در حاشیه برنامه تیم منتخب و برترین های قرن ورزش ایران با جواد زرینچه، صحبت های دیگری شد و این پیشکسوت استقلال به مرور خاطرات پرداخت. مثل سایر برنامه ها، در این برنامه خاطره بازی نیز زرینچه با تصاویری از دوران بازی اش رو به رو شد و با دیدن این تصاویر، ماجراهای تازه و جدیدی را تشریح کرد. تصاویری که باعث شد زرینچه بار دیگر اظهاراتی قابل تأمل عنوان کند. در بخشی از برنامه نیز تصاویری از دو دربی معروف و جنجالی به این پیشکسوت فوتبال ایران نشان داده شد و او توضیحات کاملی در آن خصوص ارائه کرد. همچنین بحث طوری پیش رفت که زرینچه به لژیونرهای فوتبال ایران پرداخت. تمجید از پرویز دهداری، بخش جالب دیگری از این گفتگو بود. ما را تا پایان این برنامه همراهی کنید.
با برنامه خاطره بازی در خدمت شما هستیم. یک سری عکس هستند که جواد زرینچه هنوز ندیده است. این عکس ها را نشان ایشان می دهیم.
اشک ما را در نیاورید فقط.
نه نه. اینها را اگر لطف کنید امضا کنید. این عکس اول یکی از قهرمانی های شما در استقلال.
بله به به. سالش را نمی دانم. ولی شما این عکس را نگاه کنید من داشتم از صفایی فراهانی جام می گرفتم، کاپیتان تیم بودم، حتی نگذاشتند جام را بگیرم ولی یادش به خیر حال کردیم. در عکس محمود فکری هست، بهزاد داداش زاده هست، بهمن طهماسبی، آقای فراهانی و بقیه را نمی دانم.
اگر لطف کنید این عکس را امضا کنید.
بله حتما. این امضا، امضای بانکی من است ولی چیزی در آن نیست و در بانک هیچ چیزی ندارم.
به خاطر دارید این کدام دربی است؟
بله این بازی ای است که ما یادش بخیر بازی بندرعباس است در زندان ولی قبلش اتفاقی افتاد، اتفاقی در بازی قبل افتاد و عمو نصی مربی بود. ما 2-0 عقب افتادیم من دفاع وسط بودم، به مسعود گفتم، می روم سمت راست، رضا شاهرودی اخراج شده بود، من می روم راست حالا دو گل می شود سه یا می توانیم بالاخره کاری کنیم که خدا به ما کمک کرد و دو سه تا نفوذ کردیم و یک کرنر زدیم و گل شد، آقای ابهران قبول نکرد یک دانه صادق زد و خیلی هجومی شروع کردیم و بازی 2-2 شد و یک گلمان را اکبریان زد و قبول نشد یعنی اگر ادامه پیدا می کرد می توانستیم سومی و چهارمی را بزنیم ولی آن اتفاق متاسفانه پیش آمد و بازی بهم بخورد. این بازی برگشتش است و آنور پرسپولیسی ها می زدند زیر توپ و آن طرف ما همینطور. قبل از اینکه برویم هم یک هواپیمای مخصوص آوردند 40-50 نفره و آقای مصطفوی هم بود فکر می کنم و با بدبختی رسیدیم بندرعباس که این بازی را انجام دهیم و چه بازی مزخرفی هم بود. بازی اصلا خوب نبود و 0-0 شد.
جریان بمب گذاشتن.
توپ کم آوردند از بس زدیم زیرش رفت به استادیوم آنوری. گفتند بمب گذاشتند و بعد از یک ساعت سوار شدیم گفتند نه.
برای اذیت کردن بود؟
نمی دانم فکر کنم هواپیما مشکل داشت و می خواستند پیچش را عوض کنند و چی بود، شانس آوردیم نیفتاد هواپیما.
این هم یک عکس دیگر از دربی.
این نمی دانم محمد تقوی است؟ نه نمی دانم چه کسی است.
فکر می کنم گل پاشازاده است.
من بوده ام در این بازی؟
بله بوده اید، سانتر کردید این توپ را و گل شد و پاشازاده زد.
دمش گرم مهدی، مهدی یک متر گردنش بیرون می آمد و فکر می کنم سر زده.
با سر زد ولی داور گل را نگرفت.
