احتمالا همه شما دیگر جی آر آر تالکین را میشناسید، کسی که در ابتدا قرار بود یک سرباز ساده در جنگ جهانی باشد اما شد نویسنده بزرگترین رمان ها و کتاب ها و خالق یکی از عظیم ترین دنیاهای تخیلی یعنی آردا. دنیایی که میزبان داستان های بزرگی مثل ارباب حلقه ها، هابیت، فرزندان هورین، ماجراهای تام بامبادیل و البته سیلماریلیون بود
اما چه چیزی این داستان ها را قدرتمند میکند؟اتفاق های باورپذیر؟شخصیت های بزرگ با سرگذشت های مختلف؟نام گذاری های جالب شخصیت ها و مکان ها؟ خب همه این ها با یکدیگر یک داستان عظیم و خوب را درست کردند اما اگر خودم بگویم از چه چیزی در این داستان ها خوشم آمده، بودن نژاد های مختلف به غیر از انسان ها و همینطور ساخت زبان برای هر کدام آنها در داستان است. تالکین به ساخت زبان علاقه داشت و در خیلی از کشور ها حضور داشت، او خودش را قبل از اینکه یک نویسنده توانمند بداند یک زبان شناس میدانست و خودش گفت که هدفش از ساخت ارباب حلقه ها ارائه زبان های ساخته خود بوده، در این مطلب میخواهیم تا جایی که میتوانیم نژاد های حاضر در داستان های تالکین را معرفی کنیم
ایلوواتار
ایلوواتار که در سرزمین میانه با نام ارو نیز شناخته می شود خدای یگانه داستان های تالکین است. تالکین در واقعیت یک مسیحی بود و به وجود خدا اعتقاد داشت. به او قلب «پدر» را بخاطر خلق آردا را دادند
اولین خلق ایلوواتار، آینور ها بودند که روح های جهان بودند و دنیای آردا با نواختن موسیقی آینور ها شکل گرفت، بعد از آن ایلوواتار انسان ها و الف ها را که نژاد های اصلی ارباب حلقه ها هستند را خلق کرد و دورف ها را به فرزندخواندگی قبول کرد
ایلوواتار همچنین قدرتمندترین شخصیت کلی سری کتاب های تالکین شناخته میشود
والار ها
بعد خلق جهان آردا، گروهی از آینور ها برای خلقت احساس نگرانی کردند و وارد آردا شدند، آنها به والار ها و مایار ها معروف شدند
والار ها چهارده روح قدرتمند از آینور ها بودند که وظیفه داشتند جهان آردا را سازماندهی کنند، یعنی گیاهان و حیوانات را خلق کنند(والار ها قدرت خلق کردن را داشتند اما نمیتوانستند که عقل و خرد را اعط کنند)در ابتدا والار ها پانزده نفر بودند اما یکی از آنها یعنی ملکور جهان را برای خود خواست و از دنیای خیر خارج شد و وارد دنیای تاریکی شد، والار ها وظیفه مقابله با ملکور را نیز داشتند
نام والار ها
مانوه:ایزد بادها و آراتار(قدرتمندترین والار)، شاه آردا از نظر ایلوواتار و برادر ملکور. او با ملکور مقابله کرد و توانست او را به پوچی تبعید کند، در تالار ایلمارین در والینور زندگی میکند و قدرت کنترل بادها و ابرها و پرندگان را دارد
اولمو:ایزد دریا و بعد از مانوه قدرتمندترین است. در ترانهسرایی قدرت زیادی دارد و الف ها نواختن موسیقی خود را مدیون اولمو هستند. ملکور از اولمو و دریا ترس زیادی داشت زیرا توانایی رام دریا را نداشتت
آئوله:ایزد آهنگر که از معروفترین والار ها است، بسیاری او را بخاطر خلق دورف ها میشناسند. در آردا تمام نواخته های او تبدیل به خشکی های سرزمین میانه شد و ارباب تمام ابزارهای سازنده آردا است. او همچنین بخاطر ساخت دو فانوس و ظرف های خورشید و ماه و زنجیر ملکور مشهور است
اورومه:ایزد شکارچی و برادر نسا، بر خلاف بقیه والار ها که به والینور رفتند او در سرزمین میانه ماند و به شکار دشمنان میپرداخت. اورومه اولین کسی بود که پس از بیداری الف ها را پیدا کرد، او نام الف ها را الدار گذاشت همچنین یک سگ شکارچی به نام هوان دارد. عمده شهرت اورومه بر عصبانیت های او است، موقع عصبانیت اورومه تبدیل به بدترین و خطرناکترین والار میشود
ماندوس:قاضی مرگ و خداوند نابودی، مشاور اعظم مانوه و نگهدارنده جان الف ها. ماندوس پیشگویی ها مختلف و بدی را علیه ملکور انجام داده، هر چند که او میگوید فقط خواست های ایلوواتار را انجام داده و این قضاوت ها روی ستم و انتقام نیست. ماندوس از یکی از پیشگویی هایش پشیمان است و آن هم پیشگویی برن و لوتین است. برن و لوتین اولین زوج انسان و الف در جهان آردا است
ایرمو:ایزد رویا و مکاشفه ها، او باغ های زیادی را در لورین خلق کرد که این باغ ها از میوه های زیادی برخوردار هستند و باقی والار ها لذت میبرند
تولکاس:ایزد پهلوان و قوی ترین والار از نظر قدرت بدنی و آخرین والار که وارد آردا شد. فردی که خیلی میخندد حتی به روی دشمن و ملکور، سخت عصبانی و ناراحت میشود و اغلب شاد است. البته به این معنی نیست که خیلی زود کارهای بد را فراموش کند، با آنکه مدت زیادی از تبعید ملکور گذشته بود اما همچنان تولکاس کارهای ملکور را فراموش نکرده بود و با آزادی او مخالفت کرد
ملکور:با آنکه ایزد تاریکی دیگر به عنوان یک والار شناخته نمیشود اما یاد کردن از بزرگترین دشمن آردا بد نیست. ملکور که بعد از ورود به تاریکی نام خود را مورگوت گذاشت بعد از ایلوواتار قوی ترین موجود حاضر در آردا بود. نبرد خشم او خونین ترین و پر خسارت ترین نبرد تاریخ سرزمین میانه است، او توانست مایار در خدمت آئوله و اصلی ترین دشمن در داستان ارباب حلقه ها یعنی سائورون را بخدمت خود بگیرد. ملکور بالروگ ها را به فرمان خود گرفت و اورک ها و ترول ها را برای خود خلق کرد، بعد از نبرد خشم ملکور برای همیشه به پوچی تبعید شد
واردا:بانوی ستارگان و همسر مانوه، واردا با ستارگان و نور ارتباط خاصی دارد و هفت اورنگ و صورت فلکی شکارچی در اختیار او میباشد
یاوانا:بخشنده میوه ها و خواهر بزرگتر وانا، یاوانا دو درخت بزرگ را خلق کرد و میوه ای را برای خلق خورشید و ماه بوجود آورد، همچنین بخاطر خلق انت ها نیز معروف است
نیهنا:بانوی بخشنده
وایره:بانوی بافنده
وانا:همسر اورومه و ملکه شکوفه ها، تالکین اشاره می کند که او زیباترین والار است
استه:همسر ایرمو و درمان کننده خستگی ها
نسا:مشهور با عنوان رقصنده و همسر تولکاس، به سرعت زیاد و چابکی خودش معروف است، او شیفته رقصیدن در چمن های والینور است
مایار ها
مایا ها دسته ای آینور ها بودند که برای سازماندهی آردا به کمک والار رفتند، بیشتر آنها در اختیار هر یک از والا ها بودند. تعداد زیادی از مایار در سرزمین میانه وجود دارند اما تعداد کمی از آنها با اسم و نشان هستند
در دوران سوم والار ها که در والینور بسر میبردند، پنج مایا را به نام فرقه ایستاری به سرزمین میانه فرستادند. این پنج مایا پنج جادوگر نام آشنا سرزمین میانه بودند. مایار بعد از مرگ به والینور فرستاده میشوند
معروف ترین مایار:
