چون من با مادرم زندگی میکنم و 2 ساله از پدرم جدا شدیم ( از این قضیه که جدا شدیم خیلی خوشحالم البته )
از طرفی از دوستی با هیچ فردی چه پسر چه دختر خوشم نمیاد با اینکه اینهمه تنهام نسبت به بقیه البته اخلاقمم یه جور خاصه کسی عمرا بتونه باهام سازگاری داشته باشه ( بد اخلاق نیستم اصلا ) ولی تمام حرفام رو یه صورت خاصی باید به طرف مقابل بگم که همچین کسی 1 دقیقه هم حاضر به صحبت با من نیست .
خلاصه احساس متوسطی دارم ، شاید اینجوری زندگیم بگذره بهتره ، ولی با این حال از زندگیم راضیم
فقط احساس میکنم که هیچ وقت نتونم با هیچکی صحبت کنم ، چون هیچکی رو قابل اعتماد نمیدونم و کسی هم نمیتونه با من کنار بیاد مگه اینکه معجزه بشه چون من به شدت درون گرا هستم 😑💙
و برای تمامتون آرزوی خوشبختی دارم ، در کنار دختر یا پسر مورد علاقه تون با اینکه خودم تاحالا کسی رو نداشتم
که خودمم اینجور خواستم ولی شما خوش باشین انشالله 💙
پ.ن : 18 سالمه نگین بچه سال :))))