مثل همیشه دیگر. با احترام به همه پرسپولیسی ها چون خودشان هم می دانند به هرحال یحیی دوست من است، جلال حسینی و خیلی های دیگر، کریم، من دیروز چیزی برایم آمد خیلی جالب بود قبل از 95 پرسپولیس هیچ قهرمانی ای ندارد بعد از اینکه سلطانی فر آمده قهرمان شده اند. کاش دو قهرمانی از اینها قبل از سلطانی فر بود و من کیف می کردم ولی این را می شود گفت نورالهی، مغانلو، عبدی، امیری، بازیکنان خوبی هستند و قابل احترام. این شوخی بود ولی نمی شود از این بازیکنان به راحتی گذشت، دمشان گرم خیلی زحمت کشیدند قهرمانی را هم به آنها تبریک می گویم.
دو عکس از شما کنار خبرسازترین مربیان خارجی که به ایران آمده اند. استراماچونی و ویرا.
رابطه ما با استراماچونی این بود، بغل می کردیم همدیگر را و قرار نبود ملق بزنیم، خیلی ها حرف درست کردند ولی من خیلی دوستش داشتم، آدم با کلاسی بود، خیلی به کارش علاقه مند بود خب ما هم خیلی کمک می کردیم به ایشان و حیف شد. سیستم باشگاه استقلال متاسفانه انقدر داغون است که از این مربیانی که به دست آورده به راحتی از آن گذشتند و ما می توانستیم سالها استراماچونی را داشته باشیم، هم برای باشگاه مان خوب می شد هم می توانستیم از ایشان سالهای بعد در سطح ملی استفاده کنیم و بهره ببریم چون خودش و همکارانش واقعا آدم های با کلاسی بودند و خیلی زحمت می کشیدند. ما که دوستش داریم خیلی ها خواستند که بین ما را بهم بزنند ولی آن آرامش من هیچوقت اجازه نداده که وارد این مسائل شوم و همیشه فاصله خودم را با ایشان حفظ کردم، تا جایی که توانستم کمک کردم تا کارهایش را به نحو احسنت انجام دهد.
در هرحال قرار بود استراماچونی پولش را بگیرد، چکار می کرد برای استقلال شاید این کار را می کرد پولش را می گرفت.
اشتباه کردند دیگر و واقعیتش، ما سرپرست بودیم نه مدیرعامل. در سطح مملکت تصمیماتی گرفته می شود که خیلی از ما مردم خبر نداریم که البته باید داشته باشیم، این اشتباه است و متاسفانه می خواهم بگویم خیلی مفت ایشان را از دست دادیم. این هم که آقای ویرای دوست داشتنی است، انسان به تمام معنا که به نظر من هم به ایشان خیانت کردند با آن شرایطی که تیم را گرفت و از نظر روانی بسیار روان شناس بالایی بود، انسان کاملی بود و خیلی کمک کرد بازی استرالیا را درست است ما بردیم ولی داشتن چنین شخصیتی روی نیمکت خیلی به ما کمک می کرد و من خیلی دوستش داشتم ولی متاسفانه در آن بازیها نتوانستم به او کمک کنم ولی خداراشکر این اتفاق های خوب با ایشان رقم خورد و تیم بعد از سالها به جام جهانی رفت. جایش واقعا خالی بود حتی می توانست روی نیمکت تیم ملی 98 هم باشد.
این عکس هم از استقلال پر ستاره شما و ناصر حجازی.
این تیم، تیم خوبی بود، شما ببین چقدر جوان هست خدا بیامرز سرژیک هم هست، فرهاد مجیدی هم جوان است. شما این صمیمیت، رفاقت، من 13-14 سال برای استقلال و تیم ملی بازی کردم، ببینید من بداخلاقی کرده ام، پر رویی کرده، بی احترامی کرده ام، از کوچک تا بزرگ شان زنگ بزنند به شما بگویند جواد با ما این کار را کرد. متاسفانه وقتی اینجور تیم ها با این نفرات و مربیان شکل می گیرند دوست ندارند ببینند چنین تیم هایی با چنین مربی هایی و شروع می کنند انگولک کردن. در این جمع اصلا بحث خیانت و فلان و اینها اصلا معنا ندارد خدا از آنها نگذرد حالا ما که گذشتیم ولی نگذاشتند این تیم شکل بگیرد.