آئونوه:پرچم دار و قاصد مانوه، تالکین گفته که او بزرگترین جنگاور آردا بوده و به همین دلیل آئونوه سردسته ارتش والار است، او از طرف والینور در جنگ خشم انتخاب شد تا سپاه وانیار را رهبری کند. بعد از شکست ملکور، آئونوه دو سیلماریل باقی مانده ملکور را برداشت و به آمان برای نگهداری برد
سائورون:دشمن اصلی مردم آزاد در دوران دوم و سوم، او ابتدا یک آینور بود که در خلق آردا نقش داشت و بعد از بعنوان یک مایا معرفی شد. او در نزد آئوله ایزد آهنگر دانش آموخت و قدرت زیادی کسب کرد ولی بعد توسط ملکور به دام افتاد. او مردمان نومهنور را به پرستش ملکور دعوت میکرد و بر خلاف ملکور قصد فرمانروایی بر مردمان را داشت. بعد از سقوط مورگوت او بر طبق افکار پلید خود نه حلقه به انسان ها داد و نه فرمانروا انسان به دام او افتادند(نه سوار سیاه)و بعد یک حلقه یگانه قدرتمند برای خود ساخت ولی در دوران دوم توسط ایسیلدور پسر الندیل در جنگ آخرین اتحاد کشته شد. روح سائورون به دلیل نابود نشدن حلقه زنده ماند و بار دیگر در دوران سوم به لشکرکشی علیه انسان ها و الف ها ادامه داد تا اینکه حلقه توسط فرودو نابود شد
سارومان سفید:سارومان در ابتدا مثل سائورون با نام کورمو در اختیار آئوله بود. بعد از ظهور دوباره سائورون در دول گولدور، والار سه نفر از مایا های خود را انتخاب کردند و بعد نیز دو مایا دیگر برای مقابله با سائورون انتخاب شدند، این گروه فرقه ایستاری نام گذاری شد و سارومان بعنوان رئیس این فرقه شناخته میشد. ولی بعد از مدتی سارومان تشنه قدرت شد و تصمیم گرفت که با ارباب تاریکی همکاری کند. او به کمک اورک ها در آیزنگارد نژادی جدید و برتر به نام اوروک های را ساخت، سرانجام سارومان بعد از سقوط آیزنگارد که به شایر حمله کرد به همراه گریما توسط هابیت ها کشته شد
گاندالف خاکستری:گاندالف در والینور به نام اولورین شناخته میشد که در باغ های ایرمو زندگی میکرد و شاگرد نیهنا بود. بر زمان انتخاب مایار و فرقه ایستاری مانوه گاندالف را پیشنهاد داد، هر چند که گاندالف از سائورون ترس داشت و اول از رفتن به سرزمین میانه امتناع کرد. هر چه که بود گاندالف وارد سرزمین میانه شد و از محبوبیت بالایی بین موجودات میانه برخودار شد(مخصوصا هابیت ها)به طوری که گیردان حلقه ناریا خود را به گاندالف داد. گاندالف در سفر یاران حلقه برای نابودی حلقه در معدن موریا با یک بالروگ مقابله کرد و توانست او را بکشد اما این کار قدرت زیادی را از گاندالف کم کرد و باعث شد که خود گاندالف نیز جان بدهد. روح گاندالف به والینور بازگشت که والار دوباره گاندالف را به سرزمین میانه فرستاد اما این بار در قالب گاندالف سفید(برای خیانت سارومان که آنرا از فهرست فرقه حذف کردند)
راداگاست قهوهای:هنگام انتخاب مایار فرقه ایستاری یاوانا والا را مجبور کرد که راداگاست نیز اضافه شود، راداگاست در سرزمین میانه بیشتر از الف ها و انسان ها و دورف ها، به گیاهان و حیوانات اهمیت میداد و با آنها ارتباط برقرار کرده بود. او در مرز های جنگلی میرک وود(یکی از قلمرو های الف ها)زندگی میکرد و با بئورن و عقاب ها نیز دوست بود، وقتی که گاندالف در آیزنگارد زندانی شده بود او هاواگیر را خبر کرد تا گاندالف را آزاد کند، راداگاست با گاندالف ارتباط نزدیکی داشت و دوست صمیمی او بود اما از آن طرف در نظر سارومان یک احمق مست بود و اغلب توسطش جدی گرفته نمیشد
جادوگران آبی:آلاتار و پالاندو دو جادوگر دیگر فرقه بودند که بخاطر رنگ لباس های آنها لقب جادوگران آبی را دادند. در ابتدا قرار بود گاندالف و سارومان و آلاتار تنها جادوگران فرستاده باشند که بعد از اصرار یاوانا برای فرستادن راداگاست، آلاتار نیز دوست خود یعنی پالاندو را پیشنهاد داد، از سرنوشت این دو مایا اطلاعات زیادی وجود ندارد
الف ها
الف ها فرزندان اول ایلوواتار شناخته میشوند که از انسان ها زودتر از خواب بیدار شدند. مهم ترین فرق آنها با انسان ها این است که غیر فانی هستند و بر اثر مرگ طبیعی نمیمیرند و اگر هم با ضربه شمشیر کشته شوند روح آنها همچنان در سرزمین میانه باقی می ماند، مغز آنها زودتر رشد میکند آنها در یک سالگی توانایی حرف زدن و راه رفتن را پیدا میکنند و بلوغ فیزیکی آنها در سن پنجاه سالگی اتفاق میافتد. زنان آنها زیبا هستند و مردان آنها نیز بدون ریش
معروف ترین الف ها:
اینگوه:از اولین الف های بیدار شده که به همین دلیل به او لقب پادشاه الف ها را دادند. او از دسته وانیار بود که به همراه الوه و فینوه به والینور رفت و از آنجا لذت برد و پس از بازگشت قوم خود را به سمت والینور هدایت کرد. اینگوه عاشق والار بود و دیگر به سرزمین میانه بازنگشت، الف ها آنجا ماندند و اینگوه را پادشاه خود اعلام کردند، اینگوه یک پسر به اسم اینگویون دارد
فینوه:اولین پادشاه بزرگ نولدور، او مردم خود را در سفر از سرزمین میانه به والینور در سرزمین آمان هدایت کرد. او از اولین فرزندان ایلوواتار است. وقتی که والار تصمیم گرفت سه الف را به والینور بفرستد فینوه و الوه و فینوه را انتخاب کرد تا به والینور بروند و آنجا را برای الف های دیگر وصف کنند چون که الف ها به این پیشنهاد والار مشکوک بودند. آنهایی که قبول کردند با اورومه سفر کنند الدار نامیده شدند و دسته فینوه نولدور نامیده شد. آنها بعدها دانشآموزان آئوله شدند و پسر فینوه از بزرگترین آهنگر ها است
فئانور:پسر فینوه، فئانور به مهارت خود در آهنگری معروف است او پسر میریل همسر اول فینوه است و برادر ناتنی فینگولفین و فینارفین که فرزندان همسر دوم فینوه یعنی ایندیس بود. سیلماریل های معروف که مورگوت آنها را دزدید ساخت فئانور بودند، همچنین الفبای تنگوار ساخت اوست
گالادریل:بانوی اول لوتلورین، او فرزند فینارفین و ائارون است و در سال های درختان متولد شده، او یک از سه الف بود که حلقه را دریافت کردند، حلقه گالادریل حلقه ننیا بود که از میتریل ساخته شده و بود و فقط دارندگان حلقه قادر به دیدن آن بودند. گالادریل به زیبایی خودش معروف بود اما به وقتش هم خطرناک بود. در فیلم هابیت نبرد پنج سپاه در دول گولدور میتوان قدرت گالادریل را مشاهده کرد که سائورون را به تنهایی به موردور تبعید میکند او یک آینه دارد که این آینه آینده را برای مشاهدهگر او بازگو میکند. فرودو یک بار به این آینه نگاه کرد و سوختن شایر را مشاهده کرد(سارومان در آخر داستان همچین کاری را با شایر کرد)بعد از تمامی ماجراها گالادریل به همراه الروند و بیلبو و فرودو و گاندالف به والینور برای همیشه سفر کرد
