بسمه تعالی
کاری از حزب مسترز
هشدار: پست حاوی الفاظ رکیک(+18) است
خیلی از ماها فکر میکنیم دیس بازی در ادبیات ایران مخصوص رپ فارسی در دو دهه اخیره
ولی از قدیم الایام تا دوره معاصر شاعر ها هم به هم دیس می دادند. البته اونها معمولا از واژه "هجو" به جای "دیس" استفاده می کردند. در این پست به مواردی از این هجو ها می پردازیم.
1.هجو حکیم صابونی توسط سنایی
برای مثال سنایی شاعر معروف قرن 6 هجری این بیت را برای "حکیم صابونی" سرود و وی را حسابی مورد عنایت قرار داد:
همچو خواجه حسین صابونی آن زبونگیرتر ز مابونی
هنری گشته از هزار پدر خاصه اشنان فروش و صابونگر
خرمی لیک نارسیده به میم فرخی لیک خای از او شده جیم
گرچه آن جاهلک زنخ زنکست طرفهتر ق*به مادر و زنک است
سنایی فقط در چهار بیت، صابونی رو بیچاره، مخنث(ت*نس خودمون)، هزار پدر، خر، فر*ی و م.ق خطاب کرده .
2.هجو حکیم طالعی توسط سنایی
سنایی بار دیگر، در اثر عرفانی بزرگ خود حدیقهالحقیقه، شاعر دیگری به نام "حکیم طالعی" را چنین توصیف میکند:
دل و جان تیره همچو تودهی گرد دهن و ک*ون یکی چو مهرهی نرد
هزل و شعرش سعیر صورت و هوش سخنش زمهریر شه ره گوش
خیره رویی ز تیرهرایی بِه بیزبانی ز ژاژخایی بِه
سخنش سربرهنه همچو تنش معنیاش ک*وندریده همچو زنش
سنایی در ابیات بالا از شعر گرفته تا همسر حکیم طالعی را مورد هجو قرار داده. انگار «حکیم» هم در روزگار قدیم کاربرد «دکتر» و «استاد» در روزگار فعلی را داشته است و لابد خیلی بد بوده کسی حکیم خوانده نشود، حالا چه سنایی چه صابونی.
3. هجو رشید وطواط توسط خاقانی
رشید وطواط یکی از منفور ترین اشخاص نزد خاقانی بوده که خاقانی 2 شعر بلند بالا فقط برای هجو وی سرود:
این گربه چشمک این سگک غوری غرک
سگسارک مخنثک و زشت کافرک
با من پلنگ سارک و روباه طبعک است
این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک
بوده سگ رمنده و اکنون به بخت من
شیرک شده است و گرگک و از هر دو بدترک
خنبک زند چو بوزنه، جنبک زند چو خرس
این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک
خرگوشک است خنثی زن و مرد در دو وقت
هم حیض و هم زناش، گهی ماده گه نرک
4. اختلاف بین خاقانی و ابوالعلا
خاقانی شروانی نه فقط رشید وطواط، شاعر همعصر خود را هجو گفت بلکه مدتی پس از آنکه دختر استاد خود ابوالعلا گنجوی را به زنی گرفت با استاد سابق و پدرزن اختلافش افتاد و او را نیز هجو کرد. ابوالعلا نیز متقابلا او را هجو گفت. این یکی از هجویههای کوتاه و غیر رکیک در ادبیات فارسی از زبان ابوالعلا خطاب به خاقانی سروده است:
خاقانیا اگرچه سخن نیک دانیا
یک نکته گویمت بشنو رایگانیا
هجو کسی مکن که ز تو مِه بوَد به سن
شاید تو را پدر بُوَد و تو ندانیا!
البته ابوالعلا یک بار دیگر هم خاقانی را هجو کرد:
من آن دم که از مادر دهر زادم به فضل و هنر در جهان اوستادم
تو خود قرهالعین و فرزند مایی منت هم پدرخوانده هم استادم
به یزدان نگفتم که من گا*دم او را اگر گفتهام نیست باللّه یادم
5.هجو عنصری توسط لبیبی
البته بعضی وقت ها هم شاعرها با زن و بچه و ماتحت شاعر رقیب صرف نظر می کردند و هجوهای خود را محترمانهتر علیه همکار یا رقیب خود می سرودند. مثل «لبیبی» قصیده سرای مشهور نیمه اول قرن پنج هجری که در سوگ فرخی، شاعر دربار غزنویان، عنصری آن یکی شاعر دربار را هجو کرد:
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟ پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانهای برفت و ز رفتنش هر زیان دیوانهای بماند و ز ماندنش هیچ سود
6. هجو ادیب الممالک توسط ملک الشعرای بهار
ملک الشعرا هم شاعری بود که با کسروی و ادیب الممالک دچار اختلاف شد و این دونفر را هجو کرد:
برای مثال هجو ادیب الممالک:
ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعر نما
رو چراکن تاکی اندرکار حق چون و چرا
میبرازد بر تو عنوان خریت ای وحید
همچو وحدانیت مطلق بذات کبربا
ازتو ابلهتر نجستم نیک جستم بیخلاف
از تو ناکستر ندیدم راست گفتم بیریا
7. هجو زن مجدالدین همگر توسط عبید زاکانی
هجو های قدیم لزوما شعر نبودند و گاهی شاعران یا اقوامشان با نثر هجو می شدند. عبید زاکانی در رسالهی دلگشا، زن مجدالدین همگر، شاعری که با عبید بگومگوهای شاعرانه داشته را بینصیب نمیگذارد:
«مجد همگر زنی زشت رو در سفر داشت روزی در مجلسی نشسته بود غلامش دوان دوان بیامد که خواجه خاتون به خانه فرود آمد گفت کاش خانه به خاتون فرود آمدی!»
«مجدالدین با زنش ماجرایی میکرد. زنش بغایت پیر و بدشکل بود. گفت: خواجه کدخدایی چنین نکنند که تو میکنی
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گفت خاتون زحمت خود مده، پیش از من بوده باشد اما پیش از تو نبوده باشد.»
8. بتل سه نفره صائب، حافظ و شهریار
هجو گفتن زمان نمی شناسه شما میتونید یه شاعر از 500 سال پیش رو هم هجو کنید:
اغلب شعر هایی که در متن می بینید بخشی از یک شعر بلند است که با جستجو در گوگل می توانید کامل آن را پیدا کنید( البته بیشتر سایت ها فحش های شعر را سانسور کرده اند)
منابع:
دیوان هزلیات سنایی
طنزپردازان ایران (از آغاز تا پایان دوره قاجار)، حسین بهزادی اندوهجری
کلیات عبید زاکانی ، تصحیح و مقدمه عباس اقبال آشتیانی