زوج رویایی برای هر هوادار استقلال. نامجومطلق و زرینچه و این هم عکسی دیگر، زرینچه وبیانی.
به به، چه سلطان هایی. هم از نظر شخصیتی، ما افتخارمان این است که سال 66 که به استقلال رفتیم با چنین بازیکنانی هم بازی شدیم. یادم است اولین تمرین رفتم در رختکن، پرویز مظلومی، فرزام نیا، چنگیز، شاهرخ، شاهین، مجید، بهتاش فریبا، جعفر مختاری، من رویم نشد لخت شوم ولی الان یارو شرتش را جلوی سرپرست و مدیر در می آورد و می رود ولی من می رفتم در راهرو عوض می کردم و تا یک ماه طول کشید تا آخر خودشان گفتند جواد چرا بیرون لخت می شوی بیا در رختکن. ما افتخار مان این بود که در کنار چنین بازیکنان بزرگی از نظر اخلاقی بازی کردیم. ما هیچ بدی ای از هیچکس در آن سالها که به استقلال ورود کرده بودیم ندیدیم، شاهین بیانی بود محمد شکور زاده بود ولی خب آقای پورحیدری مرا بازی می داد ولی ما یک شیطنت از اینها ندیدیم، همه حمایت کردند و دوست داشتند ما را و ما هم آنها را دوست داشتیم و افتخاری بود که نصیب من شد تا بتوانم با چنین بازیکنانی هم بازی شوم هم در سطح ملی هم در باشگاه و یکی از افتخارات من است که کنار مجید، شاهرخ در سطح ملی و باشگاهی بازی کردم، همینطور بقیه بازیکن شما مثلا رضا نعلچگر را ببینید پشتش نماز می خواندیم یا خیلی بچه های دیگر. اینها بچه هایی هستند که سالها برای استقلال صادقانه زحمت کشیدند بدون هیچ چشم داشتی والان هیچ سوال نمی شود از آنها که اوضاع و احوال شان چطور است و لعنت به این فوتبال، نمی دانم چه بگویم.
این عکس خاطرتان هست؟
بله این هم به بازی عراق. صلح و دوستی. یادش بخیر من از نبوغ علی پروین بگویم. ما رفته بودیم در میان 4 تیم شروع می کردیم به پنالتی زدن، مجتبی محرمی، شاهرخ، انصاری فرد، ابطحی، سیروس، شاهرخ، افتخاری، نه پنجعلی و فنونی زاده مثل من ترسو بودند. بعد همیشه آخرین نفر من می ماندم در پنالتی، یعنی همه می زدند یا عابدزاده و بهروز می گرفتند یا می زدند اوت و می رفتند و من می ماندم، من هم آخرین پنالتی ام چجور خراب می شد؟ می زدم می خورد به تیر می رفت. علی پروین می گفت جواد تو آخر با این تیر زدن پدر همه را در میاوری و این اتفاق افتاده و در رده بندی نمی دانم اوگاندا بود یا تیمی دیگر، پنالتی را گفتیم تا ششمی احمدرضا دیگر یکی را می گیرد که اصلا زدند این طرف او رفت سمتی دیگر. بدترین احمدرضا آن بازی بود بچه های ما هم زدند یا می گرفتند یا آنها می زدند می رفت داخل گل. بازی کشید به پنالتی های آخر. من ماندم و احمدرضا و پنجعلی و مرتضی. علی آقا گفت برو بزن من گفتم علی آقا تیر، گفت برو بزن. رفتم زدم خورد به تیرک و رفت اوت و تیم متاسفانه نیامد فینال و ما رفتیم سوم چهارمی را هم به کویت 1-0 باختیم و چه شب بدی بود. عراقی را ریختند جلوی هتل شب و مخ ما را خوردند تا صبح ولی فوتبال است دیگر و متاسفانه این عکس خاطرات آن پنالتی را هم زنده کرد ولی خب دوران خوبی بود و خودشان جنگ راه می اندازند بعدش هم می خواند صلح کنند، برای چه جنگ کردیم برای چه صلح کردیم. اصلا همه آن الکی است و فقط می خواهند توپ و تانک بفروشند و تاوانش را جوان بدبخت ایرانی و عراقی باید پس بدهند.
و این هم پکن. قبل از شما مجتبی محرمی این عکس را امضا کرده است.