کلبریمور:پسر کوروفین و نوه فئانور، او در والینور به دنیا آمد و مثل پدربزرگ خود از بزرگترین آهنگر های میانه است. او در ارهگیون زندگی میکرد و کارهای پدر و عمویش بر علیه برن و لوتین سرزنش میکرد او ستاره ائارندیل را ساخت ولی او به چیز دیگری معروف بود:در دوران دوم بود که صنعتگری به نام آناتار به پیش او و میردان آمد و دانش خود را به رخ آنها کشید. آناتار و میردان و کلبریمور با یکدیگر دوست شده بودند که آناتار پیشنهاد داد که برای نژاد های دیگر ۱۶ حلقه قدرت بسازند. آناتار نه حلقه برای انسان ها و هفت حلقه برای دورف ها ساخت و کلبریمور سه حلقه برای الف ها، اما بعد مشخص شد که آناتار در واقع همان سائورون است و در مخفیگاه خود نیز یک حلقه قدرتمند تر از بقیه ساخته. کلبریمور سه حلقه را به گیل گالاد و گالادریل داد و جلوی سائورون ایستاد. سائورون به ارهگیون حمله کرد و حلقه دورف ها و انسان ها را گرفت و کلبریمور نیز کشته شد
گیل گالاد:آخرین پادشاه نولدور و از محافظان حلقه الف ها، او متولد بلریاند بود و در کودکی و هنگام نبرد داگور براگولاک و مرگ پدربزرگش به پیش گیردان فرستاده شد تا از شر مورگوت در امان باشد. بعد از سقوط گوندولین گیل گالاد به پادشاهی نولدور رسید و بعد از ظهور سائورون حلقه ناریا و ویلیا را دریافت کرد و بعد از مدتی ناریا را به گیردان و ویلیا را به لرد الروند داد. بعد از سقوط نومهنور الندیل و پسرانش برای مقابله با سائورون با گیل گالاد اتحادی را تشکیل دادند که به آخرین اتحاد مشهور شد. آنها به موردور لشکرکشی کردند و پیروز شدند ولی حلقه نابود نشد و گیل گالاد نیز توسط سائورون خفه و کشته شد
لرد الروند:پادشاه ریوندل، او پسر ائارندیل و الوینگ و از نتیجه های برن و لوتین بود که مثل برادرش نیمه الف زاده شد، او الف بودن را انتخاب کرد ولی برادرش یعنی الروس انسان بودن را انتخاب کرد و سلسله دونه داین را تأسیس کرد که آراگورن از بازماندگان آن است. بعد اینکه سائورون با تغییر شکل دادن خود وارد سرزمین الف ها شد الروند و گیل گالاد اجازه ورود او را ندادند بعد از ساخت حلقه یگانه سائورون برای الف ها آشکار شد و با کمک نومهنور گیل گالاد و الروند سالم ماندند. پس از نابودی نومهنور الروند به همراه گیل گالاد با الندیل و پسرانش اتحاد را تشکیل دادند. در این جنگ گیل گالاد مرد و طبق قانون الروند باید پادشاه نولدور میشد اما این را نپذیرفت و به قلمرو خود یعنی ریوندل رفت. او دو پسر به نام های الادان و الروهیر و یک دختر به نام آرون داشت که آرون همچو لوتین که با برن انسان ازدواج کرد، او هم با آراگورن انسان ازدواج کرد
پ.ن:شخصیت های خیلی معروف و بزرگ دیگری از الف ها وجود دارد مانند گیردان یا کلبورن یا لگولاس یا تراندویل، ولی به دلیل طولانی نشدن بیشتر پست از آنها حرفی زده نمیشود
انسان ها
انسان ها فرزندان دوم ایلوواتار بودند که از الف دیرتر بیدار شدند. الف ها در دوران درختان بیدار شدند اما انسان ها در دوران خورشید بیدار شدند. انسان یک محبت از طرف ایلوواتار داشتند آن هم مرگ بود الف ها بعد از مرگ هم استرس ها و مشکلات آردا را همچنان با خود داشتند اما انسان ها بعد از مرگ وارد استراحت مطلق میشدند و نفس راحت میکشیدند. قلمرو انسان ها گسترده بود، روهان و گاندور و در قدیم نومهنور و دونه داین که انسان های اهل آن عمر طولانی تری داشتند. از طرف دیگر قلب انسان ها زودتر از الف ها و دورف ها سیاه میشد و گول میخورد مثل نه سوار سیاه که قبلا انسان بودند و توسط سائورون گول خوردند
معروف ترین انسان ها:
الندیل:آخرین پادشاه آندونیه و اولین پادشاه گاندور، بعد از سقوط نومهنور الندیل و پسرانش به سرزمین میانه فرار کردند و قلمرو آرنور و گاندور را بنا نهادند و درخت سپید را در میناس آنور کاشتند. الندیل خود به آرنور برای زندگی رفت و آنجا بود که سائورون به گاندور حمله کرد. بعد از اینکه پسر الندیل یعنی آناریون از اسگیلیات و میناس آنور دفاع کرد، الندیل به گیل گالاد پیشنهاد اتحاد داد و آنها نیز قبول کردند سپاه الف ها و انسان ها به موردور حملهور شد و بارادور را به مدت هفت سال محاصره کرد. سپس سائورون با حلقه خود به بیرون رفت و یک بار برای همیشه قصد نابودی آنها را داشت. او توانست الندیل را بکشد که ایسیلدور شمشیر نارسیل الندیل را برداشت و جسم سائورون را کشت
ایسیلدور:پسر پادشاه، کسی که اگر به الروند نه نمی گفت شاید دیگر هیچ داستان و فیلمی به نام ارباب حلقه ها وجود نداشت. او از دو پسر الندیل بود که در نومهنور به درخواست سائورون گوش ندادند و یاور الف ها و والار بودند. او بعد از سقوط نومهنور با پدر و برادرش به سرزمین میانه رفت و گاندور را بنا نهاد. او میناس ایتیل را درست کرد که بعدها سائورون آنجا را تسخیر کرد و تبدیل به میناس مورگول شد(قلمرو اشباح حلقه)ایسیلدور به آرنور فرار کرد و آناریون جلوی سائورون ایستاد. در جنگ آخرین اتحاد بعد از کشته شدن الندیل، ایسیلدور شمشیر نارسیل را برداشت و انگشت سائورون که حلقه در آن بود را برید و جسم سائورون نابود شد. الروند او را به کوه نابودی برد تا حلقه را نابود کند در آنجا ایسیلدور مجذوب حلقه شد و به درخواست الروند جهت انداختن حلقه در آتش «نه» گفت. هر چند او تاوان کار خود را دید در راه برگشت دسته ای از اورک ها به او حمله کردند و او را کشتند و حلقه نیز به اعماق رودخانه رفت
آناریون:پسر کوچک و شجاع الندیل، همچو پدر و برادرش از یاوران الف ها بود و بعد از سقوط نومهنور قلمرو گاندور را بنا نهاد، آناریون پایتخت گاندور یعنی اسگیلیات و میناس آنور را تشکیل داد و در موقع یورش سائورون و فرار ایسیلدور، آناریون جلوی سائورون ایستاد و از اسگیلیات دفاع کرد هر چند که اگر نیرو کمکی نمیرسید آنجا تسخیر میشد. در محاصره موردور آناریون با لشکر خود به گیل گالاد و الندیل ملحق شد اما به محض رسیدن سنگی بزرگ از بارادور پرتاب شد و آناریون را کشت. تندیس آناریون و ایسیلدور در رودخانه آندوین قرار دارد
آراگورن:آخرین نسل دونه داین، وقتی که تنها دو سال داشت پدرش آراتورن دوم کشته شد و مادرش او را به ریوندل پیش الروند برد تا او را بزرگ کند. مادرش توصیه کرد که از اسم واقعی آراگورن استفاده نکند چون که دشمنان اگر بفهمند که او آراگورن است بلافاصله او را میکشند. آراگورن سال ها بعد در ریوندل دختر الروند یعنی آرون را دید و عاشق او شد. اما از طرف دیگر اگر آرون و آراگورن با هم ازدواج میکردند آرون باید فانی میشد و بخاطر عمر بسیار بالاتر آرون، قطعا آراگورن در اوج زندگی آرون فوت میشد. آراگورن به همراه فرودو و گاندالف و هشت نفر دیگر به عنوان یاران حلقه مأموریت پیدا میکنند که حلقه را به موردور ببرند و نابود کنند. آراگورن در این سفر به تاج و تخت گاندور میرسد و با روهان و تئودن متحد میشود و بر علیه موردور میجنگند. بعد از نابودی حلقه آراگورن با آرون ازدواج میکند و صاحب یک پسر به نام الداریون میشود
