در ستایش جنون و فضیلت و رذالت
/هومن حکیمی- نویسنده و روزنامهنگار
اشاره: آرژانتینیها در فوتبالشان همیشه به یک منجی احتیاج داشتهاند. مثلا در جامجهانی 1978 که میزبانش هم بودند و برای قهرمان شدن، غیر از شانس و «ماریو کمپس»، به نفوذ رییس جمهورشان هم احتیاج داشتند. 1982 اسپانیا، اما نشان داد و ثابت کرد چرا آرژانتین معمولا یک تیم متکی به یک نفر است. «مارادونا» هنوز جوان بود و بیتجربه و بهخصوص با اخراجش مقابل برزیل نقش زیادی در آرژانتین آن سال نداشت که به جایی هم نرسید اما آرژانتین و غول خفتهاش، تازه داشتند بیدار میشدند...
*اول
جامجهانی 1986 مکزیک، جزو تکرار نشدنیترین جامهاست. آن سال بازیها تقریبا وسط ظهر و در گرما انجام میشد که بینندههای نازکدل اروپایی، بتوانند در ساعت خوششان، بازیها را ببینند؛ درست مثل 1994 آمریکا.
آن سال برزیل در قامت یک مدعی واقعی وارد رقابتها شده بود؛ با ستارههایی مثل دکتر «سوکراتس» و «زیکو»، «کارهکا» و... .
اما آرژانتین وقتی در بازی گروهی مقابل ایتالیا؛ قهرمان دوره قبل، با گل فنی مارادونا، مساوی کرد هم هنوز کسی چندان جدیاش نگرفته بود. مارادونا با آن قد کوتاه و با آن تپلی همیشگی، ذره ذره تیم را جلو میبرد. در بازی مقابل کرهجنوبی، مارادونا باز هم درخشید تا سه بر یک ببرند و با برد برابر بلغارستان، تیم اول گروه شوند و صعود کنند به مرحله حذفی.
در یکچهارم نهایی همه چیز تحت تاثیر بازی برزیل-فرانسه بود. بازیای که هنوز هم برترین بازی تاریخ جامهای جهانی محسوب میشود و اگر این دو تیم بدشانس نبودند و مارادونا در بازی مقابل انگلستان، معجزه نمیکرد، بیشتر از این هم به چشم میآمد...
*دوم
پسر محرومیت از جنس آرژانتینی که در هشت سالگی با انجام حرکات نمایشی با توپ فوتبال در اماکن عمومی سعی میکرد بخشی از خرج خانواده فقیرش را تأمین کند، سرنوشت عجیبی در جهان فوتبال پیدا کرد. او که به خاطر استعداد بینظیرش، جذب «بوکاجونیورز» شد و بعد به «بارسا» در اسپانیا پیوست و آنجا دلربایی کرد، سپس به «ناپولی» ایتالیا رفت و توانست باشگاه ناپولی را دو بار در سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۹ به مقام قهرمانی لیگ ایتالیا برساند و در سال ۱۹۹۰ هم به همراه این تیم جام یوفا را فتح کرد و برای همیشه در قلب ناپلیها حک و ماندگار شد.
اینها اما همه انگار برای دیهگوی شورشی و ناآرام، کمی غریبه بودند. آن طبع محرومیتچشیده و بستری که در آن رشد کرده بود، همچنان تناسبی با این حجم از شهرت و موفقیت و پول و... نداشت.
مارادونا همیشه در زمین فوتبال همه چیز و همه کس را دریبل میزد ولی بیرون مستطیل سبز مثل درون زمین، بارها با تکل از پشت و جلوی حاشیهها مواجه و خیلی وقتها برخلاف زمین سبز، مغلوبشان میشد.
در او وجهی از شرارت و رذالت و زیبایی و محبوبیت؛ توأمان، نهفته بود که هر بار یکی بر دیگری غلبه میکرد. ماردونا جزو معدود چهرههاییست که در زمانه خودش هم افسانه بود و این ویژگی منحصربهفرد گاه باعث آزارش میشد.
برای همین هم وقتی که اعتیاد به مصرف مواد مخدر برملا شد، خیلی هم غیرمنتظره نبود. او بارها و بارها در پارتیهای شبانه حضور داشت و به خاطرش هم بارها با سرمربیانش درگیر بود. چیزی همیشه مارادونا را از آسمان به سمت زمین میکشید...
*سوم
آرژانتین برابر انگلستان، فرصت مناسبی داشت تا انتقام جزایر «فالکلند» را بگیرد. زمین فوتبال همیشه جای مناسبی برای انتقامگیری سیاسی بوده است و یک مارادونای زیرک و نابغه برای این کار، کافی بود.