پکن هم که بالاخره همان تیمی که 70 قهرمان شدند من در آن نبودم، تیزهوشی آقای پروین را قبلا گفتم اینجا هم یک زرنگی که کرد اکثرا استقلالی ها بازی می کردند چون استقلال در شرایط بهتری بود و قهرمان آسیا شده بود و وضعیتش خیلی بهتر بود ولی من یادم است بازی اول مرا بازی نداد فکر کنم، بازی با مالزی بود و شاهین بازی کرد بعد از بازی بعدی رضا حسن زاده را هم بازی نداد ولی از بازی بعد ما دو تا به ترکیب آمدیم تا آخرش در ترکیب بودیم و تیم هم قهرمان شد و خیلی هم خوشحال شدیم و یادش بخیر. یاد سیروس قایقران بزرگ و با اخلاق و دوست داشتنی بخیر. ناصر ابراهیمی، کماسی، نوآموز، خانزاد، خیلی بچه ها بودند و خوشحال شدیم این اتفاق افتاد و بعد از سالها، تیم خوبی بود ولی مثلا اینجا هم ما تمرین می کردیم می رفتیم به بازی ها نه بازی تدارکاتی بود نه پولی نه هیچ چیز ولی بچه ها غیرت داشتند. علی پروین هم جوان بود و حوصله داشت و خیلی زحمت کشیدند تا تیم قهرمان شود. نصرالله سجادی را هم می بینم و یادش بخیر، ما که حال کردیم با این بچه ها.
این هم یک عکس خاطره انگیز دیگر ایران-الجزایر بازی خداحافظی محمد پنجعلی، ورزشگاه هم کیپ تا کیپ پر.
یارو عجب گلی زد، آن گل را که زد استادیوم ساکت شد انگار هیچ تماشاچی ای وجود ندارد. فکر کنم کرنر زدند و آقای پنجعلی هد شیرجه ای زد پشت محوطه و آن طرف همان را زد و عابدزاده فقط نگاه کرد. چون یک لحظه اتفاق افتاد از سکوت هوادارفهمیدیم توپ گل شده ولی یکی از بهترین بازی های تیم ملی در این ادوار گذشته می تواند باشد به نظر من اگر بازی بعد سیروس قایقران را داشتیم یا حمید و مجید، با اینکه در این بازی هم از نبوغ پروین بگویم، گفت از الجزایر نمی بازیم مگر کرنر بزنند کاشته بزنند تیر یک و زمانی که صمد مرفاوی در زمین بود دقیقه های آخر آقای پروین نمی دانم چه کسی گفت، گفتند جا به جایی و تاخیری شود، طفلک کرمانی را آورد و صمد رفت. صمد همه یک ها را می زد و سر زن تر بود. اینجا یادش بخیر ما بازی با امارات بهترین بازیکن شدیم و هزار دلار گرفتیم، نگرفته نوآموز آمد گفت بده مال هلال احمر است گفتم بگذار پاکتش را باز کنم شاید هزار و صد دلار است و صد دلارش را بردارم گفت بیار ببینم. گرفت از من و اینجا هم می توانستیم، حیف شدی بازی ای که می توانستیم امارات را ببریم ولی متاسفانه به ژاپن خوردیم و آنجا هم یک گل خیلی بد خوردیم آخرهای بازی و 1-0 باختیم و مساوی می کردیم صعود می کردیم و ژاپن اوت می شد ولی ژاپن آمد و برد. 94 فکر کنم ازبکستان قهرمان شد ولی تیم خوبی بود. مشکلات این تیم های ما عدم بازیهای تدارکاتی بود متاسفانه، اردوهای طولانی مدت بعدش هم ورود به بازیها از معضلاتی است که فوتبال ایران در سالهای گذشته داشت.
این عکس را هم لطف کنید امضا کنید.
چه سیبیل هایی هم داشتیم.
دو دربی معروف و دو دعوای معروف.