تئودن:تئودن پسر تنگل بود و در دوران سوم به پادشاهی روهان رسیده بود. خواهر او تئودوین با او در ادوراس زندگی میکرد که بعد از مدتی هم او و هم همسرش فوت کردند و تئودن مسئولیت فرزندانش یعنی ائومر و ائووین را قبول کرد. در دوران قدرت گیری دوباره سائورون، مشاور او یعنی گریما که جاسوس سارومان بود، ذهن تئودن را مسموم کرد و به قدرت رسید. پسر تئودن یعنی تئودرد توسط اورک ها کشته شد و پادشاهی باید به ائومر میرسید اما گریما ائومر را تبعید کرد و دنبال ازدواج با ائووین بود که گاندالف سفید و آراگورن و گیملی و لگولاس سر رسیدند و تئودن را از طلسم سارومان آزاد کردند. بعد از اینکه اوروک های ها به روهان حمله کردند و طی جنگ هلمز دیپ تئودن با کمک ائومر به پیروزی رسید، برای کمک به گاندور تمامی سربازهای سرزمین روهان را فرا خواند و یک سپاه بزرگ را تشکیل داد و توانست جلوی موردور بایستد اما در همان جنگ توسط ویچ کینگ(ارباب نزگول و اشباح حلقه)کشته شد
آرفارازون:قدرتمندترین فرمانروای نومهنور، او قوی و مغرور و خوشچهره بود. برای پیشرفت قلمرو خود با سرزمین میانه جنگ های زیادی داشت. بعد از مرگ گیمیلخاد او در نومهنور پادشاه گروهی شد که بر علیه الف ها بودند. آرفارازون فکر پادشاهی بر تمام انسان ها را در سر خود داشت پس میخواست که سائورون را مطیع خود کند، پس یک ناوگان ساخت و به ساحل هاراد برای رد کردن جنگ بین خودش و سائورون لنگر انداخت. سائورون که میدانست با نیرو های خود توانایی مقابله با نومهنور را ندارد خود را به عنوان نفوذی تسلیم نومهنور کرد و به زندان رفت، ولی سائورون قصد فروپاشی نومهنور از درون را داشت و در عرض سه سال توانست معتمد ترین مشاور آرفارازون شود، او با حیله این فکر را به ذهن آرفارازون انداخت که جهان برای تو میباشد و مورگوت برای رسیدن جهان به تو کمک میکند و ایلوواتار وجود ندارد و فقط ساخته ذهن والار است. آرفارازون، آماندیل را که مشاور خود بود از کار برکنار کرد و شروع به ستایش مورگوت کرد و پرستش ایلوواتار را بزرگترین گناه خواند. بعد از اینکه ایسیلدور میوه درخت سفید را دزدید، آرفارازون درخت سفید که بزرگترین هدیه الف ها بود را قطع کرد. انسان ها به نامیرا شدن علاقه داشتند پس سائورون آنها را گول زد و گفت با کشتن انسان ها شما از طرف ملکور نامیرا خواهید شد و به آرفارازون گفت که رفتن به والینور او را نامیرا میکند(والار ورود نومهنوری ها را به والینور ممنوع کرده بود)والار به آرفارازون هشدار داد که این سفر عواقب زیادی را به همراه دارد ولی او به این هشدار ها گوش نداد و سوار کشتی ها و جنگافزارهای بزرگ خود شد و به سمت غرب رفت. او به ساحل ها رسید و آنجا را برای خود خواند که ایلوواتار دست به کار شد و از طریق دریا کل جزیره نومهنور را نابود کرد و الندیل و پسرانش به سرزمین میانه رفتند. این گونه بود که نومهنور سقوط کرد
برن:پسر باراهیر و املدیر، سرزمین او در نبرد داگور براگولاک نابود شد او به همراه پدر و ده یار وفادار در دورتونیون زندگی میکرد که گورلیم خیانت کرد و یاغیان و پدر برن در دورتونیون کشته شدند. برن قسم خورد که انتقام پدرش را خواهد گرفت او توانست حلقه باراهیر(که در آخر به آراگورن رسید)را از اورک ها پس بگیرد و به شکل یک یاغی زندگی میکرد او مجبور شد سرزمین مادری خود را در دستان سائورون ترک کند و وقتی در حال عبور از دوریات بود به طور اتفاقی صدای آواز خواندن یک دختر الف یعنی لوتین به گوشش خورد و در عشق او گرفتار شد. پدر لوتین با ازدواج آنها مخالف بود و یک شرط برای ازدواج آنها گذاشت:سیلماریل های مورگوت را پیدا کند این کار غیرممکن بود ولی برن و لوتین توانستند با کمک فینرود و شکست سائورون در این راه سیلماریل را پیدا کنند. آنها سیلماریل ها را دزدیدند ولی در راه برگشت یک گرگ بزرگ بنام کارچاروت به آنها حمله کرد و دست برن که سیلماریل در آن بود را بلعید و برن یک دست شد. برن و لوتین بیهوش توسط عقاب های مانوه پیدا شدند و برن بعد از بهوش آمدن به شکار کارچاروت رفت و دوباره سیلماریل ها را پیدا کرد و آورد ولی شدت جراحت برن بالا بود و او کشته شد. این خبر برای لوتین بسیار دردناک بود و او هم به عشق برن خودکشی کرد. بعد از آزاد شدن روح لوتین او از ماندوس خواهش کرد که یک عمر دوباره به او و برن بدهد و ماندوس موافقت کرد و برن و لوتین دوباره زنده شدند و به هم رسیدند
دورف ها
بر خلاف الف ها و انسان ها که توسط خود ایلوواتار خلق شدند، دورف ها را آئوله ایزد آهنگر خلق کرد. او توانایی اضافه کردن خرد و منطق را نداشت و از ایلوواتار خواست که آنها را به فرزندخواندگی قبول کند، ایلوواتار در ابتدا قصد این کار را نداشت اما بعد از مدتی با زندگی بخشیدن به آنها موافقت کرد. دورف ها بر اساس اسمشان قد کوتاه تری نسبت به الف ها و انسان ها داشتند و به طلا علاقهمند بودند. بعد از اینکه سائورون حلقه های دورف ها را ساخت دورف ها به زیر فرمان سائورون نرفتند ولی طمع آنها برای طلا بیشتر شد و این قضیه در داستان بازپسگیری ارهبور کاملا مشهود است. در مورد الف ها گفته شد که آنها زنان زیبا و مردان بدون ریش داشتند که این قضیه در دورف ها کاملا برعکس است. مردان آنها ریش ها و موهای زیادی داشتند و بر اساس حرف های گیملی به ائووین، زنان آنها نیز مو و ریش زیادی داشتند این باعث میشد که بعضی ها فکر کنند زن دورف وجود ندارد
معروف ترین دورف ها:
دورین بی مرگ:بزرگترین در میان پدران دورف ها، او بیشتر از بقیه دورف ها زندگی کرد و بر همین اساس لقب بی مرگ را گرفت. از هر یک پدر دورف ها یک نسل بر جا ماند که نسل دورین بلندترین بود. دورین در زیر کوه گوندآباد در شمال کوه های مهآلود خوابیده و بعد از بیداری الف ها بیدار شده. دورین شروع به راه رفتن برای رسیدن به باقی دورف ها میکند و در دریاچه کارادراس دورف ها را پیدا میکند و در همان جا بزرگترین قلمرو دورف ها یعنی خازاد دوم را بنا میکنند که بعدها موریا نام میگیرد هر چند سال ها بعد اورک ها موریا را تسخیر میکنند و موریا به کل تخریب میشود