گل اول او به «پیتر شیلتون»، دقیقا برگرفته از ذات و فرهنگ خیابانی مارادونا بود؛ پرواز به آسمان و استفاده از هر چیزی برای رسیدن به موفقیت. برای او که بعدها متهم به دوپینگ هم شد در جام جهانی 1994 -و دوباره، محروم و اخراج شد- استفاده از دست برای گل کردن آن توپ، کار ناشایستی محسوب نمیشد. همانطور که بعدها به آن گل، «دست خدا» گفت و گفتند و هنوز هم.
گل دومش اما در آن بازی، مربوط به وجه اعجازگون مارادوناست. توپ را وسط زمین گرفت، نصف تیم انگلستان و دروازه بان را دریبل زد و توپ وارد دروازه شد. این گل، با هر متر و معیاری کمنظیر است. آن قامت کوتاه و گرد، چنان بین غولهای انگلستانی میرقصید که انگار داریم رقص باله با توپ را میبینیم.
آن طرف تر از این رقابت، برزیل - فرانسه، یک دیدار ناب و خالص و بدون معجزه و نیرنگ بود. درامی بود برای خودش که کشید به ضربات پنالتی و به شکل دراماتیکی، برزیل، مغلوب فرانسه شد و همراه ستارگانش به خانه برگشت. معجزه دیهگو برابر انگلستان اما بر ناب بودن این بازی داشت میچربید. همهجا حرف از مارادونا بود و بعد از آن، زیبایی بازی برزیل - فرانسه...
*چهارم
خبر درگذشت مارادونا، چندان مرا متعجب نکرد. انگار انتظارش را داشتم. مردی که قاتل رقیبان و برهمزننده تمام تاکتیکهای حریفان و فاتح دروازهها و دلها بود، قاتل خودش هم بود. او بارها به کلینیک ترک اعتیاد مراجعه کرد اما سالها مصرف مواد مخدر، داشت دمار از روگارش درمیآورد. از این ستارههایی که تاب تحمل شهرت را نداشتند، کم نداشتهایم. مثلا «پل گسکویین» یا «جرج بست» و خیلیهای دیگر که شهرتشان بلای جانشان شد اما در این میان، «مارادونا» چیز دیگری بود.
او در سال 1986 یکتنه آرژانتین را قهرمان جهان کرد. نیمهنهایی برابر بلژیک با گلهایش و فینال مقابل آلمانغربی که «رومنیگه» و باقی ستارههای آلمانی حریف پاسهای بینقص شماره 10 آرژانتین نشدند.
خیلیها میگویند نوع خوشحالی مارادونا و کنایههایش بعد از این قهرمانی، به مذاق سردمداران وقت فیفا خوش نیامد و حمله به مارادونا از همان جا استارت خورد اما این قضیه درواقع از 1990 کلید خورد...
*پنجم
مارادونا در ایتالیا کلی عاشق پیدا کرده بود. ناپل کلا مال او و همراه او بود. سیسیل ایتالیا و کلا جنوب این کشور هم که مقر مافیا و مواد مخدر و... است. مارادونا در ناپل، همزمان آن دو وجه رذالت و محبوبیت را میچشید و تکرار میکرد.
جام جهانی 1990 ایتالیا اما اوج قصه او و ایتالیا و فوتبال است. آرژانتین همچنان به منجی نیاز داشت و این بار دو نفر بودند. ماردونایی که کمی چاقتر شده بود و بعد از دیدار افتتاحیه که باخت عجیب آرژانتین مقابل کامرون شوک وارد کرد، مصدومیت «پمپیدو»؛ دروازهبان آرژانتین، ستاره دیگری به نام «گویگوچهآ» را رو کرد؛ یک «دست خدای» دیگر شاید.
آرژانتین با هر زحمتی بود از گروهش صعود کرد و رسید به برزیل در حذفی. کسی به این آرژانتین امیدوار نبود اما پاس طلایی مارادونا به «کانیگیا» کار برزیل را تمام کرد. پادشاه تازه افتاده بود روی دور.
مرحله بعد، یوگوسلاوی لجوج، سد راهشان شد. بازی به ضربات پنالتی رسید و مارادونا، پنالتیاش را خراب کرد اما گویگوچهآ جبران کرد و آرژانتین را به نیمهنهایی رساند؛ آن هم مقابل ایتالیای میزبان و آن هم در ورزشگاه خانگی ناپولی در ناپل.