اصلا این جذاب نیست در ورزش و روح ورزشکاری نباید این چیزها باشد ولی متاسفانه قدیم ها حالا این عکس را می گویم، فینال آخرین بازیهای منتخب الف بود آقا مناجاتی سرمربی ما بود و آقا زهرابی رئیس ورزش استان گیلان بود، آخرین دوره را یک بار اصفهان قهرمان شده بود یک بار تهران الف و گذاشتند آنجا تا گیلان قهرمان شود. ما رفتیم آنجا در رشت هم بازی ها انجام می شد، بازی اول را 2-1 بردیم، بازی دوم مساوی شدیم دوباره تهران الف قهرمان شد. این را می خواهم بگویم که قدیم با بازیکنان کلنجار می رفتند این نبود که فقط توپش را بزنند یک کارهای دیگر می کردند. من ده دقیقه از بازی گذشته بود دیدم احمدزاده با غلامی اگر اشتباه نکنم، فورواردهای آن موقع منتخب گیلان بودند جفت شان آمدند سمت من گفتم که دم تان گرم یکی برود آنور گفت جواد تو با ما کاری نداری گفتم چه شده؟ گفت مجتبی محرمی یک چیزی می گوید، مرتضی فنونی یک چیزی می گوید، نادر محمدخانی یک چیزی می گوید و تو فقط با ما کاری نداری و واقعیتش این بود که این شیطنت ها قدیم ها بود و به نظر من زیبنده نیست و این صحنه ها صحنه های زشتی است که به نظر من الکی اتفاق افتاد، درگیری پرویز برومند با پایان رافت است دیگر؟
بله.
پایان رافت هم یک بازی حمید استیلی به او گفته بود که بپیچ به پرو پای او و فقط جواد کاری ندارد. آن روز یک توپ دفع کردم و پایان مرا زد و من خوردم به زمین جلوی نیمکت پرسپولیس. تا دقیقه 90 هر چیز از دهنم درآمد به او گفتم رفته بود به حمید گفته بود هیچکس بامن کاری نداشت فقط جواد زرینچه به من فحش می داد ولی خب یک موقع اتفاقات اینجوری می افتد ناخودآگاه و یک صدم ثانیه است و الان بپرسی همه ناراحت می شوند. این عکس مال آن است و این هم دعوای قبل از زندان است، حیف شد این بازی هم بزن بزن بود و بازیها خوب بود، بازیهایی که کری بخواند آدم بزند کتک بخورد ولی در زمین نود دقیقه تمام شد دیگر حرف زدن و شکلک درآوردن ندارد. آن موقع اینجور بود، هر چیزی بود در زمین بود و تمام می شد. نه روزنامه نه فضای مجازی نه اینستاگرامی نه هیچ چیز. هرچیزی بود کری بود اینجا بود، دعوا، رفاقت، همه در زمین بود و این خیلی به ما بازیکنان که در زمین بودیم حال می داد و خیلی با صفاتر بود. این ها را هم باید امضا کنم.
بله اگر لطف کنید. عکس ها را به مجتبی محرمی نشان دادیم گفت ببین من دارم جدایشان می کنم.
مجتبی که بنده خدا، من خیلی دوستش دارم پسر خیلی آقا و دوست داشتنی.
این همان عکس بازی با کشاورز است.
به به، کشاورز هم ببینید برای توسعه فوتبال ما، یعنی اگر تمام هم و غم ما استقلال و پرسپولیس باشد و تیم های دیگر را سرشان بزنیم پیشرفتی حاصل نمی شود برای فوتبال و در این سالها می بینیم و از آنور هم گفتند دو قطبی که پدر استقلال و پرسپولیس را در بیاوریم که تیم های دیگر را نگذاشتند رشد کند. یکی از تیم هایی که می توانست برای خودش قطبی باشد این تیم کشاورز بود، خیلی سر و صدا شد، گفتند اینها بیت المال را خوردند، بردند الان نمی دانم چرا این همه پول می برند نمی گویند بیت المال را خوردند و بردند. یک زمین به ما دادند که زمین ها سندش هنوز مشاع است و من سال 70 فروختم به صفی زاده. 2 سال قرارداد داشتم و یک خانه خریدم در آریاشهر که زندگی تشکیل دادم و بقیه بچه ها را نمی دانم ولی تنها تیمی بودیم که بعد از انقلاب 20 هزار نفر می آمد امجدیه بازی مان را تماشا می کردند.
خیلی هم پرستاره است این تیم.