تورین سپر بلوط:او پسر تراین و نوه ترور بود. زمانی که او یک پسربچه بود اسماگ به ارهبور حمله کرد و با پدر و پدربزرگش مجبور شد به اریادور برود. او در آنجا با بدبختی بزرگ شد، در اریادور دورف ها تحت فشار بودند که ترور با دستیارش نار به موریا رفت. آزوگ سر ترور را برید و به نشانه اهانت به دورف ها چند سکه بی ارزش به نار داد و کله بریده ترور را نشان داد. نار خشمگین شد و باقی دورف ها را برای جنگ خبر کرد. جنگ موریا پنج سال طول کشید و آنها توانستند کوه گوندآباد را پس بگیرند و در آخر به موریا برسند. ابتدای جنگ در موریا به نفع دورف ها پیش رفت تا اینکه بعد از طلوع آفتاب آزوگ به بیرون آمد و بسیاری از دورف ها را کشت. آزوگ تراین را کور کرد و تورین نیز زخمی شد. تورین در این جنگ از تنه درخت بلوط برای سپر استفاده میکرد که به همین دلیل لقب سپر بلوط را گرفت. بعد از سال ها گاندالف تورین را در مهمانخانه بری ملاقات کرد که کلید ارهبور را به او نشان داد و قرار شد که تورین با سیزده هم پیمان خود و گاندالف با یک دزد هابیت یعنی بیلبو برای بازپسگیری ارهبور تلاش کنند. تورین و بیلبو و باقی دورف ها توانستند ارهبور را پس بگیرند و انسان های اهل دیل اژدها را کشتند ولی بیماری طلا تورین را بیمار کرد که این بیماری باعث میشد شخص فقط به طلا اهمیت بدهد، بیماری که قبلا ترور را گرفتار کرده بود. الف ها و انسان ها که سهم خود از طلا را میخواستند با دورف ها وارد جنگ شدند و تورین که نمیتوانست تنهایی جلوی یک لشکر بایستد سپاه داین پا آهنین را خبر کرد که ناگهان سپاه اورک ها نیز وارد جنگ شد(جنگ پنج سپاه)و الف ها و دورف ها و انسان ها وارد اتحاد شدند و در این جنگ تورین به همراه خواهرزاده های خود کشته شد
بالین:یک دورف دوست داشتنی و با تجربه، همچو تورین او نیز در هنگام حمله اسماگ هفت ساله بود و مجبور شد که مثل بقیه به تبعید اجباری تن بدهد. او یک برادر به نام دوالین داشت که به همراه برادرش و تراین برای بازپسگیری ارهبور تلاش کردند که ناگهان در میرک وود تراین ناپدید شد. بعدها مشخص شد که اورک ها او را دزدیدند و حلقه را از دستش درآوردند. سال ها بعد خود تورین نیز به ارهبور رفت که بالین و دوالین و یازده نفر دیگر او را همراهی کردند. بعد از پیشنهاد به بیلبو برای سفر، بالین از کسانی بود که امید داشت که بیلبو آنها را همراهی میکند بالین در جنگ پنج سپاه شرکت کرد و توانست در این جنگ کلی وارگ و اورک بکشد. بعد از اتمام سفر و چند سال زندگی در ارهبور، بالین به همراه اوری و اوین به سمت موریا برای پیدایش حلقه هفتم و میتریل به آنجا رفت اما سرنوشت خوبی در انتظار آنها نبود. یاران حلقه هنگام گذر از موریا در اتاق مازاربول قبر بالین و جنازه استخوانی اوری را مشاهده کردند
گیملی:او از نسل دورین بی مرگ بود و به عنوان تنها دورف یاران حلقه مشهور است. او بیلبو را نمیشناخت و از این نظر دلیل رفتن او به ریوندل مبهم است هر چه که بود گیملی به عنوان نماینده دورف ها به یاران حلقه پیوست. در ابتدا سفر او به گذر از موریا تاکید زیادی داشت هم بخاطر اینکه آنجا برای دورف ها بود هم برای ملاقات پسرعمو بالین، اما او آنجا به جای خود بالین مزارش را دید و به جای استقبال گرم دورف ها و غذاهای خوشمزه یک گورستان بزرگ و چندین اورک بدترکیب مشاهده کرد. گیملی از الف ها خوشش نمیآمد اما این مورد درباره لگولاس و گالادریل صدق نمیکند، او با لگولاس دوستی نزدیک و معروفی را پیدا کرده بود و محو زیبایی گالادریل شده بود. در زمان هدیه دادن گالادریل به یاران حلقه او از گالادریل خواست که فقط یک تار مو از سرش به عنوان هدیه به او بدهد. در آمونهن قرار گذاشته شد که اگر فرودو خود بخواهد به موردور برود سم و گیملی نیز باید با او بروند و همه موافق بودند که برومیر آمد و گفت که با فرودو بحث کرده و او ناپدید شده. وقایع طور دیگری پیش رفت و اوروک های ها حمله کردند و برومیر کشته شد و فرودو خود با سم به موردور رفتند و گیملی با لگولاس و آراگورن به دنبال پیدا کردن مری و پیپین رفتند. این سه نفر برای پیدا کردن مری و پیپین وارد روهان شدند و سربازان ائومر را ملاقات کردند و به یک گورستان اوروک های رسیدند ولی اثری از هابیت ها نبود. ردپای هابیت ها وارد جنگل فنگورن شد و گیملی و لگولاس و آراگورن در آنجا گاندالف سفید را دیدند. بعد از رفتن به ادوراس و شاه تئودن و جنگ هلمز دیپ و سقوط آیزنگارد به دست انت ها بالاخره دو هابیت جوان در آیزنگارد کنار انت ها مشاهده شدند. قرار بر این شد که گاندالف و پیپین به گاندور رفته و آنجا را متحد کنند و آراگورن و مری و گیملی و لگولاس در روهان به کمک گاندور بروند. هرچه که بود جنگ حلقه با پیروزی گاندور و روهان به پایان رسید و بعد از این ماجراها گیملی با دورف های دیگر ویرانی های میناس تیریث را بازسازی کردند و بعد از فوت آراگورن، گیملی به همراه لگولاس به والینور رفتند
اورک ها
بر اساس گفته های سارومان به لورتز در آیزنگارد، آنها اول گونه ای از الف ها بودند که مورگوت آنها را پست کرد و آنها نیز وارد تاریکی شدند و عقل و خرد خود را از دست دادند و اورک لقب گرفتند
در هابیت برای اورک ها از لفظ گابلین استفاده شده و در ارباب حلقه ها از لفظ اورک پس این دو از هم جدا نیستند. آنها در خدمت مورگوت و بعدها نیز سائورون بودند هر چند هستند اورک هایی که برای این دو کار نمیکنند مانند اورک های گوندآباد یا اورک های موریا زیر فرمان آزوگ و اورک های کوه مهآلود زیر فرمان گابلین بزرگ. اورک ها زیر خورشید ضعیف هستند و معمولا سلاح های خود را آغشته به سم میکنند مانند تیرهایی که در ارباب حلقه ها به ایسیلدور و در هابیت به کیلی اصابت کردند
معروف ترین اورک ها:
آزوگ:از فرمانروایان اورک های شمال، در دوران سوم بود که توسط سائورون به موریا فرستاده شد و یک پسر به اسم بالگ داشت. در همان دوران بود که ترور به همراه نار به موریا رفتند. ترور بازپسگیری خازاد دوم و بیرون رفتن از فلاکت بعد از سال ها را در سر داشت ولی آزوگ او را دستگیر کرد و سر او را برید و نامش را روی پیشانی اش حک کرد و به علاوه چند سکه بی ارزش به عنوان دستمزد برای نار فرستاد. تراین یک سپاه بزرگ از دورف ها برای انتقام به موریا فرستاد و یک جنگ بزرگ بین دورف ها و اورک ها راه افتاد و جنگ به نفع دورف ها بود که آزوگ از موریا به بیرون آمد و شروع به قتل و کشت و کشتار دورف ها کرد و توانست ناین را بکشد و همان جا بود که داین پا آهنین پسر ناین کله آزوگ را قطع کرد و او را کشت. بعد از جنگ دورف ها که نفرت زیادی از آزوگ داشتند کله قطع شده او را به نیزه وصل کردند و کیسه سکه ها را بر دهان او فرو کردند
گوتموگ:فرمانده میناس مورگول، او دست راست پادشاه بود که موقع مرگ ویچ کینگ یا همان پادشاه جادوپیشه او با سربازان باقی مانده از اسگیلیات در نبرد با فارامیر و مردم هارادریم و مردم خاند و باقی سپاهیان سائورون وارد نبرد پله نور شد و بعد دیگر از او خبری نشد. با آنکه در این مطلب او اورک شناخته شده اما همچنین ممکن است یک بازمانده سیاه از نومهنور باشد. همچنین یک بالروگ که با ملکور هم پیمان بود به نام گوتموگ وجود داشت