مارادونا چه باید میکرد؟ تیم ملیاش در ارجحیت بود و چه جالب که بیشتر ساکنان ناپل، طرفدار آرژانتین بودند. بازی در 120 دقیقه یک بر یک شد و باز هم مارادونا در گل آرژانتین نقش موثر داشت. در ضربات پنالتی این بار دیهگو موفق بود و گویگهچهآ هم مثل عقاب، باز هم پنالتی گرفت و میزبان در خاک خودش توسط هنرنمایی اعجوبه ناپلی حذف شد.
فینال را به آلمان باختند و دوم شدند و مارادونا خیلی معترضانه با این باخت برخورد کرد. همه اما میدانستند که آرژانتین 1990 بدون مارادونا حتی از گروهش هم صعود نمیکرد؛ چه برسد اینکه به فینال هم برسد!
مافیای ایتالیا اما شد علیه مارادونا و بعد از پایان جامجهانی، بخش خصوصی زندگی ستاره، سریالی، رو میشد. انگار به ایتالیاییها (غیر از اهالی جنوب) برخورده بود که مارادونا باعث حذفشان شده است. دوپینگ و محرومیت او و اعتراضها و حاشیهها شدت گرفت.
1994 آمریکا، مارادونا محرومیتش را پشت سر گذاشت و به شکل عجیبی خودش را به تیم ملی رساند. چاقتر اما مصممتر. «باتیستوتا» هم بود که تیم رویایی آرژانتین را رویاییتر کند. اعجوبه در سن بالا و بعد از دوران محرومیت، همچنان معجزه میکرد. گل زیبایش به یونان در مقدماتی گروهی، نفسها را در سینه حبس کرد و بعد، آن خوشحالی پس از گلش جلوی دوربین تلویزیونی که معنایی فراتر از یک خوشحالی فوتبالی داشت.
بلافاصله بعد از این بازی و قبل از بازی مقابل رومانی، اعلام شد که تست دوپینگ مارادونا باز هم مثبت شده و او از تیم ملی آرژانتین باید کنار گذاشته شود. مارادونا این کار را توطئه فیفا علیه خودش اعلام و دوپینگش را تکذیب کرد. نکتهای که خیلیها با آن موافق بودند اما راه به جایی نبرد. آرژانتین بدون مارادونا و در شوک این خبر حذف شد و پرونده اسطوره در جامهای جهانی با چنین پایانی مختومه شد...
*ششم
بعد از مارادونا، «مسی» آمد که من بیشتر دوستش دارم اما یک چیزهایی که ماردونا داشت را ندارد. دیهگو، کاریزماتیک منحصربهفردی داشت که بدون شیطنتهایش ناقص میشد. نمیشود مارادونا را بدون خلاف و شورش و دوپینگ و شایعه، مارادونا دانست. او، در فرهنگ پایینشهریاش باقی ماند و خیلی هم تلاش نکرد، آن را منطبق بر شرایط جدیدش کند. زندگی را انگار جدی نمیگرفت؛ با اینکه فوتبال، همه زندگیاش بود. حتی انتشار فایل صوتی صحبتش با سران مافیا یا فایل صوتی حرف زدن نامتعادلش با مربی تیم که از او میخواست زودتر از مهمانی برود به خانه و استراحت کند چون فردا تمرین دارند(!) هم نتوانست به محبوبیتاش آسیب زیادی وارد کند اما قطعا به انتشار مارادونا بودنش در دنیا، آسیب وارد کرد. او میخ استعداد و خدا بودنش در زمین فوتبال را در مغز و بدن همه فوتبالدوستان محکم کوبید اما نتوانست قلب همه فوتبالیها را تسخیر کند. همیشه اعتیاد و حاشیههایش یک فاصلهای بین مارادونای همه بودن با مارادونایی که بود، ایجاد کرد که کاش نمیکرد.
راستی، «مسی» هم یک گل شبیه به گلی که مارادونا با دریبل نصف انگلستان زد، دارد که فکر کنم به «ختافه» زده است...
*هفتم
«دیهگو آرماندو مارادونا»ی افسانهای امروز مرده و آن همه معجزه و دلفریبی را با خودش به دنیایی دیگر برده است. تاثیر او بر جهان فوتبال اما باقیست و کلکلهایش با «پله» و «مسی» و «هاوهلانژ» و دیگران هم. او یک یاغی به تمام معنی بود که دوست داشت یاغی بماند. قضاوت کردنش اشتباه است چون مارادونا با همه رذیلتها و فضیلتهایش، مارادوناست؛ چه دوستش داشته باشیم و چه مثل من، فقط به او احترام بگذاریم. تاریخ فوتبال ولی همیشه به احترامش خواهد ایستاد؛ در این یکی شکی ندارم.