تیم خوبی بود، به نظر من هرقدر از این تیم ها شکل می گرفت برای فوتبال ما بهتر می شد، استعدادها پخش می شدند در این تیم های خوب و همه نمی زدند که بیایند استقلال و پرسپولیس که تیم ملی را هم در آنجا داشته باشند ولی خب الان خوشبختانه خوبی اش این است به جای تشکیل چنین تیم هایی بازیکنان می روند خارج از ایران بازی می کنند هم از نظر فنی فوتبال ما رشد می کند هم از نظر مالی برای بچه ها خوب می شود تا در آینده هم بتوانند شرایط خوبی داشته باشند هم اینکه در این سالها موفقیتی اگر داشته باشیم در سطح ملی به خاطر همین لژیونرها بوده است. فوتبال ایران ورشکسته است از نظر فوتبالی با این بازیهایی که آدم می بیند اگر بخواهیم با بازیکنان داخلی در تورنمنت ها شرکت کنیم نمی توانیم موفق باشیم و موفقیت ما در این سال ها به خاطر استعدادهایی است که بیرون از ایران بازی می کنند و آن بازیکنان سالها توانستند ما را به جام جهانی ببرند و بازی های درخشانی از خود ارائه دهند و امیدوارم این روند ادامه داشته باشد چون به نفع فوتبال ما است. باشگاه های ما همه ورشکسته هستند متاسفانه آنطور که باید و شاید ساختار ندارند تا بخواهند از پایه به آموزش حرفه ای روی بیاورند. الان برخی مدارس هستند و زحمت می کشند دستشان درد نکند ولی مقطعی است، یک ساعت، یک ساعت و نیم بعدش خداحافظ که زیاد جالب نیست. امیدواریم روزی البته داریم، این ثروتی که ایران دارد می توانیم تیم های خوبی داشته باشیم که همیشه عین تیم های ژاپنی هم فوتبال مان پیشرفت کند و مطرح باشد در آسیا هم کلاس فوتبال مان فرق کند. الان ژاپن واقعا در آسیا فوتبال بهتری نسبت به همه تیمها بازی می کند و آن هم به خاطر سرمایه گذاری های کلانی است که در این کشور شده. بازیکنان معروفی که آمده اند مربیانی که امده اند، اینجا می گویند بازیکن و مربی خارجی نیاید بعدش هم نمی دانیم از کجا قانون ها را می آورند عین قانون 27 ساله ها که برای ما گذاشتند و بعد از 27 سال آدم باید برود بنشیند خانه اش.
اتفاقا آقای پنجعلی می گفتند نفهمیدیم این قانون است یا نقشه.
به خدا نمی دانیم.
یک عکس دیگر از استقلال، این همان فینال است؟
فینال جوبیلو است، حیف شد. این تیم می توانست قهرمان آسیا شود با ناصر حجازی، آقایانی که نگذاشتید این تیم قهرمان آسیا شود خجالت بکشید. خجالت بکشید نگذاشتید، با کینه توزی هایی که با ناصر حجازی داشتید و بعدها ما را دراز کردید، شما نگذاشتید این تیم قهرمان آسیا شود وگرنه این تیم قهرمان می شد با حجازی و الان سه ستاره داشتیم و افتخار می کردیم به این تیم، نگرفتیم هم افتخار می کنیم ولی می توانستیم این افتخار را داشته باشیم ولی متاسفانه شما ها نگذاشتید آنهایی که دلشان از انسانیت درورزش بویی نبرده است. آنها نگذاشتند استقلال با حجازبی ستاره سوم را بگیرد و بعد همه چیز را انداختند گردن من و بازیکنان!
این هم از این تصویر، پرویز دهداری و شما که بالای عکس هستید.
این هم آقای پهلوان است فکر می کنم رئیس فدراسیون بود. پرویز خان سرآمد بود با احترام به همه مربیان پرویز خان یک سر و گردن از همه مربیان بالاتر بود از هر نظر که شما بگویید. ماها که دو سه سال بیشتر با ایشان زندگی نکردیم ولی آنهایی که بازیکن بودند در کنارش آنهایی که شاگردش بودند می دانند چه انسان بزرگی بود و خدا همه را رحمت کند، خدا پرویز خان را بیامرزد، خدا بهمن خان صالح نیا و آقا رضا را حفظ کند اینها آدم های زحمتکشی بودند هم بهمن خان هم آقا رضا وطن خواه، مربی دروازه بان های ما چه کسی بوده اینجا نیست؟ فکر می کنم آقای برزمهری است و در این عکس نیست. انشالله ایشان هم زنده است و خدا حفظش کند، سعید جان فدا، این فکر می کنم نپال است چون سعید هم هست و هنوز پناهنده نشده!