گورباگ:بر خلاف باقی اورک ها او یک اورک باهوش و حیلهگر بود که اهل میناس مورگول بود. بعد نیش خوردن فرودو توسط شلوب چند اورک به رهبری گورباگ فرودو را پیدا کردند و او را به کریت آنگول بردند، هنگام گشتن وسایل فرودو او میتریل فرودو را پیدا کرد که با باقی اورک ها سر این زره درگیر شد او توسط یک اورک دیگر به نام شگرات کشته شد
زبان سائورون:با آنکه این شخص یک بازمانده سیاه از نومهنور بود اما بدلیل اینکه به نومهنوری های سیاه در این مطلب پرداخته نمیشود و همینطور زبان سائورون از خادمان سائورون شناخته میشود او را در لیست اورک ها معرفی میکنیم. همانطور که گفته شد او از خادمان بشدت وفادار سائورون بود که بیشتر عمرش را داوطلبانه زیر خدمت سائورون بوده و نام خودش را دیگر به یاد نمیآورد. او مثل باقی بازماندگان سیاه نومهنور از بندرگاه اوبار آمد و در موردور برج تاریکی را ساخت و در دوران سوم دوباره برج تاریکی را بازسازی کرد و به خدمت سائورون درآمد. در شورای الروند دورف های ارهبور میگفتند که یک شخص آنها را به هم پیمان شدن با سائورون دعوت میکرد که به احتمال خیلی زیاد همان زبان سائورون است. در قبل از نبرد نهایی بین اتحاد روهان و گاندور، و موردور او با گاندالف و آراگورن و ائومر قبل از شروع نبرد وارد مذاکره شد تا از شروع نبرد آنها را منصرف کند و با نشان دادن زره میتریل نشان داد که فرودو در حال عذاب است اما گاندالف پیشنهاد انصراف از نبرد را رد کرد و زبان سائورون نیز اورک ها را برای جنگ فراخواند. سرنوشت او در کتاب مشخص نیست اما در فیلم مشخص شد که بعد از صحبت های گستاخانه بسیار زیاد زبان در این مذاکره، آراگورن شمشیر را برداشته و با نفرت هر چه تمام تر سر او را قطع می کند
اوروک های ها
در شروع دوران دوم تاریکی و اتحاد دو برج(برج تاریکی و آیزنگارد)سائورون به سارومان گفت که یک لشکر بزرگ و لایق موردور بسازد و سارومان نیز با کمک اورک ها و قطع درختان یک نژاد جدید به نام اوروک های ساخت. برتری اصلی اوروک های نسبت به اورک ها این است که آنها توانایی این را دارند که در روشنایی نیز با همان سرعت در تاریکی حرکت کنند و بجنگند. آنها همچنین درد و ترس را احساس نمیکنند این را میتوان در نبرد کوتاه بین لورتز و آراگورن مشاهده کرد
معروف ترین اوروک های ها:
لورتز:او از اولین اوروک های ها ساخته شده توسط آیزنگارد است. او در هنگام متولد شدن اولین اورکی را که دید به قتل رساند تا ثابت کند خیلی میتواند خطرناک باشد. او وظیفه این را داشت که با سپاه خود در آمونهن کمین کند و یاران حلقه را متوقف کند و حامل حلقه را به آیزنگارد بیاورد. سپاه او در این کمین نسبتا موفق بود. خود لورتز با چندین تیر توانست یکی از یاران قدرتمند یعنی بارومیر را از پا دربیاورد اما سپاه او به اشتباه به جای فرودو که حامل حلقه واقعی بود، مری و پیپین را بعنوان حامل حلقه به طرف آیزنگارد بردند. لورتز توانست بارومیر را بکشد اما در آخر که میخواست تیر خلاص را به بارومیر بزند آراگورن مانع شد و با او وارد جنگ شد. در لحظه ای از این جنگ آراگورن دست راست لورتز را قطع کرد و شمشیر خود را داخل شکم لورتز کرد، اما لورتز برای اینکه ثابت کند بدون درد و ترس است شمشیر آراگورن را گرفت و بیشتر داخل شکم خود کرد و به آراگورن لبخند میزد!در آخر آراگورن با قطع سر او لورتز را خلاص کرد
اوگلوک:او در کتاب حضور داشت و وظیفه فرماندهی سپاه اوروک های در کمین آمونهن را داشت و مری و پیپین را بعنوان حاملان حلقه به آیزنگارد برد(لورتز ساخته ذهن پیتر جکسون بوده و در کتاب وجود نداشته)اوگلوک در سفر بازگشت به آیزنگارد به مری و پیپین حرف هایی در مورد کشتن یک جنگجو بزرگ را میزد که با توجه به این حرف ها او بارومیر را کشته. در مسیر بازگشت به آیزنگارد وقتی که به جنگل فنگورن رسیدند در آنجا برای استراحت ایستادند که در همین لحظه سپاهیان ائومر به آنها حمله کردند و اوگلوک نیز کشته شد
انت ها
وقتی که آئوله دورف ها را خلق کرد، یاوانا برای درخت ها ابراز نگرانی کرد و برای همین انت ها را خلق کرد. انت ها نژادی بسیار قدیمی بودند که به نوعی چوپان درختان شناخته میشدند. آنها موجوداتی بسیار با هوش بودند اما به لطف الف ها حرف زدن را یاد گرفتند، از نظر درخت ریشو این هدیه الف ها یک هدیه بسیار با ارزش بود. انت ها کاملا شبیه به درختان بودند و بسیار بزرگ و قدرتمند بودند اما به هیچ وجه برای جنگ ساخته نشده بودند و حمله آنها به آیزنگارد اولین و آخرین جنگ آنها بود. زبان انت ها برای باقی نژاد ها یک زبان بسیار کند و آهسته بود و مری و پیپین را آزار میداد، قبل از حمله آیزنگارد شورای انت ها با حضور مری و پیپین با موضوع حمله به آیزنگارد برگزار شد و این شورا سه روز طول کشید هر چند که از نظر خود انت ها این یک تصمیم بسیار سریع بود
معروف ترین انت ها:
درخت ریشو:اوروک های ها در آمون هن مری و پیپین را گروگان گرفتند و وظیفه داشتند که آنها را به آیزنگارد ببرند اما در نزدیکی جنگل فنگورن سپاه ائومر به آنها حمله کرد و همانجا بود که مری و پیپین به فنگورن پناه بردند و درخت ریشو آنها را پیدا کرد. در ابتدا درخت ریشو فکر کرد که مری و پیپین دو اورک هستند و برای همین آنها را نزد جادوگر سفید(گاندالف سفید)برد و تأیید شد که آنها فقط هابیت هستند. درخت ریشو آنها را به جای امن تا صبح برد و فردای آن روز چندین انت بزرگ دیگر را فراخواند و شورای انت ها را برگزار کرد و این شورا سه روز طول کشید که بر اساس حرف درخت ریشو تنها در روز اول مراسم صبح بخیر را گفتند!
ترول ها
بعد از خلق انت ها توسط یاوانا، مورگوت که اورک ها را خلق کرده بود و قلمرو خود را گسترش میداد با تقلید از انت ها نژاد بزرگی را برای خود ساخت به نام ترول ها. ترول ها موجوداتی غول پیکر و قدرتمند بودند با اینکه آنها با تقلید از انت ها ساخته شده بودند اما هرگز آن هوش و خرد و منطق انت ها را بدست نیاوردند. ولی نقطه قوت ترول ها نسبت به انت ها این بود که آنها دقیقا برای جنگ ساخته شده بودند و در جنگ های زیادی شرکت کردند. خیلی از آنها در جنگ خشم نابود شدند اما عده ای هم نیز در دوران های بعدی حضور داشتند، شخصیت معروف از ترول ها برای توضیح وجود ندارد پس ما گونه های مختلف ترول ها را توضیح میدهیم:
ترول های غارنشین:آنها در جاهای تاریک حضور دارند و یاران حلقه با یکی از آنها در موریا روبرو میشوند. پیتر جکسون در ارباب حلقه ها:یاران حلقه به خوبی ترول غارنشین را نشان داد.