دو عکس از آن بازی معروف، ایران-آمریکا و پاس گل فوق العاده شما و پیراهنش را هم اینجا داریم.
یادش بخیر، فوتبال در دنیا این است. با جنجال و فحش و ناسزا، من نمی دانم در این روزگار چه اتفاقی افتاده است. فوتبال یعنی این، یعنی دوست داشتن رفاقت، شما جام ملت ها را دیدید اریکسن افتاد؟ همه داشتند گریه می کردند، دوست داشتن و فوتبال این است. فوتبال عشق می آورد باخودش، معرفت می آورد، علاقه می آورد، همبستگی می آورد، مهربانی می آورد الان این چیزها درفوتبال ما وجود ندارد به خاطر خیلی از آدم هایی که نباید باشند در فوتبال اما هستند. پایین این عکس را امضا کنم را روی آن را؟
فرقی ندارد. اینجا را علی آقا دایی امضا کرده.
علی آقا امضایش بزرگ است من اینجا امضا می کنم. این عکس هم که بله، یارو چقدر می رفت و می آمد خسته نمی شد، البته این نیست نه آن دفاع چپ مو بلند بود اما این دفاع وسط است فکر می کنم. پشت سری هم مهدی مهدوی است فکر می کنم. این بازیها قراری گذاشتیم مهدی جان کسی ما را دور نزند، سانتر می خواهند کنند از رو به رو سانتر کنند چون توپ های درجا را دفاع ها راحت می زنند اما از دفاع چپ در رفتی و سانتر کردی آن موقع دفع کردنش کار خطرناکی است و امکان دارد بزنی توی گل که من و مهدی خیلی تلاش کردیم. من فکر می کنم در این سه بازی کسی نتوانست من و مهدی را دوربزند حتی یوگوسلای، آمریکا و آلمان. مثلا دفاع چپ ما را در آلمان دور زدند که گل خوردیم یعنی اگر دور نمی زدند چیزی نمی شد، دو بازیکن اسمی داشتند، بیرهوف و کلینزمن، یعنی اگر اینها ما را دور نمی زدند به ما گل نمی زدند ولی توانستند یک کلکی زدند و خالی کردند خدابیامرز مهرداد را و سانتر کردند و گل زدند.
این عکس هم مرحوم پورحیدری و شما هم در این عکس هستید.
این امجدیه است یا شهرستان. فکر کنم شیراز است.
نه امجدیه است.
سالش را نمی دانم ولی فکر می کنم آخرها بود و سال 74-75 بود. سیروس مال استقلال، داریوش یزدی و فکر می کنم برای همان سال است. یک بازیکن داشتیم اصغر، عجب بازیکنی بود، هافبک چپ بچه شمال بود. اصغر رسول زاده، خیلی بازیکن خوبی بود. علی اکبریان هم بازیکنی بود که قدرش خودش را ندانست، علی بهترین می شد. دکتر شهرآبادی یادش بخیر. من فکر می کنم این هم سال های 74-75 باشد.
و این همان بازی ایران-یوگوسلاوی است؟
بله فکر کنم. این هم یکی از بهترین بازی های ما بود درست است باختیم روی عددم تجربه ولی به نظر من از بازی آلمان و آمریکا، آن بازی با آمریکا را بردیم ولی این بازی به نظر من بهترین بازی تیم ملی در جام جهانی 98 بود.
دیگر امضا های ما دارد تکمیل می شود.
حمید کجاست؟ ایران است؟
دو سه هفته پیش آمدند ایران. این هم بازی مقدماتی جام جهانی 90.