ترول های تپه نشین:از بقیه ترول ها بیشتر شبیه انسان ها بودند و معمولا با گرز و پتک میجنگیدند. آنها فقط در جنگ پنج سپاه در داستان هابیت دیده شدند
ترول های کوهستان:آنها از دو دسته ترول هایی که معرفی کردیم قدرتمندتر و بزرگتر بودند و معمولا به سپر های آهنین مجهز بودند و فقط در حمله موردور به گاندور و نبرد پلهنور دیده شدند
ترول های سنگی:سه ترول معروف داستان هابیت. به عقیده تالکین شناسان این سه ترول در واقع سنگ بودند و جادو آنها را به ترول تبدیل کرد. در داستان هابیت آنها در حال غذا درست کردن از اسبچه های گروه تورین بودند که تورین و باقی سر رسیدند و اسبچه ها را آزاد کردند اما خودشان گیر افتادند و ترول ها دست و پایشان را بستند و در حال بحث کردن درباره نوع خوردن دورف ها بودند که گاندالف سر رسید و با تابش نور خورشید سه ترول به سنگ تبدیل شدند
هابیت ها
میتوان گفت که هابیت ها نسخه کوتوله انسان ها بودند که در مناطق شایر و شهر بری زندگی میکردند. به قول بیلبو:هابیت ها نه جنگجویان قدرتمند بودند و نه در بین خردمندان جایی داشتند، آنها به خوردن بیشتر از هر چیزی علاقه داشتند و در روز حدود هفت وعده غذایی مصرف میکردند و در درست کردن آبجو و صد البته، دود کردن پیپ مهارت داشتند. هابیت ها همیشه در خوشی و لذت زندگی میکردند به جز آخر داستان ارباب حلقه ها که سارومان برای انتقامگیری به شایر رفت و آنجا را مانند آیزنگارد کرد
بیلبو بگینز:بیلبو جزو خانواده بگینز ها و توک ها بود و در بگاند زندگی میکرد. در داستان هابیت گروه تورین به یک دزد نیاز داشت که برای اسماگ آشنا نباشد و این دزد گوهر پادشاه را بدزد و گاندالف نیز بیلبو را معرفی کرد. بیلبو با تمام شرایط سخت این دعوت را قبول کرد و رهسپار ارهبور شد. در این گروه او به یک عضو بدرد بخور تبدیل شد و در خیلی جاها از جمله میرک وود آنها را از دردسر نجات داد. در کوه های مهآلود وقتی که گابلین ها تورین و باقی را گیر انداختند، بیلبو به اعماق کوه ها رفت و در همان جا به موجودی به نام گالوم برخورد. او در همانجا حلقه یگانه را پیدا کرد و توانست از آنجا فرار کند. در ارهبور وقتی که آخرین نور خورشید به در مخفی تابید و اتفاقی نیفتاد، همه امید خود را از دست دادند به جز بیلبو که با همین امید توانست کشف کند که منظور از آخرین نور روز دورین در واقع نور ماه است. قبل از جنگ پنج سپاه بیلبو آرکنستون را دزدید و برای تراندویل آورد تا آنرا با تورین در ازای جواهرات سفید معامله کند. اتفاقی که نیفتاد و جنگ شروع شد. بعد از جنگ بیلبو با حلقه خود به شایر بازگشت و حلقه به او ۱۱۱ سال عمر داد که در ۱۱۱ سالگی تصمیم گرفت به سفر برود و حلقه را به فرودو داد و بعد از جنگ حلقه با فرودو به عنوان حاملان حلقه به والینور رفت
فرودو بگینز:فرودو جزو خانواده بگینز بود و بیلبو پسرعمو پدرش محسوب میشد. پدر او دروگو بگینز و مادرش پریمولا برندیباک در رودخانه برندیواین غرق شدند و بیلبو نیز فرودو را به فرزندخواندگی خود گرفت. بیلبو در ۱۱۱ سالگی خانه و وسایلش را از جمله حلقه را به فرودو سپرد و بعد از مدتی گاندالف فهمید که حلقه همان حلقه سائورون است و فرودو نیز به همراه سم وایزگمجی رهسپار شهر بیری شد. در راه دو نفر دیگر یعنی مری برندیباک و پرگرین توک به فرودو ملحق شدند و به بیری رفتند. در بیری آنها با آراگورن آشنا شدند و با او به طرف ریوندل رفتند، در راه آمونسوله سواران سیاه فرودو را پیدا کردند و با تیغه نزگول او را زخمی کردند. آرون که به آراگورن ملحق شده بود با اسب خود به طرف ریوندل رفت و فرودو در ریوندل بهتر شد. در شورای الروند، فرودو داوطلبانه حامل حلقه به طرف موردور شد و به همراه یاران حلقه این مسئولیت را پذیرفت. بعد از مرگ گاندالف او ناامید شده بود و میخواست یاران را ترک کند که در آمون هن به همراه سم از یاران جدا و به طرف موردور رفت. در راه آنها گالوم را پیدا کردند و گالوم نیز با فرودو ارتباط برقرار کرد و با او به طرف موردور رفت و تبدیل شده بود به یک شخص خوب تا اینکه در موردور فرودو بیشتر از قبل مجذوب حلقه شده بود و به حرف های پلیدانه گالوم گوش کرد و سم را از خود جدا کرد. گالوم نیز از فرصت استفاده و او را به طرف شلوب عنکبوت برد که سم بازگشت و فرودو را نجات داد. فرودو با کمک سپاه آراگورن که با حمله به موردور حواس چشم سائورون و اورک ها را پرت کرده بود، به داخل کوه نابودی رفت و درست مثل ایسیلدور حلقه را نابود نکرد و در دست خود کرد و همینجا گالوم وارد شد و حلقه را با قطع کردن انگشت فرودو گرفت و فرودو نیز که دید حلقه از دست او رفته، گالوم و حلقه را با هم به داخل آتش کوه نابودی پرت کرد. بعد از این ماجراها او به همراه بیلبو به والینور رفت
سم وایزگمجی:به طور ساده او باغبان خانه بیلبو بود و پدرش با بیلبو رابطه بسیار خوبی داشت. در موقع حرف زدن گاندالف و فرودو در مورد حلقه، او در حال زدن چمن بود و حرف هایی ها را شنید و گاندالف نیز به این دلیل او را به همراه فرودو به شهر بیری فرستاد. گاندالف تأکید داشت که:«چشم از فرودو برندار سم وایزگمجی» به همین دلیل سم بشدت مواظب فرودو بود و چشم از او برنمیداشت. موقع آشنایی با آراگورن او بی اعتماد بود و حتی موقعی که ثابت شد آراگورن دوست گاندالف است باز هم شک داشت. در ریوندل او به شورای الروند که یک جلسه سری بود دعوت نشد اما فال گوش ایستاده بود و به یاران حلقه با میل خودش پیوست. در آمونهن او با فرودو به سمت موردور رفت و وقتی که گالوم به آنها پیوست، همواره به او بی اعتماد بود و این حس هم درست بود. فرودو مجذوب حلقه شد و به گالوم اعتماد کرد و به سم گفت که به خانه برود. سم با گریه و غم در حال برگشتن بود که تصمیم گرفت به پیش فرودو برگردد و این بار کار گالوم را یک سره کند. او با شمشیر و چراغ الفی به داخل تونل میناس مورگول رفت و فرودو را در تار عنکبوت و در حال خورده شدن دید. او با شمشیر به سمت شلوب عنکبوت حملهور شد و او را کور کرد و نیشش را از کار انداخت ولی شلوب فرار کرد و سرنوشتش نیز مشخص نشد. سم فکر کرد که فرودو مرده و با غم سنگینش حلقه را برداشت و یک گوشه قایم شد و که چند اورک فرودو را زنده پیدا کرده و به کیریث آنگول بردند و سم نیز آنها را تعقیب کرد. در کیریث آنگول سم چندین اورک کشت و فرودو را پیدا کرد و حلقه را به او داد. هر دو با لباس های اورک ها به سمت کوه نابودی رفتند که در راه گالوم از راه رسید. سم به فرودو گفت که خودش به کوه نابودی برود و خودش نیز گالوم متوقف کند و موفق هم شد. سم به داخل کوه نابودی رفت که فرودو حلقه را دست خود کرد و ناپدید شد و گالوم نیز دوباره رسید و سم را بیهوش کرد و حلقه را از فرودو گرفت. فرودو نیز به خود آمد و گالوم و حلقه را با هم به داخل آتش انداخت. بعد از بازگشت به شایر، سم با دختر مورد علاقه خود یعنی رزی ازدواج کرد و بعد از چند سال که رزی فوت کرد، سم به والینور برای دیدار فرودو رفت
مریادوک برندیباک:مریادوک یا به طور کوتاه شده مری از خانواده برندیباک ها بود و وارث برندیهال. مری به همراه پیپین، فرودو و سم را در مزرعه و در حال رفتن به بیری پیدا کردند، وقتی که در حال دزدیدن سیبزمینی و هویج و قارچ از مزرعه بود. او فرودو و سم را در رفتن به بیری کمک کرد. او در ریوندل به همراه پیپین وارد یاران حلقه شد هر چند که ابتدا الروند این را قبول نکرد ولی گاندالف پافشاری کرد و مری و پیپین قبول شدند. مری در لوتلورین خنجر هدیه گرفت و در آمونهن به همراه پیپین به فرودو کمک کرد که فرار کند اما خودش نیز توسط اوروک های ها دزدیده شد و به آیزنگارد برده شد. در نزدیکی آیزنگارد و جنگل فنگورن، سپاهیان ائومر به آنها حمله کرده و مری و پیپین توانستند به فنگورن فرار کنند و درخت ریشو آنها را پیدا کرد و به آنها پناه داد. بعد از برگزاری شورا انت ها به آیزنگارد حمله کرده و آنجا را تصرف کردند. مری و پیپین به همراه گاندالف به روهان رفتند و مری در آنجا به یکی از سواران روهان تبدیل شد که به صورت مخفیانه با ائووین وارد جنگ شد و توانست به ائووین در مرگ ویچ کینگ کمک کند. بعد از ارباب حلقه ها، مری ازدواج کرد و ارباب باکلند شد و بعد از مرگ همسرش به گاندور رفت و همان جا فوت کرد
پرگرین توک:او همانند بیلبو بگینز از خانواده توک ها بود و پسرعموی مری بود. نسبت به مری، او اوایل بیشتر مایه دردسر بود و گاندالف او را توک احمق صدا میزد. او در جنگل کهن گرفتار بید پیر شد و در بلندی ها به دام گورپشته ها افتاد و در پرنسی پونی ماجرای ناپدید شدن بیلبو را تعریف میکرد. در موریا او با اشتباه خود توجه اورک ها را جلب کرد اما در هنگام اسارت بین اوروک های ها هوش خود را نشان داد. او در بین راه سنجاق سینه لوتلورین را بر زمین انداخت تا آراگورن آنها را گم نکند و در نزدیکی فنگورن او اولین کسی بود که دست و پای خود را باز کرد. در فیلم وقتی که شورای انت ها برگزار شد انت ها تصمیم گرفتند که حمله نکنند و دو هابیت جوان را به شایر ببرند و این پیپین بود که درخت ریشو را با یک بهانه احمقانه ولی بدرد بخور به سمت جنوب و آیزنگارد برد و همینجا درخت ریشو با دیدن درخت های قطع شده عصبانی شد و با باقی انت ها به آیزنگارد حمله کرد. هنگام مذاکره بین گاندالف و سارومان، گوی جهان بین به پایین افتاد و پیپین آنرا گرفت. در روهان هنگام خواب پیپین وسوسه شد و با گوی با سائورون ارتباط برقرار کرد، بخاطر همین گاندالف با پیپین به سمت میناس تیریث رفت و آنجا پیپین به لرد دنهتور قسم خورد تا از شهر محافظت کند. او توانست فارامیر را از دنهتور نجات دهد و در نبرد مورانون شرکت کند. بعد از ارباب حلقه ها او موفقیت های زیادی بدست آورد. به عنوان یکی از قهرمانان شایر شناخته شد، با دایموند ازدواج کرد و معاون آراگورن شناخته شد
اسمیگل:شخصیت منفی داستان زمانی یک هابیت در کنار رودخانه بود. اسمیگل در خانواده اشرافی بزرگ شده بود و بهترین دوستش پسرعموی خودش یعنی دیگل بود. در روز تولد اسمیگل با دیگل به رودخانه برای ماهیگیری رفت و دیگل در آنجا حلقه را پیدا کرد. اسمیگل با مشاهده حلقه مجذوب او شد و به عنوان هدیه تولدش حلقه را درخواست کرد اما دیگل آنرا نداد و اسمیگل مجبور شد تا دیگل را خفه کند تا حلقه را صاحب شود. او با حلقه بقیه را اذیت میکرد و وسایل میدزدید. بعد اینکه ثابت شد اسمیگل، دیگل را کشته از طرف مادربزرگ خود(رئیس خانواده)نفرین شد و برای همیشه از آنجا رفت. حلقه شخصیت جدید در ذات اسمیگل ساخت به نام «گالوم». گالوم حلقه را به کوه های مهآلود برد و بعد از چندین سال بیلبو به طور اتفاقی گالوم را آنجا ملاقات کرد و همان روز حلقه به گالوم خیانت کرد و او را ترک کرد اما بیلبو حلقه را پیدا کرد و به دست او افتاد. بیلبو برای خروج از کوه با گالوم معما بازی کرد و از کوه خارج شد، گالوم بعد از دریافتن اینکه حلقه به دست بیلبو افتاده از تمامی هابیت ها متنفر شد و آنها را نفرین کرد. بعد از ۱۰۰ سال اورک ها گالوم را پیدا کردند و به موردور بردند تا او را شکنجه دهند، گالوم در سیاهچاله ها دو کلمه به زبان آورد:شایر و بگینز و بلافاصله سواران سیاه به طرف شایر رفتند. گالوم از آنجا فرار کرد و یاران حلقه را تعقیب میکرد و این تعقیب ها سرانجام در یک شب تمام شد وقتی که سم و فرودو او را اسیر کردند و با خود به موردور بردند، دل فرودو برای گالوم سوخت و او را آزاد کرد به شرط اینکه راه موردور را به آنها نشان دهد. گالوم به سوگند خود وفادار بود و آنها را از راه مرداب مردگان برد. فرودو با افکار خود توانست دوباره همان اسمیگل خوب را به یاد گالوم بیاورد. اسمیگل دوباره همان هابیت خوب شد تا اینکه فارامیر آنها را پیدا کرد و بعد از آزادی دوباره شخصیت گالوم بر ذهن اسمیگل فرمانروایی کرد. گالوم فرودو و سم را به طرف پلکان کنار میناس مورگول و بعد هم تونل که شلوب عنکبوت در آنجا مستقر بود هدایت کرد، در راه گالوم با حیله های خود فرودو را قانع کرد که سم نباید با او بیاید و سم نیز از طرف فرودو طرد شد. فرودو به داخل تونل رفت و متوجه افکار گالوم شد و بعد از فرار از دست عنکبوت با گالوم مبارزه کرد و توانست او را به داخل یک دره بیاندازد. بعد از مدتی که سم برگشت و با فرودو به طرف کوه نابودی میرفت گالوم دوباره برگشت و با سم مبارزه کرد، فرودو به داخل کوه نابودی رفت اما حلقه را نابود نکرد و حلقه را در دست خود کرد و همین جا دوباره گالوم برگشت و دست فرودو که حلقه در آن بود را گاز گرفت و قطع کرد، فرودو عصبانی شد و گالوم را با حلقه به داخل آتش انداخت
نزگول ها
سائورون با کلبریمور و میردان قرار گذاشت که ۱۶ حلقه برای ۳ نژاد مختلف ساخته شود، و نه حلقه به پادشاهان انسان داده شد. بعد از اینکه سائورون از افکار شیطانی خود رونمایی کرد نه انسان یکی یکی به اعماق تاریکی رفتند و «نزگول» نامیده شدند به آنها اشباح حلقه نیز گفته میشود. آنها همیشه حضور حلقه را حس میکنند و سرنوشتشان به حلقه بستگی دارد. آنها همیشه یک شنل سیاه با خود دارند و قدرت آنها به لباسشان نیز وابسته است. آنها موجوداتی اژدها مانند به نام فل بیست نیز دارند که معمولا بر سوار آنها دیده میشوند
پادشاه جادوپیشه آنگمار:
ویچ کینگ یا ارباب نزگول نیز شناخته میشود. او یک بازمانده از نومهنور بود که صاحب یکی از نه حلقه انسان ها بود. او به اعماق تاریکی سقوط کرد و قوی ترین خادم سائورون شناخته شد. وقتی که به دونه داین و میناس ایتیل حمله کرد نام آنجا را به آنگمار و میناس مورگول تغییر داد و خود را پادشاه جادوپیشه آنگمار خواند. در ارباب حلقه ها وقتی که گالوم اعتراف کرد، ویچ کینگ به همراه هشت تن دیگر ابتدا به آندوین و سپس به ارهبور رفتند اما ردی نیافتند، سارومان به آنها جای شایر را گفت و ویچ کینگ به سمت شایر رفته و توانستند فرودو را پیدا کنند اما فرودو از آنجا فرار کرد و به بریلند رفت. پادشاه به بریلند نیز یورش برد اما مردمان بری زیاد شدند و ویچ کینگ با ترس از آنجا رفت تا اینکه در وردتاپ فرودو پیدا شد و ویچ کینگ با تیغه مورگول او را زخمی کرد. آراگورن از راه رسید و ویچ کینگ فرار کرد و دیگر دیده نشد تا نبرد پلهنور، وقتی که سائورون دزدان دریایی و مردمان هارادریم و مردمان ایسترلینگ را فراخوانده بود و فقط کافی بود تا قدرتمندترین خادمش یعنی ویچ کینگ با سپاه خود برخیزد. سپاه ویچ کینگ توانست میناس تیریث را محاصره کند و خود ویچ کینگ با گاندالف سفید در حال مبارزه بود تا اینکه سپاه روهان و جلوتر نیز لشکر مردگان توانست سپاه میناس مورگول را مهار کند. در این جنگ ویچ کینگ توانست تئودن را بکشد اما ائووین جلوی او ایستاد. ویچ کینگ یک طلسم داشت و آن هم این بود:هیچ مردی نمیتواند او را بکشد، اما ائووین با کمک مری توانست او را بکشد و یک بار برای همیشه سرزمین میانه را از دستش راحت کند
نژاد های دیگری مثل عنکبوت ها با حضور شلوب یا اژدهایان با حضور اسماگ وجود دارند که حرفی از آنها زده نمیشود