بله آقای مناجاتی بود یادش بخیر چین رفتیم من پایم خراب بود، بازی برگشت چین را 3 تا می زدیم می رفتیم بالا. آقای هاشمی طبا آمد به اردو مجموعه انقلاب و من پایم در رفته بود. گفته بودند هرطور است باید بازی کنی، ما از این باند چسبی ها بستیم و لنگان لنگان بازی کردیم تا دقیقه 25 فکر می کنم 3 گل زدیم که آقای مناجاتی مرا بیرون کشید چون نمی توانستم واقعا، که متاسفانه در نیمه دوم دو گل خوردیم و بازی 3-2 شد و بالا نرفتیم. خدا رفتگان تان را بیامرزد مادرم تا پایم را دید گفت که پایت در رفته چرا، گفتم دکترا دیدند ولی نمی دانند. گفت در رفته پایت، رفتم اکبر قصاب خدابیامرز در جوادیه. پایم را جا انداخت، شنبه یکشنبه با تیم محمد صلاحی خداحاظش کند داشتیم می رفتیم خیبر خرم آباد رفتم نود دقیقه دفاع وسط بازی کردم. کاش زودتر می رفتم خانه، می رفتم اکبر قصاب جا می انداخت پایم را. دکترها می گفتند کورتون بزن و آقای زادمهر می گفت من نمی زنم، خداحفظش کند گفت نمی زنم چون ضرر دارد و آن بازی اگر می ماندیم تا آخر در زمین خیلی کمک می کردیم چون تیم خوبی داشتیم می توانستیم گلهایمان را بیشتر کنیم ولی قسمت این بود این مشکلات باشد و این اتفاقات بیفتد و سرنوشت است و هیچ کاری هم نمی توان کرد از فرار سرنوشت آدم هایی که نوشته شده برای شان پیاده شد.
اتفاقا آقای زادمهر هم چند هفته پیش بودند و کماکان مخالف دارو و اینها بودند.
آقای مناجاتی می گفت بزن و زادمهر می گفت نه ضرر دارد. می گفت مفاد فیفا را زیر سوال نمی برم.
یک سری پیراهن داریم، پیراهن بازی ایران و آمریکا و این هم بازی با یوگوسلاوی.
این 88 قطر است و این هم ایران-استرالیا است.
خاطره ای از این پیراهن ها دارید؟
بازی استرالیا خب من و مجید روی نیمکت نشسته بودیم کنار هم، خیلی فشار آوردند در آن 7-8 دقیقه و ما در حال دفع کردن بودیم و مجید به من گفت جواد، گفتم بله، دو گل هم خورده بودیم. گفت خدا کند همین 2-0 تمام شود آبرویمان نرود این آخر فوتبالی. من می خواهم بگویم که گفتم خدا کند ولی شما نگاه کنید ببینید چه اتفاقی می افتد من که روی نیمکت هستم و می گویم خدا کند بیشتر از دو گل نخوریم و سرنوشتی است که قبلا نوشته شده وبا یک سری نا ملایمات می آییم و بعد می رویم جام جهانی و پاس گل هم می دهیم پس انشالله آن دنیا خدا وجود داشته باشد. من فقط امیدم به خداست انشالله که باشد و آدم نباید نا امید شود و خداراشکر آن اتفاق افتاد و بچه ها هم خیلی غیرت کردند و زحمت کشیدند و تلاش کردند که این بازی این اتفاقات قشنگ برای تیم ملی ما بیفتد.
اینها را بعد از برنامه امضا می کنیم. خیلی ممنون از حضورتان در برنامه، لذت بردیم. اگر صحبت پایانی مانده بفرمایید.
مردم که ما چاکر شان هستیم، هرچه داریم از مردم است، حمایت هایشان را هرگز فراموش نمی کنیم چه آن موقع که بازی می کردیم چه الان که هستیم. تا زمانی که زنده هستیم شکر گذار این مردم خواهیم بود خوشحالم که ایرانی هستم، در کشور عزیز ایران به دنیا آمده ام و از آنور هم برگردیم به تیم استقلال و هوادارانش. آرزوی موفقیت می کنیم انشالله اتفاقات خوبی برایشان رقم بخورد این روزهایی که پیش رو داریم و در نهایت انشالله در دنیا به جمع بندی برسند و طوری رفتار شود که این بحث محیط زیست و اینها، اگر اینجور پیش برود از همین کرونا بدتر می آید و تصمیماتی گرفته شود در سطح دنیا که هرچه سریع تر این ریشه کرونا و درد و بلایی که هست از سایه دنیا کم شود و مردم به راحتی مثل گذشته کنار هم زندگی کنند. آخر سر هم از دعوت شما سپاسگذارم و آرزوی موفقیت برای همه دارم، انشالله در این عرصه که هستید، بهترین و سربلند باشید.
زنده باشید آقای زرینچه عزیز. ممنون از وقتی که گذاشتید و حضور پیدا کردید.